مقاله پژوهشی
فناوری آموزش- آموزش عالی
سکینه طالبی؛ محمدرضا نیلی احمدآبادی؛ هاشم فردانش؛ علی دلاور
چکیده
پیشینه و اهداف: تکنولوژیآموزشی بهعنوان یک حوزه میان رشته ای، متأثر از پیشرفت های علوم، فناوری و بهره گیری از یافته های آنها برای تسهیل فرآیند آموزش و ارتقاء کیفیت یادگیری است. با هدف بهره گیری از تفکر طراحی به عنوان رویکردی نوین برای نوآوری و حل خلاق مسأله و یک حوزه منشأ اثر در مسائل طراحیآموزشی، پژوهش حاضر ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: تکنولوژیآموزشی بهعنوان یک حوزه میان رشته ای، متأثر از پیشرفت های علوم، فناوری و بهره گیری از یافته های آنها برای تسهیل فرآیند آموزش و ارتقاء کیفیت یادگیری است. با هدف بهره گیری از تفکر طراحی به عنوان رویکردی نوین برای نوآوری و حل خلاق مسأله و یک حوزه منشأ اثر در مسائل طراحیآموزشی، پژوهش حاضر در جستجوی طراحی و اعتباریابی الگوی آموزش تفکر طراحی برای طراحان آموزشی به منظور بهبود طراحیآموزشی، ایجاد تجارب غنی آموزشی و طرح مسائل نوآورانه آموزش است. عدم شکل گیری هویت طراح در طراح آموزشی و عدم تجهیز ذهن به طراحی خلاق و تفکرطراحی میتواند منجر به طراحی های آموزشی سطحی و باکیفیت پایین، دلزدگی و کاهش انگیزه و کاهش اثربخشی طرح های آموزشی شود. در این راستا، توجه به طراحانه اندیشیدن و تفکر طراحی می تواند چالشهای پیشروی طراحیآموزشی را پاسخگو بوده و آنها را حل نماید. خلأ اساسی در این زمینه، عدم وجود الگوی آموزش تفکر طراحی با اثربخشی مناسب برای دانشجویان تکنولوژی آموزشی است که هدف پژوهش حاضر است.روش ها: در انجام پژوهش از روش آمیخته بهصورت طرح اکتشافی متوالی با دو بخش اصلی کیفی و کمّی استفاده شد. بهمنظور شـناسایی مؤلفه های تفکرطراحی در الگوی طراحی آموزشی از روش مرور نظام مند با بررسی تحقیقات سالهای 1980 تا 2021 در پایگاههای اطلاعاتی چندرشته ای و علمی مختلف لاتین و فارسی استفاده شد. 294 پژوهش شناسایی و پس از خواندن خلاصه مقالات و بررسی اولیه و حذف مقالات غیر مرتبط، 21 مقاله مورد تحلیل محتوای کیفی با طرح استقرایی قرار گرفت. مؤلفه های تفکر طراحی، سازنده گرایی اجتماعی، و طراحی آموزشی تفکر طراحی استخراج شد و براساس یافتههای بخش کیفی، الگوی پیشنهادی آموزش با الهام از مدل جاناسن طراحی و در بخش کمّی مورد اعتباریابی درونی و بیرونی قرار گرفت. برای اعتباریابی درونی الگو از روش توصیفی نظرسنجی با جامعه آماری متخصصان تکنولوژیآموزشی استفاده و اعتباریابی بیرونی الگو از طریق روش شبه آزمایشی (گروه پیشآزمون و پسآزمون گروههای آزمایش وگواه) با مشارکت32 دانشجوی کارشناسی ارشد و دکتری تکنولوژیآموزشی انجام شد و از نتایج برای اصلاح و نهای یسازی الگو استفاده گردید.