مقاله پژوهشی-شماره انگلیسی
آموزش الکترونیکی
فاطمه خدادادی آزادبنی؛ جواد کمالی
چکیده
پیشینه و اهداف: موضوع الکتریسیته اغلب یک مفهوم چالش برانگیز و انتزاعی در فیزیک در نظر گرفته میشود. یادگیری مفاهیم علمی غیر شهودی میتواند برای دانش آموزان چالش برانگیز باشد، زیرا آنها اغلب تصورات نادرستی در مورد پدیدههای طبیعی دارند که آنها را به سمت خطا سوق میدهد. شناسایی و اصلاح باورهای غلط فیزیک الکتریسیته برای ارتقای یادگیری ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: موضوع الکتریسیته اغلب یک مفهوم چالش برانگیز و انتزاعی در فیزیک در نظر گرفته میشود. یادگیری مفاهیم علمی غیر شهودی میتواند برای دانش آموزان چالش برانگیز باشد، زیرا آنها اغلب تصورات نادرستی در مورد پدیدههای طبیعی دارند که آنها را به سمت خطا سوق میدهد. شناسایی و اصلاح باورهای غلط فیزیک الکتریسیته برای ارتقای یادگیری معنادار و درک مفهومی ضروری است. امروزه استفاده از فناوری در محیطهای آموزشی یکی از جنبههای ضروری آموزش و یادگیری محسوب میشود. استفاده از فناوری مانند نرمافزار شبیهسازی کامسول میتواند به تجسم و درک بهتر این مفاهیم کمک کند. این تحقیق با هدف شناسایی و اصلاح سوء تفاهمات دانشآموزان پایه یازدهم در یادگیری مفاهیم الکتریسیته با شبیهسازی نرمافزار کامسول انجام شده است.روشها: روش پژوهش حاضر از نظر هدف یک پژوهش کاربردی و از نظر نوع روش، یک تحقیق ترکیبی است. بخش کیفی با روش تحلیل محتوا با هدف استخراج مقولههای کج فهمیهای فیزیک الکتریسیته انجام گرفته است. در این راستا، از پروتکل مصاحبههای نیمه ساختار یافته از 6 معلم با روش نمونهگیری هدفمند استفاده گردید. در این بخش از پژوهش، از سه نوع کدگذاری باز، محوری و انتخابی استفاده گردید. مقولههای اصلی کج فهمیها از این نوع کدگذاری استخراج گردید. مقولههای اصلی الگوی سوء تفاهمهای مفاهیم فیزیک الکتریسیته عبارت شدند از: قانون کولن، شکل خطوط میدان بین دو بار نقطهای، میدان الکتریکی بین صفحات خازن، حرکت بار الکتریکی در میدان الکتریکی خارجی، توزیع بار روی سطوح و اثر میدان الکتریکی خارجی بر روی پوستههای رسانا و نارسانا. براساس این الگو، پرسشنامه 6 سوالی برای اعتباریابی الگوی سوء تفاهمهای مفاهیم فیزیک الکتریسته دانشاموزان طراحی گردید. برای اعتباریابی الگوی استخراجی و روایی محتوایی پرسشنامه از نظر متخصصان حوزه اموزش فیزیک استفاده شد. بخش کمّی پژوهش حاضر یک تحقیق شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری کلیه دانشآموزان پسر پایه یازدهم دبیرستان شهر بجنورد در سال تحصیلی 1401-1402 بود. با بهرهگیری از روش نمونهگیری تصادفی، 30 دانشآموزان برای هر گروه انتخاب شدند. در مرحله اول از هر دو گروه پیش آزمون به عمل آمد. سپس بر روی گروه آزمایش، متغیر مستقل (آموزش مبتنی بر مدلسازی با نرمافزار شبیهساز کامسول) طی 6 جلسه، 90 دقیقهای انجام شد. همزمان، در گروه گواه از آموزش سنتی (سخنرانی) استفاده گردید. پس از مداخله، بر روی هر دو گروه ( آزمایش و کنترل) متغیر وابسته (آزمون سوء تفاهمهای مفاهیم فیزیک الکتریسته) اجرا شد. دادهها با استفاده از روش آماری تحلیل کوواریانس با کمک نرمافزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.یافتهها: نتایج پس از آزمون نشان دادهاند که استفاده از کامپیوتر و نرمافزار شبیهسازی کامسول، بهبود قابل توجهی در تمرکز دانشآموزان، اصلاح کجفهمی و افزایش سطح یادگیری آنها داشته است. همچنین، این روش به دانشآموزان در درک بهتر مفاهیم کمک کرده است. نتیجه حاصل از این تجزیه تحلیل نشان داد که میزان یادگیری و پیشرفت دانش آموزان گروه آزمایش نسبت به گروه گواه تفاوت معناداری دارد (05/0>p). اشتباهات گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل بهطور قابل توجهی تغییر کرده است. در مباحث مورد بررسی کمترین درصد اصلاح کج فهمی در گروه آزمایش %66/46 میباشد. در حالی که کمترین درصد اصلاح کج فهمی در گروه گواه % 66/36 مشاهده شده است.نتیجهگیری: نتایج پژوهش نشان دادهاند که با استفاده از نرمافزار شبیهسازی کامسول، دانشآموزان قادر به تصویرسازی و تعامل با مفاهیم انتزاعی میشوند که آنها را قابل درکتر و قابل فهمتر میکند. با استفاده از کامسول، دانشآموزان میتوانند متغیرهای مختلف در سیستمهای الکتریکی را تغییر داده، تأثیرات آن را مشاهده کرده و به اصول پایه آن بیشتر آگاه شوند. این رویکرد عملی به دانشآموزان در اصلاح کجفهمیها و بهبود درک آنان از الکتریسیته در فیزیک کمک میکند. با ارائه نمایش تعاملی و تصویری از پدیدههای الکتریکی، نرمافزار شبیهسازی موضوع را قابل دسترس و جذاب میسازد و در نتیجه، بهبود عملکرد و یادگیری دانشآموزان را به همراه دارد. بر اساس نتایج بدست آمده، پیشنهاد میشود که فناوری آموزشی و مدلسازی با استفاده از نرمافزار کامسول در برنامههای توسعه حرفهای معلمان ترویج یابد. این اقدام میتواند به توسعه دانش محتوای آموزشی و اصلاح کجفهمی مفاهیم کمک کند.
مقاله پژوهشی-شماره انگلیسی
آموزش الکترونیکی
حسین پورمهدی قایم مقامی؛ آزاده خاکی قصر
چکیده
پیشینه و اهداف: در دروان پاندمی کووید-19، همه رشته ها از جمله معماری به صورت برخط تدریس شدند. در میان دروس رشته معماری، کارگاههای طراحی معماری چالش برانگیزترین دروسی بودند که به صورت برخط برگزار شدند. در طول دوران پاندمی و پس از آن، محققان حوزه آموزش معماری درباره بازخوردهای تجربه زیسته تدریس در کارگاه های طراحی معماری برخط پژوهش هایی ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: در دروان پاندمی کووید-19، همه رشته ها از جمله معماری به صورت برخط تدریس شدند. در میان دروس رشته معماری، کارگاههای طراحی معماری چالش برانگیزترین دروسی بودند که به صورت برخط برگزار شدند. در طول دوران پاندمی و پس از آن، محققان حوزه آموزش معماری درباره بازخوردهای تجربه زیسته تدریس در کارگاه های طراحی معماری برخط پژوهش هایی انجام داده اند و مزایا و معایب آن را برشمرده اند. مطالعه پیش رو با تمرکز بر نقاط قوت کارگاه های برخط و توجه به اهمیت بازنمایی کلامی در فرایند طراحی معماری، سعی دارد با نظر به آنکه بازنمایی کلامی در فرآیند طراحی کاربرد دارد و توصیف کلامی یکی از ابزارهای آن است پاسخ این پرسش را بیابد : آیا با وجود محدودیت های انتقال محتوا و شرایطی که در برگزاری کارگاههای برخط داشتیم، امکان تقویت مهارت ارائه کلامی برای دانشجویان معماری فراهم شد؟روشها: روش به کار رفته، کیفی و مبتنی بر مطالعات کتابخانه ای و موردپژوهی تجربه زیسته کارگاه های برخط طراحی معماری در پاندمی کروناست. در مطالعات کتابخانه ای از مرور نظام مند استفاده شده است. در موردپژوهی از روش کیفی تحلیل مضمون به پشتوانه کدگذاری با استفاده از روش های مشاهده، یادداشت برداری، بررسی بروندادهای دانشجویان، پرسشنامه و خودارزیابی دانشجویان بهره گرفته شده است. مدت مطالعه، پنج نیمسال تحصیلی (دوران پاندمی کرونا : 2022-2019) در دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهیدبهشتی است. جامعه آماری متشکل از 147 دانشجو است (111N= دانشجویان کارشناسی و 36N= دانشجویان کارشناسی ارشد).یافتهها: نتایج نشان میدهد که کارگاه های برخط طراحی معماری، به دلیل محدودیتهای به اشتراک گذاشتن محتوا به نسبت با کارگاه های حضوری و در جبران آن، اتکای بسیار به حواس شنیداری و ظرفیت های زبانی دارند. نتایج حاکی از ارتقای توان بازنمایی کلامی (شامل شفاهی و مکتوب) دانشجویان است که بسته به شرایط هر کارگاه آموزشی میزان آن متغیر است. از نگاه 86% از دانشجویان، توان بازنمایی کلامی آنها به صورت مکتوب در کارگاه های برخط پیشرفت داشته است و 73% از دانشجویان مهارت بازنمایی کلامی شفاهی خود را ارتقایافته ارزیابی کردند. شایان ذکر است مهارت بازنمایی کلامی به صورت مکتوب به عنوان دومین مهارت ارتقا یافته دانشجویان از میان 6 مهارت ارتقا یافته در کارگاه های برخط توسط دانشجویان ارزیابی شد. از دیگر نتایج آنست که سطح استفاده و مقبولیت بازنمایی های نوشتاری و گفتاری در فرآیند خلاقیت در کارگاههای برخط ثابت نبوده است و ممکن است به دلایل مختلفی تغییر کند. برخی از مولفه های توفیق این امر عبارتند از: ترجیح مدرس کارگاه برای به کارگیری مهارت بازنمایی کلامی در کارگاه، استعداد و ظرفیت بالفعل دانشجویان در توصیف کلامی، موضوع کارگاه طراحی و موقعیتی که کارگاه در فرآیند طراحی در آن قرار دارد. نتیجهگیری: کارگاه های برخط طراحی معماری، امکانی برای تقویت مهارت بازنمایی کلامی دانشجویان هستند. فراتر از آن، مهارت بازنمایی کلامی، از پایههای برپایی کارگاه های برخطِ طراحی معماری است و نقش جبرانی در تامین کیفیت آموزشی کارگاهها به ویژه در فرایند طراحی دارد. از این ویژگی می توان استفاده کرد و در کارگاه های آینده، به صورت حضوری یا ترکیبی بهره برد. پیشنهاد بر این است تمرین هایی هدفمند در این راستا تعریف و تجربه شوند تا در مراحل آغازین و میانی و نهایی فرایند طراحی به کار گرفته شوند. از آن جمله می توان به تمرین بیان سناریو، بیان صورت مساله طراحی، نوشتن بیانیه طراحی و تدارک جلساتی برای توصیف خوانی از میان متون نویسندگان برجسته و همچنین جلسات نقد کارهای دانشجویان و آثار معماران در کارگاه طراحی معماری برخط اشاره کرد.
مقاله پژوهشی-شماره انگلیسی
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
ریحانه رئیسی؛ کاوه فتاحی؛ سید محمد حسین ذاکری؛ سارا دانشمند
چکیده
پیشینه و اهداف: محیط یادگیری به هر گونه محیطی اطلاق می شود که فرایند یادگیری در آن اتفاق می افتد. در سال های اخیر، پژوهشهای متنوعی با رویکردهای متفاوت به تجزیه و تحلیل کیفیتهای محیط فیزیکی یادگیری به منظور بهبود و ارتقا عملکرد یادگیرندگان در محیط های یادگیری پرداخته اند. در همین راستا پیشرفتهای شکل گرفته در رویکرد معماری ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: محیط یادگیری به هر گونه محیطی اطلاق می شود که فرایند یادگیری در آن اتفاق می افتد. در سال های اخیر، پژوهشهای متنوعی با رویکردهای متفاوت به تجزیه و تحلیل کیفیتهای محیط فیزیکی یادگیری به منظور بهبود و ارتقا عملکرد یادگیرندگان در محیط های یادگیری پرداخته اند. در همین راستا پیشرفتهای شکل گرفته در رویکرد معماری عصب محور، زمینه ای رو به رشد که اصول علوم اعصاب را در طراحی معماری ادغام می کند، منجر به کاربست این رویکرد جدید در بهینه سازی ویژگیهای محیطهای یادگیری و ارتقا عملکرد یادگیرندگان شده است. تحقیقات قبلی در زمینه معماری عصب محور، ویژگیهای فیزیکی مختلفی را در محیطهای آموزشی، از جمله اندازه کلاس، رنگ کلاس، نورو صدا،و آسایش حرارتی در محیطهای یادگیری را بررسی کردهاند و تأثیرات آنها را بر حافظه، توجه، واکنشهای عاطفی، عملکرد شناختی و پیشرفت یادگیری آشکار کردهاند. با این وجود، بررسی ها نشان داد که در این پژوهشها توجه محدودی به بررسی تاثیر شیب سقف کلاس بر سطح استرس و عملکردهای شناختی دانشجویان شده است. در همین راستا، هدف این پژوهش آنست که با ارزیابیهای شناختی و عملکرد فیزیولوژیکی مخاطبان در مواجهه با کلاس درس به این سوال پاسخ دهد که چگونه جهتگیریهای شیب سقف بر پاسخهای فیزیولوژیکی مرتبط با برانگیختگی استرس مخاطبان و همچنین عملکرد شناختی آنها تأثیر میگذارد؟ یافتههای این پژوهش به حوزه معماری عصب محور کمک میکند و بینش جدیدی در مورد اینکه چگونه عوامل فیزیکی، بهویژه شیب سقف کلاسها، بر سلامت روان و عملکرد شناختی یادگیرندگان تأثیر میگذارد، ارائه میکند.روشها: در این پژوهش از روش شبه آزمایشی برای بررسی تأثیر تغییرات مختلف شیب سقف بر برانگیختگی ناشی از استرس و عملکرد شناختی شرکتکنندگان استفاده شده است. در این راستا 18 شرکت کننده، شامل 9 دانشجوی مرد و 9 دانشجوی زن، در محیط واقعیت مجازی(VR) مورد آزمایش قرارگرفتند، که انتخاب آنها به صورت نمونه گیری دو مرحله ای از بین داوطلبین شرکت در آزمایش و بر اساس پنج معیار تعیین شده برای حفظ روایی و پایایی پژوهش شکل گرفت. فرایند آزمایش شامل سه گام جداگانه بود: 1) سطح استرس شرکتکنندگان از طریق استفاده از حسگر فیزیولوژیکی Emotibit و آزمون مقیاسهای آنالوگ دیداری (VAS) مورد ارزیابی قرار گرفت. این فرایند شامل ثبت تنوع ضربان قلب (HRV) و فعالیت الکترودرمال (EDA) آنها بود. 2) با استفاده از آزمون استاندارد N-back حین تجربه مجازی فضای کلاسها، به ارزیابی عملکرد شناختی شرکتکنندگان پرداخته شد. هدف این دو گام آن بود که بررسی شود چگونه جهت گیری های مختلف سقف بر عملکرد شناختی و سطح برانگیختگی استرس شرکتکنندگان تأثیر میگذارد.3) رابطه بین جهت گیری های مختلف سقف و پاسخهای شناختی و فیزیولوژیکی شرکتکنندگان با استفاده از آزمون تحلیل واریانس (ANOVA) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. این بررسی با هدف تعیین ارتباط بین برانگیختگی ناشی از استرس و عملکرد شناختی در رابطه با جهتگیریهای متنوع شیب سقف انجام شد.یافتهها: یافته ها نشان می دهد که جهت شیب سقف، به سمت جلو و عقب کلاس درس، به طور معناداری بر سطح استرس و عملکرد شناختی شرکت کنندگان تأثیر می گذارد. طراحی سقف با شیب به سمت عقب کلاس درس، عملکرد شناختی بهتر و تعداد پاسخ های نادرست پایین تر در آزمون شناختی N-back را در مقایسه با کلاسهای درس با سقف بدون شیب و یا با شیب سقف به سمت جلو نشان می دهد. این مطالعه همچنین نشان میدهد که تغییرات شیب سقف باعث ایجاد تغییراتی در پاسخهای فیزیولوژیکی شرکت کنندگان میشود.از نتایج دیتالاگر Emotibit و آزمون VAS شرکتکنندگان مشخص میگردد، کلاس با سقف شیبدار به سمت عقب کلاس میتواند به طور قابلتوجهی سطح استرس را در شرکتکنندگان مورد بررسی کاهش دهد.نتیجهگیری: این پژوهش بر نقش کلیدی کیفیت طراحی محیطهای فیزیکی یادگیری در کاهش استرس و ارتقای عملکرد شناختی در بین یادگیرندگان تأکید میکند. نتایج نشان میدهند استفاده از طراحی سقف کلاسهای درس با شیب به سمت عقب کلاس میتواند منجر به کاهش سطح استرس و ارتقا عملکرد شناختی دانشجویان شود. این پژوهش هم راستا با مطالعات معماری عصب محور پیشین در زمینه محیطهای یادگیری، تاکید می کند که در طراحی کلاسهای درس، طراحان آموزشی باید به کیفیتهای فیزیکی محیطهای یادگیری از جمله جهت شیب سقف کلاسها توجه مضاعف داشته باشند تا محیطهایی را ایجاد کنند که فرآیندهای شناختی-احساسی-ادراکی یادگیرندگان را پشتیبانی کرده و به یادگیری، رشد، و در نهایت بهزیستی کلی دانشجویان و یادگیرندگان کمک کنند.
مقاله پژوهشی
آموزش الکترونیکی- مجازی
فاطمه عفتی؛ سید محمد شبیری؛ حسن 'برزگر؛ مهدیه رضائی
چکیده
پیشینه و اهداف: آموزش در جهت اصلاح نگرش و رفتار انسان با محیط پیرامونش، کلیـد رفـع بحرانهـای محیطزیستی آینده است. این واقعیت، اجرای گسترده برنامههای آموزشی محیطزیست برای شهروندان در بستر آموزش الکترونیکی را بیش از پیش ضروری ساخته است. جهت پیادهسازی موفق آموزش الکترونیکی، اینگونه آموزشها نیاز به طراحی مدل مناسب دارد؛ ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: آموزش در جهت اصلاح نگرش و رفتار انسان با محیط پیرامونش، کلیـد رفـع بحرانهـای محیطزیستی آینده است. این واقعیت، اجرای گسترده برنامههای آموزشی محیطزیست برای شهروندان در بستر آموزش الکترونیکی را بیش از پیش ضروری ساخته است. جهت پیادهسازی موفق آموزش الکترونیکی، اینگونه آموزشها نیاز به طراحی مدل مناسب دارد؛ از اینرو هدف از انجام این پژوهش، طراحی و اعتباریابی مدل آموزش الکترونیکی در آموزشهای شهروند محیطزیستی است.روشها: پژوهش حاضر، به لحاظ هدف، اکتشافی و از نظر ماهیت موضوعی، کاربردی و توسعهای و روش بررسی آن نیز، توصیفی تحلیلی است. بر این اساس، این پژوهش در دو مرحله انجام شده است. در مرحله اول، بهمنظور شناسایی مؤلفههای لازم، از روش فراترکیب استفاده شده است و ضمن اجرای مصاحبههای اکتشافی نیمه ساختاریافته، مجموعهای از پژوهشهای مرتبط داخلی و خارجی قابل دسترس در پایگاههای اطلاعاتی و کتابخانههای دانشگاهها یا مراکز دولتی مورد بهرهبرداری قرار گرفته است. در عین حال، بررسی محتوایی برای استخراج کد از 150 پژوهش منتخب و نیز 22 مصاحبه انجام شده بهصورت هدفمند و با استفاده از نرمافزار مکس کیودا بر اساس ملاکهای تعیین شده انجام گرفته و برای سنجش پایایی نیز از ضریب کاپا استفاده شده است. در مرحله دوم پژوهش و بهمنظور اعتباریابی مدل، پرسشنامه پنج گزینهای مبتنی بر مقیاس لیکرت در اختیار 42 نفر از متخصصان محیطزیست، آموزش محیط زیست، آموزش الکترونیکی و آموزش شهروندی قرار داده شد و در نهایت، پس از جمعآوری اطلاعات، نتایج با استفاده از روش مدلسازی معادلات ساختاری (SEM) بارویکرد حداقل مربعات جزئی (PLS) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.یافتهها: در بخش کیفی پژوهش با استفاده از روش فراترکیب، 14 مؤلفه و 49 گویه مربوط به مدل آموزش الکترونیکی در آموزشهای شهروند محیط زیستی احصا شد. شاخص کاپا 95/0 پایایی مدل طراحی شده را تأیید میکند که در سطح توافق عالی قرار گرفته است. یافتههای بخش کمّی پژوهش نشان داد در این مدل، تمامی بارهای عاملی در حد بسیار مطلوب و یا در حد قابل قبول ارزیابی میشود. مقدار آلفای کرونباخ برای تمامی مؤلفهها بالای 7/0 و مقدار پایایی ترکیبی برای کلیه متغیرهای مدل بالای 6/0 بهدست آمده است که حاکی از پایایی درونی مناسب است. همچنین، میزان متوسط واریانس استخراج شده در تمامی سازههای مدل بالاتر از 5/0 بهدست آمده است. بر این اساس، روایی واگرای مدل نیز تأیید میشود. ضریب تعیین R2 برای تمامی سازههای مدل در حد قابلتوجهی ارزیابی و مناسب بودن برازش مدل ساختاری هم تأیید شدهاست. اندازه اثر استخراج شده نیز، نشان میدهد کیفیت سیستم (795/0=Q2) بیشترین تأثیر را بر مدل داشته است. مقادیر t در تمامی مسیرهای مدل از 96/1 بیشتر است. با توجه به نتایج بهدستآمده از مدلسازی معادلات ساختاری مبتنی بر روش حداقل مربعات جزئی، یافتهها رابطه مثبت و معنادار مسیرهای طراحیشده میان مؤلفههای مدل را تأیید میکند.