یافتهها: یافتههای بخش کیفی پژوهش با تجزیه و تحلیل محتوای استقرایی نشان داد که الگوی آموزش تفکر طراحی، ترکیبی از مؤلفههای نظری و عملی تفکرطراحی، مؤلفههای طراحیآموزشی و سازندهگرایی اجتماعی است. شناسایی این مؤلفه ها، ارتباط آنها با یکدیگر و ترکیب آنها برای الگوی طراحیآموزشی تفکر طراحی منجر به ارائه مدل مفهومی و الگوی پیشنهادی طراحیآموزشی شد. در بخش کمّی پژوهش، اعتبار درونی الگوی پیشنهادی توسط 29 نفر از اساتید و متخصصین تکنولوژیآموزشی تأیید شد. یافته های توصیفی و مقایسة میانگین زوجی هریک از گروهها در رابطه با متغیرها و نیز میانگین و انحراف استاندارد نتایج حاصل از تحلیل واریانس گروههای آزمایش و کنترل بعد از مداخله، نشان داد بهره گیری از الگوی ارائه شده در آموزش تفکر طراحی با نمره شایستگیهای طراحیآموزشی دانشجویان در سطح آلفای P<0/01معنادار بوده و در سطح اطمینان 99 درصد فرض صفر ردّ و فرضیه پژوهش معطوف به دارابودن اعتبار الگوی پیشنهادی در آموزش تفکر طراحی و همچنین تأثیرآن در طراحیآموزشی دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری تکنولوژیآموزشی تأیید شد.نتیجهگیری: با تأیید اعتبار درونی و بیرونی، این نتیجه حاصل آمد که الگوی پیشنهادی می تواند در آموزش تفکر طراحی به دانشجویان تکنولوژیآموزشی مناسب بوده و محیطی امن و منعطف را برای یادگیری تفکر طراحی ایجاد نماید. همچنین میتواند به تقویت شایستگی های طراحیآموزشی در حوزه های بنیان های حرفهای، برنامهریزی و تجزیه وتحلیل، و تدوین، سنجش و ارزیابی آموزش و بهبود طراحیآموزشی منجر شود. با این وجود، چالشهایی در اجرا و الزاماتی برای موفقیت آمیز بودن آموزش تفکر طراحی وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرد. این الگو میتواند برای بهبود عملکرد طراحیآموزشی در مراکزی که با تربیت و بهکارگیری طراحان آموزشی در ارتباط هستند مورد استفاده قرار گیرد.
مقاله پژوهشی
آموزش الکترونیکی- مجازی
مسعود جعفری؛ عباس حبیب زاده؛ زهرا تنها
چکیده
پیشینه و اهداف: آموزش معکوس یک راهبرد آموزشی یا یک الگو برای تدریس و یادگیری است که در آن ساختارهای سنتی و متداول فرایند یادگیری وارونه میشود؛ یعنی در یک کلام آنچه پیشتر بهصورت متداول در کلاس درس انجام میشد، به خانه محول شده و فرایندهایی که قبلاً دانشآموزان در خانه انجام میدادند به کلاس درس منتقل میشود. این روش به عنوان ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: آموزش معکوس یک راهبرد آموزشی یا یک الگو برای تدریس و یادگیری است که در آن ساختارهای سنتی و متداول فرایند یادگیری وارونه میشود؛ یعنی در یک کلام آنچه پیشتر بهصورت متداول در کلاس درس انجام میشد، به خانه محول شده و فرایندهایی که قبلاً دانشآموزان در خانه انجام میدادند به کلاس درس منتقل میشود. این روش به عنوان روشی نوین، میتواند بر متغیرهای روانشناختی دخیل در یادگیری مؤثر باشد که یکی از این متغیرها خودکارآمدی است. پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی آموزش معکوس و آموزش سنّتی بر خودکارآمدی زبان انگلیسی دانش آموزان پایه دهم انجام شده است.روشها: روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون – پسآزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش را دانش آموزان پسر پایه دهم شهر قم تشکیل میدادند. نمونه این مطالعه شامل 60 دانشآموز (30 نفر گروه آزمایش و 30 نفر گروه کنترل) بود که انتخاب آنها به روش نمونه گیری در دسترس انجام گرفت. گروه آزمایش 12 جلسه تحت آموزش معکوس قرار گرفتند؛ همچنین گروه کنترل به همین مدت با روش سنّتی آموزش دیدند. در گروه آموزش معکوس از فیلم ها و پادکست های تهیه شده بهصورت سیدی استفاده شد. همچنین جزواتی بهصورت چاپی نیز تهیه شد تا در صورت عدم دسترسی دانش آموزان به اینترنت از این روش به مطالب دسترسی پیدا کنند. محتوای مورد استفاده در این پژوهش دو عنوان درسی از کتاب زبان انگلیسی پایه دهم بود. برای گردآوری داده ها، پرسشنامه خودکارآمدی انگلیسی وانگ (2014) مورد استفاده قرار گرفت. این پرسشنامه دارای 32 گویه بود که مؤلفه های خودکارآمدی شنیداری، خودکارآمدی خوانداری، خودکارآمدی نوشتاری و خودکارآمدی در گفتن را اندازهگیری میکرد. جهت تحلیل داده ها روش تحلیل کواریانس چندمتغیره مورد استفاده قرار گرفت و از نرمافزار اس.پی. اس. اس( spss-21) استفاده شد.یافتهها: نتایج این تحقیق نشان داد آموزش معکوس به جز عامل خودکارآمدی شنیداری (692/0=f، 506/0=sig) بر سایر مؤلفههای خودکارآمدی، از جمله خودکارآمدی خوانداری (48/335=f، 001/0=sig)، خودکارآمدی گفتاری (69/91=f، 001/0=sig)و خودکارآمدی نوشتاری (63/125=f، 001/0=sig). اثر معناداری داشته است؛ بهگونه ای که میانگین نمرات گروه آزمایش از گروه کنترل بهطرز معناداری بیشتر بود.نتیجهگیری: یادگیری زبان انگلیسی حاصل عوامل به هم تنیدهای مانند محیط یادگیری، امکانات و تجهیزات لازم، شرایط یادگیری و روشهای مناسب آموزشی است. نتایج این تحقیق نشان داد اجرای کلاس به شیوه معکوس میتواند روش مؤثری برای افزایش خودکارآمدی زبان انگلیسی به عنوان یکی از مهارتهای شناختی مهم در یادگیری زبان انگلیسی باشد. در آموزش معکوس افزایش مدت یادگیری در هر زمان و مکانی غیر از کلاس درس و امکان انجام تمرین بیشتر سبب میشود تا دانش آموز بر مطالب تسلط پیدا کند و این زمینه کسب موفقیت را برای وی ایجاد میکند. همینطور کلاس معکوس با تکیه بر فناوری آموزشی، مطالب موجود در کتب درسی بهویژه زبان انگلیسی را برای دانشآموز جذابتر کرده و یادگیری زبان را به امری لذت بخشتبدیل میکند. یافتههای این پژوهش میتواند با برجستهساختن نقش آموزش معکوس بر خودکارآمدی زبان انگلیسی دانش آموزان، برنامه ریزان آموزشی را برآن دارد تا برای بهبود مهارت های شناختی و عملکرد تحصیلی زبان آموزان از رویکرد آموزش معکوس بهره بگیرند.
مقاله پژوهشی
فناوری آموزش- دوره متوسطه
زینب چلیات؛ قاسم رکابدار؛ بهاره سلیمانی
چکیده
پیشینه و اهداف: گسترش روزافزون آموزش مجازی و دسترسی هرچه بیشتر افراد به ابزارهای ارتباط جمعی ازجمله تلفن همراه، سبب شد که این ابزار، به منظور افزایش سهولت یادگیری و انتقال بهینه اطلاعات، مورد اقبال قرار گیرد. از آنجا که این رسانهها، نقش پل ارتباطی را بین معلم و یادگیرنده فراهم میسازند، بهکارگیری به موقع و صحیح آنها، میتواند ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: گسترش روزافزون آموزش مجازی و دسترسی هرچه بیشتر افراد به ابزارهای ارتباط جمعی ازجمله تلفن همراه، سبب شد که این ابزار، به منظور افزایش سهولت یادگیری و انتقال بهینه اطلاعات، مورد اقبال قرار گیرد. از آنجا که این رسانهها، نقش پل ارتباطی را بین معلم و یادگیرنده فراهم میسازند، بهکارگیری به موقع و صحیح آنها، میتواند نقش بهسزایی در انتقال بهینه اطلاعات و درک بهتر و آسانتر مواد درسی توسط یادگیرندگان، فراهم سازد. یادگیری، به کمک برنامههای قابل نصب بر تلفن همراه هوشمند، یکی از روشهای یاددهی- یادگیری در سالهای اخیر است و به طور چشمگیری به منزله مزیتهای فناوری در تدریس و یادگیری، در حال گسترش است. اثربخشی یادگیری، به کمک رایانه بر پیشرفت تحصیلی ریاضی در پژوهشهای گوناگون، بررسی شده است. این پژوهش، با هدف بررسی تأثیر آموزش ماشین حساب گرافیکی متلب، قابل نصب بر روی گوشی همراه، بر عملکرد و نگرش به ریاضی دانشآموزان پایه دهم رشته علوم انسانی است.