مقاله پژوهشی
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
زهره شرعی؛ هادی حاج آبادی
چکیده
پیشینه و اهداف: نوآوری به یکی از مهارتهای کلیدی سازمانها برای مقابله با تغییرات محیط خارجی تبدیل شدهاست. توسعه مبانی نظری و الزامات عملکرد مدیریت نشان میدهد که مکانیسم نوآوری کارکنان باید از منظر برنامهریزی فعال و خود مدیریتی کارکنان مورد بررسی قرار گیرد. براساس تئوری هدفگرا که بر ابتکار و خودانگیختگی تمرکز دارد، میتوان ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: نوآوری به یکی از مهارتهای کلیدی سازمانها برای مقابله با تغییرات محیط خارجی تبدیل شدهاست. توسعه مبانی نظری و الزامات عملکرد مدیریت نشان میدهد که مکانیسم نوآوری کارکنان باید از منظر برنامهریزی فعال و خود مدیریتی کارکنان مورد بررسی قرار گیرد. براساس تئوری هدفگرا که بر ابتکار و خودانگیختگی تمرکز دارد، میتوان مبنایی نظری برای مطالعه نحوه مدیریت فعال و ترویج نوآوری توسط کارکنان فراهم کرد. بنابراین، برای سازمان آموزش و پرورش شناخت کارکنان هدفگرا و بررسی تأثیر این ویژگی بر عملکرد نوآورانه میتواند اهمیت بسیاری داشته باشد و زمینهساز بهبود عملکرد نوآورانه در این سازمان باشد. شایان ذکر است که بسیاری از مطالعات تنها بر روی عامل واحد عملکرد نوآوری کارکنان تمرکز میکنند، درصورتیکه عملکرد نوآورانه نیازمند وجود کارکنانی است که خلاقیت داشته باشند و اهدافشان با اهداف سازمان سازگاری داشته باشد. بنابراین هدف اصلی این پژوهش بررسی تأثیر شخصیت خلاق و جهتگیری هدف بر عملکرد نوآورانه است.روشها: پژوهش حاضر از نظر هدف جزء تحقیقات کاربردی است و از لحاظ روش در دسته تحقیقات توصیفی- همبستگی قرار میگیرد. جامعه آماری این پژوهش را کارکنان آموزش و پرورش و معلمان شهرستان درمیان که 500 نفر بودند، تشکیل میدهد و حجم نمونه براساس فرمول کوکران 217 نفر تعیین شد که پرسشنامهها بهصورت تصادفی ساده توزیع شدند. ابزار گردآوری دادهها، پرسشنامه استاندارد جهتگیری هدف با ابعاد یادگیری هدف، اثبات عملکرد و اجتناب از عملکرد ونده، پرسشنامه عملکرد نوآورانه ژو و جورج و پرسشنامه شخصیت خلاق گاف با طیف پنج گزینهای لیکرت استفاده شد. فرضیهها بهروش مدلسازی معادلات ساختاری در نرمافزار 3 PLS آزمون شدند و برازش مدل مورد بررسی قرار گرفت.یافتهها: یافتهها، نشانمیدهد جهتگیری یادگیری هدف، جهتگیری اثبات عملکرد و شخصیت خلاق تأثیر مثبت و معناداری بر عملکرد نوآورانه دارند؛ در حالی که تأثیر جهتگیری اجتناب از عملکرد بر عملکرد نوآورانه معکوس است (96/1<T). همچنین، یافتهها نشان داد جهتگیری هدف در رابطه بین شخصیت خلاق بر عملکرد نوآورانه نقش میانجی دارد (96/1<T) ولی این رابطه را تعدیل نمیکند (96/1>T).نتیجهگیری: معلمان و کارکنان آموزش و پرورش وقتی رویکرد جهتگیری هدف یادگیری را داشتهباشند، در پی افزایش مهارتها و کسب اطلاعات جدید در خصوص نحوه انجام کار خود و تدریس برمیآیند و نیازی به پاداش از طرف سازمان ندارند و بهخاطر احساس رضایت از خودشان و برتری، به کسب اطلاعات میپردازند تا شیوههای انجام کارشان را بهبود بخشند. همچنین، این معلمان و کارکنان بهخاطر جهتگیری اثبات عملکرد، به یادگیری روشهای جدید انجام وظایف علاقه نشان میدهند و از فراگیری مهارتهای جدید استقبال میکنند که اینها زمینه عملکرد نوآورانه معلمان و کارکنان را فراهم میکند. چنانچه یادگیری فقط برای اجتناب از شکست باشد، و معلمان و کارکنان از اینکه تواناییهای آنها زیر سؤال نرود به یادگیری روی آورند، این یادگیری نمیتواند آنها را به عملکرد نوآورانه تشویق کند. در سازمان آموزش و پرورش درمیان و معلمان شاغل در این شهرستان ویژگیهای شخصیتی خلاق میتوانند عملکرد نوآورانه را بهبود بخشند، افراد دارای شخصیت خلاق از ریسک کردن نمیترسند و در عین حال، فقط سعی میکنند که کارها را بهنحو درست و معنادار انجام دهند. این ویژگی برای معلمان میتواند در امر تدریس بسیار کمککننده باشد که بتوانند تدریس و رفتار متناسب با محیط درس و کلاس داشته باشند و با عملکرد نوآورانه خود باعث ایجاد خلاقیت و نوآوری در دانشآموزان شوند. پس میتوان گفت معلمان و کارکنانی که خلاقیت دارند با استفاده از کسب مهارت و تبادل دانش و یادگیری راه حلهای جدید برای انجام وظایف میتوانند عملکرد نوآورانهای داشته باشند؛ ولی اگر ترس از پرسیدن سؤالات و ابهامات داشته باشند و برای اجتناب از ناتوانی در حل مسائل با دیگر معلمان و کارکنان، دانشی را مبادله نکنند ممکن است قادر به بروز عملکرد نوآورانه نباشند. با توجه به نتایج بهدست آمده، اگر سازمان آموزش و پرورش بتواند آگاهی خود مدیریتی و جهتگیری هدف معلمان و کارکنان را از طریق یک سری اقدامات تحریک و تنظیم کند نقش بیشتری در بهبود منابع انسانی و دستیابی به رشد پایدار خواهد داشت.