روشها: پژوهش حاضر، از نظر هدف کاربردی و روش، نیمه آزمایشی، با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه آزمایش و گواه بود. جامعه آماری، دانشآموزان دختر پایه دهم رشته علوم انسانی شهرستان خرمشهر، در سال تحصیلی 1401-1400 و شیوه نمونهگیری، به صورت نمونه در دسترس است. نمونه، شامل 46 دانشآموز است که به طور تصادفی، به هر یک از گروههای آزمایش و گواه، 23 دانشآموز اختصاص یافت. جهت گردآوری دادهها، از نسخه کوتاه پرسشنامه سیاهه نگرش به ریاضی لیم و چاپمن(۲۰۱۳)، استفاده شده است. پایایی این پرسشنامه، به وسیله آلفای کرونباخ، بررسی شد. مقدار ضریب پایایی آلفای کرونباخ در پیشآزمون برای مقیاس کلی نگرش به ریاضی،87/0 و برای پسآزمون، ضریب آلفا 91/0 محاسبه شد. همچنین، عملکرد ریاضی، به وسیله آزمون معلم ساخته، اندازهگیری شده است. روایی محتوایی و صوری آن، توسط معلمان با سابقه ریاضی، مورد تأیید قرار گرفت و روایی ملاکی پرسشنامه عملکرد ریاضی با تعیین ضریب همبستگی پیرسون عملکرد ریاضی و نگرش به ریاضی در پیشآزمون،42/0 محاسبه شد. به منظور بررسی پایایی آزمون عملکرد ریاضی به دلیل تشریحی بودن سؤالهای آزمون، از روش پایایی مصححان استفاده شده است. قبل از آموزش، پیشآزمون برای دو کلاس، برگزار شد و سپس، در گروه آزمایش، به مدت ۷ جلسه و هر جلسه، 50 دقیقه نحوه استفاده از نرمافزار و ماشین حساب گرافیکی متلب، آموزش داده شد. در مقابل، گروه گواه، آموزشی از این نرمافزار، دریافت نکردند. در پایان، برای هر دو گروه پسآزمون، برگزار شده است. به دلیل نرمال نبودن دادهها و برقرار نبودن شروط تحلیل کوواریانس، دادهها با استفاده از روش تبدیل بازده بهنجار شده و آزمون من- ویتنی، تحلیل شده است.یافتهها: نتایج بهدست آمده، نشان داد که میانگین نگرش و عملکرد ریاضی در گروه آزمایش، بیشتر از گروه گواه است و تفاوت معناداری در سطح خطای 5 درصد، بین دو گروه وجود دارد. اندازه اثر آزمون من ویتنی، برای عملکرد ریاضی، برابر22/0 و برای نگرش به ریاضی، اندازه اثر برابر21/0 گزارش شده است. با استفاده از معیار کوهن، اندازه این اثر متوسط است.نتیجهگیری: با توجه به نتایج بهدست آمده از این پژوهش، چنین برمیآید که استفاده از ماشینحساب گرافیکی متلب، میتواند نقش مؤثری در ایجاد نگرش مثبت و همچنین، افزایش عملکرد ریاضی دانشآموزان رشته علوم انسانی دوره دوم متوسطه، ایفا نماید. استفاده از برنامههای قابل نصب درگوشیهای همراه و ماشینحساب گرافیکی در برنامه درسی و همچنین، تدوین محتوا در این زمینه و تأثیر آن، در ارزشیابی میتواند، فرصتی برای ایجاد تغییرات با هدف پاسخگویی به تقاضای یادگیری دانشآموزان، فراهم نموده و این امکان را، برای یادگیری همیشگی بدون ارتباط با مکان یا زمان خاصی، ایجاد نماید.
مقاله پژوهشی
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
لیلی پلاشی؛ مهری حدادنارافشان؛ لیلا انجم شعاع
چکیده
پیشینه و اهداف: به سبب تغییرات در امر آموزش، یادگیری برخط به رویکردی غالب در آموزش تبدیل شدهاست. بین آنچه دانشآموزان در مدرسه فرامیگیرند و آنچه برای حفظ بقای خود در دنیای واقعی نیاز دارند؛ فاصلهای است که برخاسته از تغییرات موجود در جهان و نظام آموزشی است. این تغییرات، مدارس را تحت فشار زیادی قرار داده تا برای کم کردن ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: به سبب تغییرات در امر آموزش، یادگیری برخط به رویکردی غالب در آموزش تبدیل شدهاست. بین آنچه دانشآموزان در مدرسه فرامیگیرند و آنچه برای حفظ بقای خود در دنیای واقعی نیاز دارند؛ فاصلهای است که برخاسته از تغییرات موجود در جهان و نظام آموزشی است. این تغییرات، مدارس را تحت فشار زیادی قرار داده تا برای کم کردن این فاصله، در جهت کمک به دانشآموزان و کسب و پرورش مهارتهای آنها در زندگی، فرآیندهای آموزشی خود را به شیوههای نوآورانه ارائه دهند. این مهارتها میتوانند دانشآموزان را به سوی داشتن یک زندگی معنادار هدایت کنند. در این راستا، یکی از تکنیکهای مؤثر، یادگیری پروژهمحوراست. همانگونه که از اسم این تکنیک مشخص است، یادگیری پروژهمحور مشتمل بر اصلاح، بهبود و تقویت مهارتهای زبانی دانشآموزان از طریق انجام و تکمیل پروژههایی در داخل و خارج از کلاس است. برای دستیابی به این هدف، معلمان بایستی فرهنگ خلاقیت و تعهد را در کلاس درس ترویج دهند. اشتراک گذاشتن نتیجه پروژه و تعمق و تأمل درباره فرآیندهای انجام پروژه، به بهبود عملکرد دانشآموزان کمک میکند. این سبک از آموزش با روشهای معلم محور، که در آن دانشآموزان در کلاس درس غیرفعال بوده و به ندرت فرصتی در اختیارشان قرار میگیرد تا مهارتها و دانش زبانی خود را ابراز کنند و یا گسترش دهند، متفاوت است. در این روش، آنچه که دانشآموزان را جذب و متعهد به انجام پروژه میکند، انجام تحقیق و پژوهش است. این رویکرد آموزشی به دانشآموزان این فرصت را میدهد تا دانش و مهارتهای خود را به واسطه انجام مجموعهای از پروژهها و رویارویی با چالشها و مشکلات دنیای واقعی، پرورش دهند. هدف از تحقیق حاضر، مقایسه تأثیر اجرای دو نوع روش آموزشی پروژه محور، یکی مبتنی بر فناوری و دیگری مبتنی برروش تدریس سنتی، برتوسعه واژگان انگلیسی و هویت اجتماعی فراگیرانِ زبان انگلیسی است.روشها: در پژوهش شبه آزمایشی حاضر، دو کلاس به دو گروه یادگیری پروژهمحور مبتنی بر روش سنتی و مبتنی بر فناوری اختصاص داده شد. متغیر مستقل در این پژوهش، یادگیری پروژهمحور و متغیرهای وابسته، هویت اجتماعی و پیشرفت دانش لغت فراگیران زبان انگلیسی بود. پژوهش با مشارکت 30 دانشآموز در دو گروه آزمایش و کنترل (هر گروه شامل 15 دانشآموز) در طول 6 ماه) چهل و هشت جلسه) انجام شد. در طول این مدت، شرکتکنندگان گروه آزمایش و کنترل بهترتیب در معرض یادگیری پروژه - محور مبتنی بر فناوری و روش سنتی قرار گرفتند. آموزش در هر دو گروه با بهرهگیری ازانجام پروژهها صورت گرفت. در گروه آزمایش، پروژهها با استفاده از یادگیری پروژهمحور اعمال شد و در گروه کنترل، پروژهها در قالب توانمندیها و فعالیتهای کلاسی بدون استفاده از فناوری انجام گرفت. به منظورسنجش میزان پیشرفت فراگیران قبل و بعداز انجام این پژوهش، پیرامون دانش لغت وهویت اجتماعی، از پیشآزمون و پسآزمون استفاده شد.