مقاله پژوهشی
فناوری های آموزشی نوظهور
زیبا خورنگ؛ رضا اسفنجاری کناری؛ زهرا امیری
چکیده
پیشینه و اهداف: شکاف دیجیتالی، همانند دیگر شکافهای اجتماعی، نوعی از نابرابری اجتماعی را شکل میدهد و این فرم از شکاف اجتماعی، شکاف در دسترسی به ابزارهای دیجیتال و مهارت دیجیتالی است. نابرابریها، در دسترسی به ابزارها، دانش و مهارت دیجیتالی میتوانند نابرابریهای اجتماعی و آموزشی را با انتقال دانشآموز از مدرسه به بازار ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: شکاف دیجیتالی، همانند دیگر شکافهای اجتماعی، نوعی از نابرابری اجتماعی را شکل میدهد و این فرم از شکاف اجتماعی، شکاف در دسترسی به ابزارهای دیجیتال و مهارت دیجیتالی است. نابرابریها، در دسترسی به ابزارها، دانش و مهارت دیجیتالی میتوانند نابرابریهای اجتماعی و آموزشی را با انتقال دانشآموز از مدرسه به بازار کار بیشتر کنند و همچنین میزان مهاجرت از روستا به شهر را تحت تأثیر قرار دهند. با از سرگیری آموزش در مدارس و رفع محدودیتها، درک اینکه چگونه توسعه مهارتهای دیجیتالی در طول همهگیری کووید-19 برای برخی از دانشآموزان ممکن است نابرابریهای اجتماعی و آموزشی را تشدید کند، اهمیت بیشتری پیدا میکند؛ زیرا دانشآموزان در کلاسهای درسی مشابه هم ممکن است یادگیری متفاوت داشته باشند. در واقع، میزان بهرهمندی شهروندان از ابزارهای دیجیتالی و رسانهای سبب میشود که موقعیت آنها و جایگاهشان در جامعه و ساختار فضایی روستا و شهر مشخص شود. از اینرو، هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی شکاف دیجیتالی آموزش مجازی دانشآموزان استان البرز در طول همهگیری کووید-19 میباشد. روشها: تحقیق حاضر، از لحاظ هدف کاربردی و از حیث ماهیت و روش، از نوع تحقیقات توصیفی– تحلیلی و از لحاظ جمعآوری اطلاعات، یک مطالعه اسنادی– میدانی است. جامعه آماری مطالعه حاضر، شامل دانشآموزان بخش مرکزی شهرستان کرج در سال 1400 بود، برای جمعآوری اطلاعات لازم از ابزار پرسشنامه بهره گرفته شد و دادههای مورد نیاز با تکمیل 196 پرسشنامه و با استفاده از روش نمونهگیری طبقهای بهدست آمد. در مطالعه حاضر، شکاف دیجیتالی با چهار سطح دسترسی فیزیکی، دسترسی مهارتی، طرز استفاده از کامپیوتر و اینترنت و سطح دسترسی انگیزشی سنجیده شده است. برای بررسی نرمال بودن توزیع دادهها از آزمونهای کولموگروف- اسمیرنوف و شاپیرو- ویلک استفاده شد و برای بررسی مقایسات میانگین از آزمونهای ناپارامتری کروسکال والیس و من- ویتنی استفاده شد. نمونه مورد مطالعه شامل مدارس دولتی، غیرانتفاعی، نمونه دولتی، استعداد درخشان و هیاًت امنایی بوده است. یافتهها: نتایج، نشان داد که تفاوت قابل توجهی در بین دانشآموزان از نظر دسترسی به فرصتهای یادگیری مجازی در طول همهگیری کووید- 19 وجود داشت. دانشآموزان روستایی، در مقایسه با دانشآموزان شهری دارای شکاف بالاتری در هر چهار سطح دسترسی فیزیکی، مهارتی، طرز استفاده و انگیزشی هستند. همچنین، طبق یافتهها ارتباط آماری معنیداری بین جغرافیای محل سکونت با چالشهای یادگیری آنلاین در چهار سطح دسترسی ذکر شده، مشاهده شد. همچنین، بهطور معنیداری دانشآموزانی که در مدارس دولتی درس میخوانند نسبت به دانش آموزانی که در مدارس غیردولتی درس میخوانند، دارای شکاف دیجیتالی بالاتری هستند. نتایج، نشان داد سطح تحصیلات والدین به لحاظ آماری بر شکاف دیجیتالی دانشآموزان، تأثیرگذار است و دانشآموزان دختر، شکاف دیجیتالی کمتری در مقایسه با دانشآموزان پسر دارند. نتیجهگیری: با توجه به نتایج مطالعه حاضر، پیشنهاد میشود تلاشهای سیاسی کنونی و آتی با هدف حمایت از دانشآموزان روستایی دارای زمینه های اجتماعی و اقتصادی محروم، انجام شود تا نه تنها بهصورت فیزیکی به اینترنت و سایر ابزارهای دیجیتالی دسترسی پیدا کنند، بلکه مهارتهای لازم برای یادگیری و استفاده از اینترنت را نیز بهدست آورند. این مسأله، میتواند ابزاری برای کاهش نابرابریهای اجتماعی در آموزش و پرورش در مناطق مختلف جغرافیایی باشد. شکاف دیجیتالی میتواند سبب تضعیف سرمایه اجتماعی و حتی فرسایش سرمایه اجتماعی شود. در صورت برطرف نشدن یا حداقل کاهش پیدا نکردن، ممکن است اثرات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زیانباری برای جامعه روستایی داشته باشد. بنابراین، پیشنهاد میشود که با توسعه زیرساختها و افزایش سطح سواد دیجیتالی دانشآموزان، زمینه را برای کاهش شکاف دیجیتالی مهیا کرد. همچنین، لازم است تلاشهای سیاسی با اولویت حمایت از دانشآموزان روستایی دارای زمینههای اجتماعی و اقتصادی محروم انجام شود تا ابزاری برای کاهش شکاف دیجیتالی باشد.
مقاله مروری
فناوری آموزش- یادگیری تلفیقی
زهره کرمی
چکیده
پیشینه و اهداف: انسانها، در قرن 21 با چالشهای متعددی مواجه هستند که برای غلبه بر آنها باید مهارتهایی را کسب کنند. برخی از ابزارها مانند هنر و فناوری، قابلیتهای منحصر به فردی برای تربیت ایجاد میکنند که از آنها میتوان برای رویارویی با چالشهای قرن 21 استفاده کرد. هدف از این مقاله، تشریح رویکرد تربیت هنری فناورانه ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: انسانها، در قرن 21 با چالشهای متعددی مواجه هستند که برای غلبه بر آنها باید مهارتهایی را کسب کنند. برخی از ابزارها مانند هنر و فناوری، قابلیتهای منحصر به فردی برای تربیت ایجاد میکنند که از آنها میتوان برای رویارویی با چالشهای قرن 21 استفاده کرد. هدف از این مقاله، تشریح رویکرد تربیت هنری فناورانه برای پرورش مهارتهای قرن 21 در دانشآموزان است.روشها: این مطالعه، یک پژوهش کیفی است که به شیوه فراترکیب انجام شده است. در گام نخست، در بازه زمانی مشخص «از سال 1992 تا 2020»، پایگاههای معتبر علمی خارجی (ساینس دایرکت، اسپرینگر، گوگل اسکولار، اریک، تیلور اند فرانسیس، و ...) و پایگاههای داخلی بــا اسـتفاده از واژگان و اصطلاحات خاص مانند نظریه انعطافپذیری شناختی، محیطهای یادگیری الکترونیکی و مجازی، انعطافپذیری شناختی، اصول و معیارهای نظریه انعطافپذیری شناختی و ... جستجو و تمامی مقالات و متون مرتبط، جمعآوری شدند. در نهایت، 120 سند یافت شد کـه از این تعـداد، 60 سند، متناسب با سؤالات پژوهش بودند. بعد از مطالعه دقیق متون، با توجه به سؤالات پژوهش، اطلاعات لازم استخراج شد. بهمنظور تحلیل دادهها، از روش تحلیل مضمون و جهت سنجش پایایی، از روش توافق بین دو کدگذار استفاده شد.یافتهها: براساس یافتهها، الگوی مفهومی تربیت هنری فناورانه برای پرورش مهارتهای مورد نیاز افراد در قرن 21 ارائه شد. الگو، دارای 5 بخش اصلی (چالشهای قرن 21، مهارتهای مورد نیاز افراد برای رویارویی با چالشهای قرن 21، ابزارهای موردنیاز برای پرورش مهارتهای قرن21، روشهای پرورش مهارتهای قرن21، و فعالیتهای مبتنی بر هنر و فناوری برای پرورش مهارتهای قرن 21) است که هرکدام از این بخشهای اصلی، بخشهای فرعی دیگری نیز دارند. براساس این الگو، چالشهای قرن 21 عبارتند: از چالش فناوری، چالش ماهیت کار، چالش اقتصادی و چالش اجتماعی؛ مهارتهای مورد نیاز افراد برای رویارویی با چالشهای قرن 21 عبارتند از: مهارتهای عمومی و مهارتهای تخصصی؛ ابزارهای مورد نیاز برای پرورش مهارتهای قرن21 عبارتند: از ابزارهای تربیت هنری و ابزارهای تربیت فناورانه؛ روشهای پرورش مهارتهای قرن21 عبارتند از: تربیت هنری، تربیت فناورانه و تربیت هنری فناورانه؛ و فعالیتهای مبتنی بر هنر و فناوری برای پرورش مهارتهای قرن 21 نیز شامل: فعالیتهای هنری، فعالیتهای فناوری و فعالیتهای تلفیقی هنری و فناوری (هنری فناورانه) است. بهمنظور تسهیل اجرای الگوی تربیت هنری فناورانه، دو روش تلفیق هنر و فناوری در برنامه درسی رسمی و غیررسمی مدارس؛ و تلفیق چهار بخشی هنر و فناوری در برنامه درسی مدارس، پیشنهاد شد.نتیجهگیری: با بهره گیری از مزایای هنر و فناوری، میتوان افرادی را تربیت کرد که قادرند بر چالشهای قرن 21 غلبه کنند. تربیت هنری و تربیت فناورانه، به تنهایی این قابلیت را دارند که مهارتهای قرن21 را پرورش دهند؛ ولی با تلفیق این دو و اجرای تربیت هنری فناورانه میتوان به نتایج مطلوبتری دست یافت. آموزش و پروش، با تلفیق فناوری و هنر در برنامه درسی رسمی و غیررسمی مدارس، میتواند به یادگیرندگان کمک کند. بهمنظور غلبه بر بر چالشهای قرن21، تفکر خلاق، حل مسأله، تفکر انتقادی، مهارتهای فردی و بین فردی خود را بهبود بخشند. الگوی مفهومی تربیت هنری فناورانه با تلفیق هنر و فناوری در برنامه درسی رسمی و غیررسمی مدارس میتواند به یادگیرندگان کمک کند تا مهارتهای تفکر برتر خود را بهبود بخشند و با مجهز شدن به مهارتهای مورد نیاز در قرن 21، بر چالشهای این قرن، غلبه نمایند.
مقاله پژوهشی
فناوری آموزش- آموزش عالی
رضا توهند؛ مهرانگیز علی نژاد؛ بدرالسادات دانشمند
چکیده
پیشینه و اهداف: رویکرد بازیگونهسازی یکی از جدیدترین و جذابترین تحولات در سالهای اخیر است که در حوزههای مختلفی از جمله آموزش، مؤثر بوده است. این رویکرد با ایجاد نشاط و تعامل، توجه بسیاری از مخاطبان را به خود جلب کرد. بازیگونهسازی به معنای بهکارگیری عناصر و مؤلفههای بازی در موقعیت غیر بازی است که طبق یک فرآیند جذاب ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: رویکرد بازیگونهسازی یکی از جدیدترین و جذابترین تحولات در سالهای اخیر است که در حوزههای مختلفی از جمله آموزش، مؤثر بوده است. این رویکرد با ایجاد نشاط و تعامل، توجه بسیاری از مخاطبان را به خود جلب کرد. بازیگونهسازی به معنای بهکارگیری عناصر و مؤلفههای بازی در موقعیت غیر بازی است که طبق یک فرآیند جذاب و از پیش تعیینشده، اهداف خاصی را مدنظر قرار میدهد. رویکرد بازیگونهسازی با اثربخشی برنامه درسی، محیطی پویا و تعاملی را برای فراگیر بهوجود میآورد و در یک بستر مناسب، موقعیت آموزشی و یادگیری را ارتقا میدهد. این پژوهش با هدف شناسایی تجارب خبرگان در ارتباط با کاربرد عناصر رویکرد بازیگونهسازی در برنامه درسی آموزشعالی انجام شده است.روشها: این پژوهش، بهصورت کیفی با استفاده از رویکرد پدیدارشناسی (توصیفی) در سال 1401 انجام شد. در این پژوهش برای کسب تجارب خبرگان یک سؤال عمیق طرح شد و در صورت نیاز، عناصر رویکرد بازیگونهسازی بیان میشد تا مصاحبهشوندگان تجارب خود را در ارتباط با آنها بیان کنند. مشارکتکنندگان شامل خبرگانی از کل کشور بودند که در حوزه آموزش، پژوهش یا تولید محتوای الکترونیکی برای نظامهای آموزش عالی در ارتباط با بازیگونهسازی فعالیت داشتند. 18 خبره با توجه به نمونهگیری هدفمند و گلوله برفی در سطح کشور شناسایی شدند و مصاحبهها که به مدت 1 ساعت بود تا رسیدن به اشباع نظری ادامه داشت. پس از انجام مصاحبهها و ضبط آنها، مصاحبهها بهصورت کامل مکتوب شدند و پس از مطابقت متن و صوت، چندین بار مرور انجام شد و سپس با سیستم کدگذاری مورد تجزیه و تحلیل قرارگرفت.یافتهها: براساس تجارب خبرگان عناصر رویکرد بازیگونهسازی که میتوان در برنامه درسی آموزشعالی بهکار گرفت عبارتند از: ایجاد هیجان (نمایش محتوای جذاب، کاربرد روشهای تدریس فعال، علائم رفتاری، مسابقه و طرح سؤال، ماجراجویی و عدم تکرار)، ایجاد تعامل (یاددهنده با یادگیرندگان، با استفاده از فضای مجازی، با استفاده از محتوا و بین یادگیرندگان)، ایجاد رقابت (رقابت گروهی، با محدودیت زمانی، رقابت فردی و با قرعهکشی)، ایجاد انگیزه (تکنیکهای خلاقانه، ایجاد انگیزه درونی، ایجاد انگیزه بیرونی، جملات انگیزشی)، بازخورد (بازخورد متناسب با تلاش، بازخوردهای کیفی و بازخورد بلافاصله بعد از آزمون)، امتیازدهی (فرصت جبران، نوار پیشرفت، ارائه نامنظم امتیاز و تعیین نقش)، پاداشدهی (دادن جایزه، انواع پاداشها و طراحی گواهینامه و اعطای آن)، ایجاد چالش (با طرح سؤال و با ابزار)، تعیین قوانین و مقررات (تعیین اهداف چند بعدی درس و اعلام آن در ابتدای ترم، ترسیم نقشه راه توسط استاد و جریمه شیرین) و سطحبندی (سطحبندی مطالب و پیش رفتن گام به گام از ساده به دشوار، از عینی به ذهنی، از معلوم به مجهول).نتیجهگیری: رویکرد بازیگونهسازی دارای عناصری است که پیادهسازی آن در برنامه درسی آموزش عالی، منجر به جذابیت و پویایی تدریس میشود و روند یادگیری را تسهیل میکند. بر این اساس، میتوان از تجارب خبرگان رویکرد بازیگونهسازی در فرآیند آموزشی استفاده کرد تا کلاس، از جو خشک و کسلکننده خارج شود و با استفاده از عناصر رویکرد بازیگونهسازی، فرآیند یادگیری را جذاب، لذتبخش و ماندگار کند. این رویکرد، به مخاطبان و علایقشان توجه خاصی کرده است و مشارکت و تعامل فراگیران را مدنظر قرار میدهد تا دانش جدید در یک فرآیند شاد و جذاب، با فعالیت دانشجویان تولید شود.
مقاله پژوهشی
آموزش الکترونیکی- مجازی
اسماعیل جعفری؛ مرتضی رضائیزاده؛ راضیه شاهوردی؛ بهار بندعلی؛ محمود ابوالقاسمی
چکیده
پیشینه و اهداف: امروزه معلمان به مجموعهای از صلاحیتهای گستردهتر و پیچیدهتر از قبل نیاز دارند. بهمنظور موفقیت یادگیری الکترونیکی، معلمانی که در خط مقدم قرار دارند باید دانش فناورانه لازم و راهبردهای پداگوژیکی مؤثر را برای استفاده از فناوری اطلاعات و ارتباطات در کلاس درس بهکار گیرند. همچنین، برای همراهی با یادگیرندگان ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: امروزه معلمان به مجموعهای از صلاحیتهای گستردهتر و پیچیدهتر از قبل نیاز دارند. بهمنظور موفقیت یادگیری الکترونیکی، معلمانی که در خط مقدم قرار دارند باید دانش فناورانه لازم و راهبردهای پداگوژیکی مؤثر را برای استفاده از فناوری اطلاعات و ارتباطات در کلاس درس بهکار گیرند. همچنین، برای همراهی با یادگیرندگان جوان در توسعه شایستگیهای دیجیتال، لازم است که در درجه اول، معلمان آنها سواد و شایستگی دیجیتال لازم را داشته باشند. بنابراین، شایستگی دیجیتال یکی از شایستگیهای کلیدی برای معلمان است. به همین دلیل، هدف پژوهش حاضر ارزیابی وضعیت شایستگیهای آموزشی دیجیتال معلمان براساس چارچوب اتحادیه اروپا است.روشها: طرح پژوهش حاضر کمّی است و شرکتکنندگان در پژوهش 182 نفر از معلمان و مدرسان سراسر کشور از 20 استان و 46 شهر مختلف بودند. برای ارزیابی شایستگیهای آموزشی دیجیتال معلمان، کارگاه مجازی با عنوان «معلمی؛ در مسیر دیجیتال شدن» برگزار شد. مدرس بعد از معرفی و توضیح هر شایستگی، سؤال مربوط به شایستگی را از طریق لینک گوگل فرم در اختیار شرکتکنندگان قرار داده تا از این طریق پرسشنامه تکمیل شود. پرسشنامه شامل 3 شایستگی کلی و 10 زیرشایستگی است. هر شایستگی دارای سه سطح تازهکار و کاوشگر، متخصص و یکپارچه کننده، و رهبر و پیشگام است. درواقع، معلم خود را در هر شایستگی براساس این سه سطح مورد ارزیابی قرار میداد.یافتهها: نتایج، نشان میدهد که وضعیت شایستگی منابع دیجیتال معلمان در زمینه مدیریت، مراقبت و به اشتراکگذاری منابع دیجیتال و تولید و تغییر منابع دیجیتال به ترتیب در سطح «تازهکار و کاوشگر» و «یکپارچهکننده و متخصص» قرار دارد. در ارتباط با شایستگی یاددهی- یادگیری به استثناء شایستگی یادگیری خودتنظیم شده که در سطح «تازهکار و کاوشگر» قرار دارد، سایر شایستگیها در سطح «یکپارچهکننده و متخصص» قرار دارند. شایستگی «راهبردهای ارزیابی» و «مستندسازی دیجیتال» که از زیرشایستگیهای ارزیابی هستند نیز در سطح «تازهکار و کاوشگر» هستند. در مورد سایر شایستگیها، ارتباط معناداری بین سطوح مشاهده نشد. همچنین، ارتباط معناداری بین مؤلفههای جمعیتشناختی (شغل، سن، جنسیت، و استان) و شایستگیها بهدست نیامد.نتیجهگیری: در پژوهش حاضر، علاوه بر آشنا کردن مدرسان کشور با این چارچوب و انواع شایستگیهای دیجیتال مورد نیاز آنها در حرفه معلمی، ارزیابی شایستگیهای دیجیتال شرکتکنندگان نیز مورد توجه قرار گرفت. با توجه به اینکه ارزیابی حین آموزش شایستگیها انجام شد، از این جهت با اطمینان بیشتری میتوان گفت که دادههای بهدست آمده دقیقتر بوده است. همچنین، ارزیابی شایستگیهای دیجیتال معلمان براساس یک طیف یا مدل پیشرفت به ارزیابی بهتر و دقیقتر معلمان و توسعه شایستگیهای دیجیتال آنها کمک میکند. در این صورت، آموزشها نیازمحور و به نوعی شخصیسازی شده خواهد شد. همچنین، بررسی ارتباط بین مؤلفههای جمعیتشناختی و وضعیت شایستگیها، به شناخت دقیقتر وضعیت موجود مدرسان کشور میانجامد. به طور کلی، نتایج استفاده از این خودارزیابی میتواند برای تنظیم دورههای آموزشی و توانمندسازی معلمان مورد استفاده قرار گیرد و به آمادگی آموزشی معلمان کمک کند. یکی از پیشنهادات این پژوهش برای محققان آینده این است که ارزیابی سایر شایستگیهای چارچوب شایستگیهای دیجیتال مدرسان (DigCompEdu) مورد توجه قرار گیرد. در پژوهش حاضر، تمرکز اصلی بر شایستگیهای پایهای یعنی منابع دیجیتال، یاددهی- یادگیری، و ارزیابی بود.