یافتهها: پس از بررسی نرمال بودن دادهها، نتایج تحلیل انکوا نشاندهنده برتری افراد حاضر در گروه آزمایش (فراگیران پروژهمحور مبتنی بر فناوری) در زمینه دانش لغت انگلیسی و هویت اجتماعی نسبت به افراد گروه کنترل است که در معرض روش سنتی بودند. درواقع یافتههای تحقیق، بیانگر تأثیر مضاعف پروژههای فناوری محور نسبت به سنتی است.نتیجهگیری: روش پروژه محور مبتنی بر فناوری در ارتقا دانش لغوی و هویت اجتماعی دانشآموزان تأثیرگذار است و تلفیق پروژهها با فناوری، بازدهی و اثربخشی فرصتهای فراهم شده برای توسعه واژگان و ساخت هویت را بیشتر میکند. با توجه به نتایج حاصله میتوان گفت که بهکارگیری فناوری در پروژههای پژوهش حاضر، امری سودمند در مدارس است و به دانش رو به رشد پژوهشهای مربوطه در زمینه چگونگی تأثیر پروژههای فناوری محور بر دستاوردهای تحصیلی دانشآموزان و شکل گیری هویت آنها، میافزاید. امیدواریم که پژوهش حاضر با الهام از تأثیرات سودمند تلفیق و بهکارگیری فناوری بر فراگیران و اهمیت تعاملات عاطفی و حس مسئولیتپذیری که در حین فرآیند یادگیری از طریق انجام پروژهها در آن ها ایجاد می شود نقش مؤثری درشناخت عوامل آموزشی مدارسِ فناوری محور ایفا کند.
مقاله پژوهشی
فناوری آموزش- دوره ابتدایی
فاطمه قدردان؛ بتول سبزه؛ یاسمن اسکویی
چکیده
پیشینه و اهداف: در عصر دیجیتال، سواد فقط مهارتهای فردی را در برنمیگیرد، بلکه شامل مجموعهای از کنشهای اجتماعی در فضای واقعی یا دیجیتال است که از فناوریهای جدید و دیجیتالی برای برقراری ارتباط استفاده میکند. بنابراین، در تکمیل مبحث سواد رسانهای، نوع جدیدی از سواد به نام سواد دیجیتالی مطرح شدهاست؛ چراکه دانشآموزان ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: در عصر دیجیتال، سواد فقط مهارتهای فردی را در برنمیگیرد، بلکه شامل مجموعهای از کنشهای اجتماعی در فضای واقعی یا دیجیتال است که از فناوریهای جدید و دیجیتالی برای برقراری ارتباط استفاده میکند. بنابراین، در تکمیل مبحث سواد رسانهای، نوع جدیدی از سواد به نام سواد دیجیتالی مطرح شدهاست؛ چراکه دانشآموزان برای استفاده حداکثری از شبکههای اجتماعی، مشارکت در اقتصادهای پساصنعتی و ایفای نقش شهروند جهانی نیازمند مجموعهی کاملی از سوادها هستند. از این رو، سواد دیجیتال به عنوان یکی از سوادهای جدید و چند بعدی، بهترین و مفیدترین رویکرد برای درک چشمانداز دنیای در حال تغییر است و نمیتوان آن را از آموزش جدا کرد و لازم است زمینههای توسعهی آن در بین دانشآموزان بهخصوص در دورهی ابتدایی فراهم شود؛ زیرا یادگیریهای دورهی کودکی، پایه و اساس تمام آموزشهای بعدی است. در واقع، شناخت ابعاد و توسعهی سواد دیجیتال در میان دانشآموزان، پاسخی برای رویارویی با چالشهای عصر دیجیتال است. در این راستا، هدف از انجام این پژوهش شناسایی ابعاد سواد دیجیتال برای دانشآموزان دورهی ابتدایی است.