مقاله پژوهشی
آموزش الکترونیکی- مجازی
الهام اکبری؛ طاهره یزدی نژاد؛ رضوان نظری؛ مبین تاتاری
چکیده
پیشینه و اهداف: یادگیری ترکیبی به عنوان یک مفهوم کلیدی در حوزه آموزش، اهمیت ویژهای دارد. با ظهور ویروس کرونا و پدیده همهگیری، اهمیت این نوع آموزش بیش از پیش آشکار شد. بهعبارت دیگر، یادگیری ترکیبی میتواند نقشی حیاتی در حل مسائل و سهولت فرآیند آموزش داشته باشد. مطالعه حاضر کوشیده است تا ادراک معلمان را نسبت به انواع مدلها و رویکردهای ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: یادگیری ترکیبی به عنوان یک مفهوم کلیدی در حوزه آموزش، اهمیت ویژهای دارد. با ظهور ویروس کرونا و پدیده همهگیری، اهمیت این نوع آموزش بیش از پیش آشکار شد. بهعبارت دیگر، یادگیری ترکیبی میتواند نقشی حیاتی در حل مسائل و سهولت فرآیند آموزش داشته باشد. مطالعه حاضر کوشیده است تا ادراک معلمان را نسبت به انواع مدلها و رویکردهای آموزشی به ویژه یادگیری ترکیبی مورد بررسی قرار دهد، معلمانی که به واسطه بحران کرونا در طول سالهای اخیر هم یادگیری الکترونیکی و هم یادگیری ترکیبی را تجربه کردهاند. این ادراک و فهم شامل دیدگاههای آنها درباره ترجیح و علاقه، اثربخشی و کارآیی، تعامل، مشارکت در فرایند آموزش و مزایا و ویژگیهای محیطهای یادگیری نسبت به انواع مختلف آموزش (حضوری، ترکیبی، مجازی) میباشد. روشها: جامعه آماری تمام معلمان مقاطع مختلف تحصیلی که از یادگیری الکترونیکی/شاد در دوران همهگیری کرونا استفاده میکردند بود که 964 نفر از آنها با نمونهگیری دواطلبانه وارد مطالعه شدند و از طریق پرسشنامه آنلاین طی ۳ماه دادهها جمعآوری شد. برای تعیین پایایی پرسشنامه مزبور از روش آلفای کرونباخ استفاده شد که بزرگتر از 69/0 بود و برای تعیین روایی صوری، پرسشنامه در اختیار سه نفر از خبرگان دانشگاهی و سه نفر از کارشناسان وزارت آموزش و پرورش قرار گرفت و پس از اعمال نظر آنان و انجام اصلاحات لازم، فرم نهایی پرسشنامه ها، تدوین شد. سپس پرسشنامه مزبور از طریق گوگل فرم به یک فرم آنلاین تبدیل شد. این پرسشنامه از مقیاس 5 درجهای لیکرت تشکیل شد. از پاسخ دهندگان خواسته شد که پاسخی به هر عبارت از کاملاً مخالفم تا کاملاً موافقم را برای یادگیری حضوری، ترکیبی و مجازی انتخاب کنند. از شرکت کنندگان خواسته شد تا یادگیری حضوری خود را بر اساس تجربیات قبل از همه گیری رتبه بندی کنند و یادگیری آنلاین خود را بر اساس تجربه خود در طول همه گیری رتبه بندی کنند. در پایان پرسشنامه از معلمان خواسته شد تا شیوه یادگیری ترجیحی خود را نشان دهند و بگویند کدام روش یادگیری ممکن است برای دانشآموزان پس از همهگیری مفیدتر باشد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS22 انجام شد. P <0.05 به عنوان نقطه برش از نظر آماری معنی دار در نظر گرفته شد. یافتهها: معلمان استفاده از یادگیری ترکیبی را تسهیلگر یادگیری میدانند، ویژگیهای محیط یادگیری ترکیبی را میپسندیدند و از آموزش ترکیبی لذت میبردند، از نظر آنها میزان تعامل با دانش آموزان در آموزش ترکیبی نسبتاً بالا است و در عین حال معتقدند که آموزش ترکیبی منجر به افزایش حجم کاری و نیز هزینه اقتصادی میگردد. بخش دیگری از نتایج در رابطه با ترجیح نوع آموزش نشان میدهد که آموزش حضوری با مقدار 2.37 دارای بزرگترین مقدار میانگین رتبه ای و در نتیجه بیشترین ارجحیت است. بعد از آن آموزش ترکیبی با مقدار 2.22 و آموزش مجازی با مقدار 1.41 در اولویتهای بعدی قرار گرفتند. در اثربخشی یادگیری ترکیبی و مشارکت در فرآیند آموزش مقدار t کوچکتر از 1.96و سطح معناداری برای تمامی این متغیرها کمتر از 0.05 میباشد.نتیجهگیری: با توجه به ادراک معلمان از ویژگیهای یادگیری ترکیبی که مهمترینشان پسندیدن ویژگیهای محیط یادگیری و نقش تسهیلکننده یادگیری ترکیبی است اما مواردی نظیر اثربخشی و مشارکت در فرآیندآموزش را از ویژگیهای یادگیری ترکیبی نمیدانند. به همین سبب باید در جهت بهبود ادراک معلمان از یادگیری ترکیبی اقدامات مربوطه صورت گیرد.
مقاله پژوهشی
جامعه شناسی فناوری آموزش
حسین افلاکی فرد؛ محمد قلعه نوی؛ صفی اله رمضان خانی
چکیده
پیشینه و اهداف: زنان سرپرست خانوار زنانی عهده دار تأمین معاش مادی و معنوی خود و اعضای خانوار هستند. این زنان بدون حضور منظم و یا حمایت یک مرد بزرگسال سرپرستی خانوار را بر عهده میگیرند و مسئولیت اداره اقتصادی خانواده، تصمیمگیریهای عمده و حیاتی با آنهاست. این زنان به دلیل ایفای نقش دوگانه (پدر و مادر) برای فرزندان با مشکلاتی ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: زنان سرپرست خانوار زنانی عهده دار تأمین معاش مادی و معنوی خود و اعضای خانوار هستند. این زنان بدون حضور منظم و یا حمایت یک مرد بزرگسال سرپرستی خانوار را بر عهده میگیرند و مسئولیت اداره اقتصادی خانواده، تصمیمگیریهای عمده و حیاتی با آنهاست. این زنان به دلیل ایفای نقش دوگانه (پدر و مادر) برای فرزندان با مشکلاتی از قبیل از دست دادن درآمد، تربیت فرزندان، اداره امور خانه، کار در خارج از خانه با دستمزد پایین و ... مواجه شده و تحمل این مشکلات زندگی به سبب سبک زندگی متفاوتی که نسبت به سایر زنان دارند منجر به عواملی شده که در آنها رخنمایی کرده است. هدف از پژوهش حاضر مقایسه سرسختی روانشناختی، تمایزیافتگی خود و فرسودگی روانشناختی در زنان سرپرست خانوار و عادی شهر مرودشت است.روشها: پژوهش حاضر از لحاظ هدف کاربردی و از نظر روش علّی- مقایسهای است. جامعه آماری این پژوهش شامل زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کمیته امداد شهر مرودشت بود. گروه نمونه متشکل از 80 نفر در دو گروه (40نفر زنان سرپرست خانوار و40 نفر زنان عادی) است که با استفاده از روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند؛ ابزار گردآوری داده ها جهت بررسی میزان سرسختی روانشناختی پرسشنامه کوباسا و همکاران بود که روایی صوری و محتوایی آن در پژوهشهای مختلف مناسب گزارش شده است. همچنین میزان پایایی این ابزار به شیوه آلفای کرونباخ مطلوب بهدست آمد. برای سنجش تمایزیافتگی از مقیاس تمایزیافتگی خود (DSI) استفاده شد که روایی و پایایی آن مورد تأیید قرار گرفت. فرسودگی روانشناختی زنان هم از طریق پرسشنامه اسمتس مورد سنجش قرار گرفت که روایی و پایایی این پرسشنامه در گروههای مختلف جمعیت شناختی، ارزیابی شد. تحلیل عاملی تأییدی نشان داد که سؤالات هر بعد، توصیفگر همان بعد بوده و پرسشنامه از همسانی درونی مناسبی برخوردار است. دادههای گردآوریشده در دو سطح مورد تجزیهوتحلیل (آمار توصیفی و آمار استنباطی) قرار گرفت. در سطح آمار از میانگین و انحراف معیار و در سطح آمار استنباطی از آزمون تحلیل مانوا استفاده شد.یافتهها: با توجه جدول توزیع حجم نمونه آماری براساس سن، درگروه زنان سرپرست خانوار (00/35 درصد) افراد کمتر از 30 سال و (5/12 درصد) افراد بیشتر از 40 سال سن داشتهاند. در گروه زنان عادی (00/30 درصد) زنان کمتر از 30 سال و (00/20 درصد) زنان بیشتر از 40 سال سن داشتهاند. طبق جدول توزیع حجم نمونه آماری از نظر تحصیلات (00/35 درصد) زنان سرپرست خانوار زیر دیپلم و (00/65 درصد) بالای دیپلم بودهاند و در گروه زنان عادی (5/32 درصد) زیر دیپلم و (5/67 درصد) بالای دیپلم بودهاند. نتایج نشان داد که بین سرسختی روانشناختی و ابعاد آن در زنان سرپرست خانوار و عادی تفاوت معناداری وجود دارد. بین تمایزیافتگی خود و ابعاد در زنان سرپرست خانوار و عادی تفاوت معناداری وجود ندارد. بین فرسودگی روانشناختی و ابعاد آن در زنان سرپرست خانوار و عادی تفاوت معناداری وجود دارد. میانگین سرسختی روانشناختی و فرسودگی روانشناختی در بین زنان سرپرست خانواده بیشتر از زنان عادی است.نتیجهگیری: نتایج این پژوهش میتواند مورداستفاده سازمانهای ذیربط با زنان سرپرست خانوار و محققین علاقهمند به این حوزه قرار گیرد.
مقاله پژوهشی
آموزش الکترونیکی- مجازی
سوسن مهرزاد؛ زینب گلزاری؛ زهرا طالب
چکیده
چکیده پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر استفاده از کتاب تعاملی بر یادگیری و یادداری هنرجویان صورت گرفته است. جامعه آماری شامل هنرجویان هنرستان امام حسن مجتبی (ع) پایه دهم در سال تحصیلی 97-1396 می باشد که از این تعداد حجم نمونه 60 نفر ( 30 نفر در گروه آزمایش و 30 نفر در گروه گواه ) که به روش نمونه در دسترس انتخاب شدند. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح ...
بیشتر
چکیده پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر استفاده از کتاب تعاملی بر یادگیری و یادداری هنرجویان صورت گرفته است. جامعه آماری شامل هنرجویان هنرستان امام حسن مجتبی (ع) پایه دهم در سال تحصیلی 97-1396 می باشد که از این تعداد حجم نمونه 60 نفر ( 30 نفر در گروه آزمایش و 30 نفر در گروه گواه ) که به روش نمونه در دسترس انتخاب شدند. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون–پسآزمون با گروه گواه و آزمایش است. برای جمع آوری اطلاعات از دو پرسشنامه محقق ساخته ( پیش آزمون و پس آزمون) با روایی مناسب و اعتبار 73/0 و 76/0 استفاده شده است. تجزیه و تحلیل داده ها در سطح توصیفی از شاخصهای گرایش مرکزی، و پراکندگی و در سطح استنباطی نیز با استفاده از آزمون کوواریانس، استفاده گردیده است. علاوه بر این از آزمون تی همبسته، نمرات پس آزمون دوم که با فاصله یک ماه از پیش آزمون اول اجرا شد، مورد مقایسه قرار گرفت. نتایج یافته ها حاکی از آن است که استفاده از کتاب تعاملی بر یادگیری هنرجویان تأثیر مثبت دارد. استفاده از کتاب تعاملی بر یادداری هنرجویان تأثیر مثبت دارد.
مقاله پژوهشی
علوم تربیتی
جواد ایمانی؛ مهدی باقری؛ نادرقلی قورچیان؛ پریوش جعفری
چکیده
هدف از انجام پژوهش حاضر شناسایی ابعاد مؤثر برای ارتقاء اثربخشی مدارس متوسطه دوم استان هرمزگان بود. این پژوهش نظر هدف، کاربردی بوده و از نظر شیوه جمعآوری اطلاعات، با رویکرد کمی- کیفی (آمیخته) انجام گرفته است. جامعه آماری شامل افراد خبره در حوزه اثربخشی مدارس بود. که در بخش کمی شامل تمامی اعضای هیات علمی دانشگاههای استان هرمزگان ...
بیشتر
هدف از انجام پژوهش حاضر شناسایی ابعاد مؤثر برای ارتقاء اثربخشی مدارس متوسطه دوم استان هرمزگان بود. این پژوهش نظر هدف، کاربردی بوده و از نظر شیوه جمعآوری اطلاعات، با رویکرد کمی- کیفی (آمیخته) انجام گرفته است. جامعه آماری شامل افراد خبره در حوزه اثربخشی مدارس بود. که در بخش کمی شامل تمامی اعضای هیات علمی دانشگاههای استان هرمزگان در رشته های مرتبط با تعلیم و تربیت بود که از بین ایشان 30 نفر به عنوان نمونه انتخاب گردید. همچنین در بخش کیفی نیز حجم نمونه با اشباع نظری 10 نفر برآورد شد. برای انتخاب نمونه از نمونهگیری هدفمند استفاده شد. ابزار گردآوری دادهها، مصاحبه و پرسشنامه بود. جهت تجزیه و تحلیل دادهها در بخش کمی از آزمون t تک نمونهای و در بخش کیفی از کدگذاری باز و محوری استفاده شد. نتایج به دست آمده به شناسایی 6 بُعد از 24 مفهوم منجر شد که نامگذاری آنها ترتیب زیر بود: مدیریت و رهبری، اعتقاد به خرد جمعی، ارتقای سطح سلامت، بهداشت و ایمنی در مدرسه، توانمندسازی نیروی انسانی، استقرار نظام یاددهی – یادگیری و فعالیتهای فوقبرنامه.
مقاله پژوهشی
معماری
ملیحه تقی پور؛ علی اکبر حیدری؛ خاطره سجادی
چکیده
یکی از مسائل اجتماعی امروز، بروز ناهنجاریهای رفتاری در نوجوانان است که این موضوع در قالب رفتارهای پرخاشگرانه نمود مییابد و پیشگری از وقوع آن یکی از مهمترین اولویتهای خانوادهها و ارگانهای تربیتی است. مدارس به عنوان اولین نهاد اجتماعی نقش بسزایی در ارتقا مهارتهای اجتماعی و مهار چنین رفتارهای پرخاشگرانهای دارد. در پژوهش ...
بیشتر
یکی از مسائل اجتماعی امروز، بروز ناهنجاریهای رفتاری در نوجوانان است که این موضوع در قالب رفتارهای پرخاشگرانه نمود مییابد و پیشگری از وقوع آن یکی از مهمترین اولویتهای خانوادهها و ارگانهای تربیتی است. مدارس به عنوان اولین نهاد اجتماعی نقش بسزایی در ارتقا مهارتهای اجتماعی و مهار چنین رفتارهای پرخاشگرانهای دارد. در پژوهش سعی شده که با ارزیابی نقش ویژگیهای محیطی مدارس، تاثیر آن را بر کاهش رفتارهای پرخاشگرانه در کودکان مورد ارزیابی قرار گیرد. از میان فضاهای مدرسه، حیاط به عنوان جمعیترین فضا انتخاب و ویژگیهای فضایی-کالبدی آن در 6 مدرسه ابتدایی پسرانه در شهر شیراز مورد ارزیابی قرار گرفت. روش تحقیق، توصیفی-تحلیلی مبتنی بر استراتژیهای کمی و کیفی است و از پرسشنامه و مصاحبه نیمه ساختار یافته با دانشآموزان و معلمین بهره گرفته شد. نتایج تحقیق حاکی از آن است که از میان ویژگیهای مختلف فضایی حیاط مدارس، پوشش گیاهی و فضای سبز موجود در حیاط و نیز تنوع فضاهای باز و نیمهباز در سطح حیاط مدارس، بیشترین تاثیر را در کاهش اختلال رفتاری دانشآموزان داشته است.
مقاله پژوهشی
تربیت بدنی
شیدا رنجبری؛ زین العابدین فلاح؛ وحید شجاعی
چکیده
تحقیق حاضر با هدف بررسی عوامل موثر بر توسعه فاوا در ورزش مدارس با استفاده از الگوی مدلسازی ساختاری تفسیری انجام گردید. تحقیق حاضر از نوع، تحقیقات ترکببی از توع اکتشافی میباشد که به صورت میدانی انجام گردید. جامعه آماری تحقیق حاضر شامل کارشناسان تربیت بدنی آموزش و پرورش، معلمان ورزش و خبرگان حوزه تربیتبدنی در آموزش و پرورش بودند ...
بیشتر
تحقیق حاضر با هدف بررسی عوامل موثر بر توسعه فاوا در ورزش مدارس با استفاده از الگوی مدلسازی ساختاری تفسیری انجام گردید. تحقیق حاضر از نوع، تحقیقات ترکببی از توع اکتشافی میباشد که به صورت میدانی انجام گردید. جامعه آماری تحقیق حاضر شامل کارشناسان تربیت بدنی آموزش و پرورش، معلمان ورزش و خبرگان حوزه تربیتبدنی در آموزش و پرورش بودند که در عرصههای ورزش در آموزش و پرورش تجربه کافی و همچنین دانش مناسب را داشتند. بر اساس نمونهگیری گلولهبرفی، تعداد 17 نفر به عنوان نمونه تحقیق مشخص گردیدند. همچنین در بخش کمی تحقیق تعداد 250 نفر کارشناسان تربیت بدنی آموزش و پرورش، اساتید مدیریت ورزشی و برخی از معلمان ورزش کشور به عنوان نمونه تحقیق مشخص گردیدند. ابزار تحقیق پرسشنامهای محققساخته با 23 سوال که شامل 23 عامل موثر بر توسعه فاوا در ورزش مدارس، بود که بر اساس مطالعه جامع منابع شناسایی گردیدند. تمامی روند تجزیه و تحلیل دادههای تحقیق حاضر در نرم افزارهای SPSS و MicMac انجام گرفت. تحقیق حاضر مشخص نمود که برخی عوامل به عنوان عوامل مستقل کلیدی نقش بسیاری مهمی در جهت توسعه فاوا در ورزش مدارس دارد. در جهت توسعه فاوا در ورزش مدارس نیاز می باشد که برنامه ریزی جامع ای در جهت گسترش برخی عوامل مستقل کلیدی انجام گردد.
مقاله پژوهشی
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
مریم قربان زاده؛ محمود گلابچی
چکیده
پیشینه و اهداف: فناوری آموزشی به سه حوزه اصلی؛ ابزاری، محتوایی و مدیریتی قابل تقسیم است. هدف فناوری محتوایی آموزش ایجاد و بسط دانش به منظور تعریف الگوها و روشهای آموزشی است. با عنایت به اینکه تدقیق مهارتهای کیفی نظیر معماری، تنها به کمک کمی کردن از طریق تعریف سلسله مراتبیِ روشهای طراحی و یادگیری صورت می پذیرد، لازم است در فناوری محتوایی ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: فناوری آموزشی به سه حوزه اصلی؛ ابزاری، محتوایی و مدیریتی قابل تقسیم است. هدف فناوری محتوایی آموزش ایجاد و بسط دانش به منظور تعریف الگوها و روشهای آموزشی است. با عنایت به اینکه تدقیق مهارتهای کیفی نظیر معماری، تنها به کمک کمی کردن از طریق تعریف سلسله مراتبیِ روشهای طراحی و یادگیری صورت می پذیرد، لازم است در فناوری محتوایی آموزش معماری سازهپذیر، الگوها و فرایندهایی را کنکاش کرد که ضمن مناسب بودن برای آموزش دانشجویان این رشته، با فناوری آموزشی محتوایی معاصر، که بر مبنای سازاگرایی یا سازندهگرایی است، منطبق باشند. الگوهای فوق در دو بخش کلی؛ فرایندهای یادگیری (و در زیر مجموعه آن؛ آموزش) و فرایندهای طراحی معماری سازهپذیر، تفکیک میگردند. این دو حوزه، با تمرکز بر فناوری محتواییِ آموزش معماری، توسط طراحیپژوهان متعددی مورد توجه قرار گرفته است. مطالعات آنها تاکید بر شبیه سازی تدریس و طراحی معماری به یک تحقیق و اکتشاف دارد. اکتشافی که در قالب فرایندی چرخهای و رو به تکامل، به منظور بهرهمندی از تمامی مولدهای اولیه از جمله سازه، در ارتقا کانسپت معماری، صورت می پذیرد. بررسی دقیق این مطالعات و به ویژه تاکیدی که بر تبدیل مداوم دانشهای صریح و ضمنی سازه دارند، موجب شناخت دقیق فرایند طراحی معماری سازهپذیر و الزامات محیط یادگیری آن می شود، که در این مقاله به آن پرداخته شده است. براین اساس، هدف این مقاله، تدقیق فرایند طراحی معماری سازهپذیر و الزامات فرایندهای یادگیری و آموزش آن، بر مبنای نظریه تبدیل دانشهای صریح و ضمنی، به عنوان ارکان فناوری محتوایی آموزش معماری و به منظور کاربرد آنها در در محیطهای کارگاهی آموزش معماری است.روشها: در این مقاله ابتدا، با شناخت نظریه معماری سازهپذیر، نقشهای سازه در معماری، مشخص می گردد. سپس به کمک روش تحلیل محتوای کیفی، در مطالعاتِ حوزه فرایند طراحی معماری، ویژگیهای اصلی فرایندهای معماری سازهپذیر، استخراج می گردد. در روش تحلیل محتوای کیفی، ابتدا باید واحد تحلیل از میان هفت عنصر عمده یعنی؛ کلمات، تم ها، شخصیتها، پاراگرافها، اقلام، مفاهیم و نشانهها مشخص گردد. در این مقاله، واحد تحلیل انتخابی، کلمات و مقولهها می باشند. به این منظور، واژههای کلیدی از نظرات طراحیپژوهان استخراج گردیده و در قالب مقولهها، به گونهای تقسیم بندی می شوند که بتوان محتوای معنایی مدنظر آن طراحی پژوه را به کمک تفسیر کلنگر مشخص نمود و از آن، به منظور شناخت فرایند یادگیری، آموزش و طراحی معماری سازهپذیر استفاده کرد. به کمک این روش و با استفاده از تفسیر کلنگر، ابتدا خصوصیات محیط یادگیری سازاگرا و فرایند یادگیری در این محیط استخراج می شود و با توجه به نظریه تبدیل دانشها و راهبردهای آن، به چگونگی فرایند آموزش، در تبدیل دانشهای صریح و ضمنی سازه، اشاره می گردد. در نهایت فرایند طراحی معماری سازهپذیر با تمرکز بر ویژگیهای اصلی شناخته شده، تدقیق می گردد.یافتهها: این مقاله به کمک روش تحلیل محتوای کیفی و سپس تمرکز بر تفسیر کلنگر به شناخت ویژگیهای فرایند طراحی معماری سازهپذیر و الزامات محیط یادگیریِ آن پرداخت. بر اساس نظریه تبدیل دانشها و به ویژه روشن کردن نقش مدرس در این تبدیل دانشها، مشخص گردید که در محیطهای آموزشی رشته معماری، در صورت برخورداری از فرایند آموزش و یادگیری سازاگرا، میتوان در چرخهای تکوین پذیر با تبدیل مداوم دانش ضمنی و صریح سازه و از طریق راهبردهای اجتماعی کردن، برونسازی، ترکیب کردن و درونی کردن، به ایدهپردازی در معماری سازهپذیر نزدیک گردید و در این صورت نقشهای اعتباری، عملکردی و نمایشی سازه مدنظر طراح قرار خواهد گرفت. همچنین با عنایت به بخشهای فرایند یادگیری معماری سازهپذیر مستخرج از مقاله، مشخص گردید که فرایند طراحی در این معماری، شش مرحله مشخص دارد: تحلیل، پیشانگاره، ارزیابی، بازبینی، ترکیب، انگاره. این مراحل در قالب چرخهای رو به تکامل قابل تعریف و شناسایی هستند و در مجموع چرخه فرایند طراحی معماری سازهپذیر را می سازند که در انتهای مقاله ترسیم شده است. نتایج مستخرج از مقاله فوق میتوانند در راستای بهروزرسانی فناوری محتوایی آموزش معماری در آتلیههای معماری به کار برده شوند.نتیجهگیری: ارتقاءِ فناوری محتوایی آموزش معماری به کمک کنکاش فرایندهای یادگیری، آموزش و طراحی معماری سازهپذیر، میتواند زمینه تلفیق مباحث سازهای را با ایدههای معماری فراهم نماید و به ایجاد معماری سازهپذیری بیانجامد که الزامات سازهای و دانش ضمنی آن را در کنار توجه به زیبایی و عملکرد معماری مدنظر قرار داده است. معماران و به ویژه دانشجویان معماری، به منظور بهرهمندی از تمامی قابلیتهای سازه، در تکمیل و پیشبرد کانسپت خود، نیاز دارند فرایند طراحی را به گونهای سپری نمایند که امکان پرداختن به نقشهای متفاوت سازه را در مرحله ساخت معنا در ذهن و در قالب دانش ضمنی (پنهان)، فراهم نماید. نقشهای سازه در معماری، با تفکیک دانش ضمنی و صریح سازه و آشنایی با فرایند تبدیل و تکوین آنها، قابلیت حضور در ایدهپردازی معماران را می یابند. بنابراین چنانچه در امر آموزش و طراحی معماری، طی فرایندی مشخص، به چرخه تکمیلی و تبدیل دانشهای مختلف به یکدیگر توجه گردد؛ میتوان امیدوار بود که کانسپت نهایی خود را به سطوح معماری سازهپذیر نزدیک می نماید. همچنین محیط یادگیری به منظور آموزش چنین فرایندی، باید دارای قابلیتهایی باشد که زمینه حضور مداوم سازه را در ایدهپردازیهای یادگیرنده فراهم نماید. چنین محیطهایی خود را به محیطهای یادگیری سازاگرا نزدیک می نمایند و دارای الزامات مشخصی هستند که مهمترین آنها؛ یادگیری پویا و اکتشافی و توجه به مقام مدرس به عنوان انگیزهبخش و پرسشگر می باشند. شناخت دقیق این الزامات در مقاله حاضر و توجه به فرایندهای یادگیری و طراحی با تاکید بر نقش مدرس و یادگیرنده، به همراه استفاده مداوم از دانش ضمنی و صریح سازه در معماری، میتواند آگاهی مدرس و یادگیرنده را به منظور پیشبرد اهداف آموزشی خود ارتقا دهد و مهمترین مساله فناوری محتوایی آموزش فعلی معماری - ابهام در فرایندهای طراحی و یادگیری- را رفع نماید. در فرایندهای یادگیری، آموزش و طراحی منتج از مقاله، تاکید ویژه بر محیطهای یادگیری سازاگرا و پروسه اکتشاف و ابطال است که به طور خاص در قالب هفت مرحله مشخص در فرایند یادگیری (برخورد اولیه، دریافت اولیه، دریافت تکمیلی، کنترل، انتقال و آگاهی و بصیرت) و تبدیل مداوم دانشهای ضمنی و صریح سازه از طریق چهار راهبرد دیده می شود. در نتیجه تمرکز بر این دو فرایند یادگیری و آموزش، شش مرحله مشخص در قالب فرایند طراحی معماری سازهپذیر (تحلیل، پیشانگاره، ارزیابی، بازبینی و ابطال، ترکیب و کانسپت، و گزینش و انگاره) در انتهای مقاله تعریف و تدقیق می گردد. کاربرد فرایند فوق در آموزش دروس مقدماتی معماری باعث ارتقا کانسپتهای معماری به معماری سازهپذیر می گردد.
مقاله پژوهشی
فناوری آموزش- دوره ابتدایی
ماجده امیدی شال؛ بهار بندعلی؛ محمود ابوالقاسمی؛ سیما سعادتی
چکیده
پیشینه و اهداف: خواندن و نوشتن، علاوه بر آن که از ضروریات بشر برای زندگی امروز محسوب میشود، از ارکان حیطه سوادآموزی و از مهارتهای پایهای در آموزش و یادگیری است. یکی از اهداف درس فارسی در برنامه درسی مصوب نظام آموزش و پرورش، ایجاد و تقویت مهارت خواندن و نوشتن در دانشآموزان است، اما برخی پژوهشهای داخلی و ارزیابیهای بینالمللی، ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: خواندن و نوشتن، علاوه بر آن که از ضروریات بشر برای زندگی امروز محسوب میشود، از ارکان حیطه سوادآموزی و از مهارتهای پایهای در آموزش و یادگیری است. یکی از اهداف درس فارسی در برنامه درسی مصوب نظام آموزش و پرورش، ایجاد و تقویت مهارت خواندن و نوشتن در دانشآموزان است، اما برخی پژوهشهای داخلی و ارزیابیهای بینالمللی، ضعف دانشآموزان ایرانی را در این دو مهارت نشان دادهاند. مضاف بر آن، ضعف در خواندن و نوشتن، مشکلاتی را در فهم سایر دروس نیز، ایجاد میکند. ازاینرو بنابر نقش مهم مهارت خواندن و نوشتن بر یادگیری و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان و همچنین ضرورت بررسی عوامل اثرگذار بر عملکرد تحصیلی و کارایی نظام آموزشی، بررسی این مسأله در این پژوهش مدنظر قرار گرفت. با توجه به اجزای مهارت خواندن و نوشتن، همچنین بهکارگیری روشهای تدریس ناکارامد بهعنوان یکی از دلایل ایجاد این ضعف، یکی از فعالیتهایی که میتواند در رفع مسأله نقش موثری ایفا کند، فن داستانسرایی است. با توسعه فناوری در حوزههای مختلف، داستانسرایی به شکل دیجیتال نیز در آموزش مورد استفاده قرار گرفته است. پژوهشهای پیشین تأثیر مثبت استفاده از داستان سنتی و دیجیتال در آموزش موضوعات درسی مختلف و شایستگیها و مهارتهای گوناگون در یادگیرندگان را نشان دادهاند، اما مقایسهای میان آنها صورت نگرفته بود. ازاینرو هدف از انجام این پژوهش، مقایسه تأثیر دو روش تدریس مبتنی بر داستان دیجیتال و داستان سنتی بر مهارت خواندن و نوشتن درس فارسی دانشآموزان پایه اول ابتدایی بود.روشها: این پژوهش از نوع کاربردی بوده و با رویکرد کمّی و روش شبهآزمایشی انجام شده است. 50 نفر از دانشآموزان پایه اول یک دبستان دولتی پسرانه واقع در شهر رشت در سال تحصیلی 1402- 1401 از طریق نمونهگیری در دسترس برای شرکت در این پژوهش انتخاب شدند و در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. پنج مورد از نشانههای کتاب فارسی اول ابتدایی در گروه آزمایش با ارائه داستان دیجیتال تدریس شد. در گروه کنترل همان نشانهها با همان داستانها به صورت سنتی و توسط معلم روایت و تدریس شد. داستانها با تأیید متخصصان علوم تربیتی و معلمان پایه اول مدرسه برای آموزش نشانهها انتخاب شدند. پس از تدریس هر نشانه، هر دو گروه در آزمون پیشرفت تحصیلی در خواندن و نوشتن که توسط سرگروه معلمان پایه اول ناحیه یک آموزش و پرورش شهرستان رشت تدوین شده بود، شرکت کردند. روایی آزمونها به تائید متخصصان علوم تربیتی و معلمان همکار رسید. برای اطمینان از پایایی، فرایند اندازهگیری برای پنج نشانه از حروف الفبای فارسی تکرار شد، تمامی فرایندهای پژوهش مستندسازی و شرایط عادی آزمودنیها در فرایند ارزشیابی حفظ شد. دادههای حاصل از ارزشیابی گروهها با آزمون های آمار استنباطی شامل آزمون اندرسون-دارلینگ، آزمون یو من-ویتنی و t مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.یافتهها: یافتههای این پژوهش نشان داد میانگین نمرات هر دو گروه در تمامی آزمونها بالاتر از 3 و در حد مطلوب بوده و علیرغم عملکرد بهتر گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل در ارزشیابی خواندن و نوشتن، تفاوت معناداری بین میانگین دو گروه وجود نداشت.نتیجهگیری: با توجه به ظرفیتهایی که داستانسرایی در بهبود نتایج یادگیری دارد، میتوان گفت استفاده از داستان چه به صورت سنتی و چه به صورت دیجیتال، میتواند بهعنوان روشی کارامد در آموزش درس فارسی و ارتقای مهارت خواندن و نوشتن دانشآموزان اول دبستان به کار رود. همچنین دقت در طراحی آموزشی و فعالیتهای یادگیری مناسب میتواند استفاده از داستان سنتی و دیجیتال در فرایند آموزش را غنیتر سازد.