روشها: روش تحقیق حاضر از لحاظ هدف، از نوع کاربردی و روش انجام آن، به شیوهی ترکیبی (کیفی و کمّی) است بهطوری که در شناسایی ابعاد سواد دیجیتال برای دانشآموزان دورهی ابتدایی، از روش کیفی سنتز پژوهی و در اعتبارسنجی ابعاد شناسایی شده از روش توصیفی با تکنیک دلفی استفاده شده است. جامعهی آماری بخش کیفی این پژوهش شامل تمام کتابها، مقالات، پایاننامههای ارشد، رسالههای دکتری است که در فاصلهی زمانی 2014 تا 2023 با موضوع سواد دیجیتال دانشآموزان دورهی ابتدایی به چاپ رسیدهاند. نمونهی آماری با روش هدفمند و معیارمدار 36 سند تعیین شد. در بخش کمی نیز، 17 نفر از متخصصان بهصورت هدفمند از جامعهی آماری متخصصان علوم تربیتی و تکنولوژی آموزشی و معلمان دورهی ابتدایی به عنوان نمونه، انتخاب شدند. به منظور جمعآوری دادهها و اطلاعات و تحلیل یافتهها در شناسایی ابعاد سواد دیجیتال دانشآموزان، فرآیند کدگذاری نظری در سه مرحلهی کدگذاری باز، کدگذاری محوری و کدگذاری انتخابی استفاده شد. در این مرحله، برای اطمینان از نحوه کدگذاریها، علاوه بر تکنیک خودبازبینی، از دونفر از متخصصان حوزهی سواد دیجیتال جهت کدگذاری مجدد یافتهها، استفاده شد. جهت اعتبارسنجی ابعاد شناسایی شده، با استفاده از پرسشنامهی محققساخته، ارزیابی دادههای حاصل از نظرخواهی با فرمول کندال انجام گرفت.یافتهها: پس از تجزیه و تحلیل دادههای استخراج شده، به کمک نرم افزار مکس کیودا11، نمودار کدگذاری ترسیم شده است. براساس نتایج بهدستآمده در فرآیند کدگذاری، در مرحلهی کدگذاری باز، 66 کد استخراج شده بود که در مرحلهی کدگذاری محوری، 13 مقولهی فرعی از آنها بهدست آمده است و در نهایت در کدگذاری انتخابی، پس از سنتز مفاهیم و مقولههای فرعی چهار بعد عملیاتی، انتقادی، فرهنگی، انتقالی برای دانشآموزان دورهی ابتدایی در سواد دیجیتال شناسایی شدهاند. نتایج بهدست آمده از پژوهش حاکی از آن است که میتوان برای سواد دیجیتال دانشآموزان دورهی ابتدایی چهار بعد عملیاتی، انتقادی، فرهنگی، انتقالی درنظر گرفت که هر کدام از این ابعاد دارای مولفههایی است که با ویژگیهای سنی و نیازهای آنها تناسب دارد. بعد عملیاتی شامل سواد فنی، سواد محتوای دیجیتال، سواد اطلاعاتی است. بعد انتقادی، شامل مولفههای سواد رسانهای و سواد انتقادی است. بعد فرهنگی، مولفههای مشارکت دیجیتال، سواد اجتماعی، اخلاق دیجیتال و ایمنی دیجیتال را در بر میگیرد و در بعد چهارم، خلاقیت و نوآوری دیجیتال، حل مسأله، سرگرمی دیجیتال و هوش دیجیتال مولفههای بعد انتقادی هستند. در بخش اعتبارسنجی از نظر متخصصان، مقدار w در ضریب هماهنگی کندال (658/0) بهدست آمده است که نشان میدهد شصت وپنج درصد هماهنگی بین دیدگاهها وجود دارد، بنابراین ابعاد شناسایی شده، مورد تأیید متخصصان است.نتیجهگیری: در این پژوهش، ابعاد سواد دیجیتال برای دانشآموزان دورهی ابتدایی با توجه به ویژگیها و نیازهای آنها و بر اساس مطالعهی تجارب کشورهای پیشرو در توسعه سواد دیجیتال برای کودکان، شناسایی شد که تعادل بین محافظت در برابر خطرات آنلاین و پرورش فرصتهای دیجیتال را به خوبی نشان میدهد و میتواند راهنمایی برای توسعهی سیاستها و برنامههایدرسی مرتبط با سواد دیجیتال در بین دانشآموزان دورهی ابتدایی ایران باشد.
مقاله پژوهشی
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
زهره کرمی
چکیده
پیشینه و اهداف: بهمنظور حل مشکل آموزش در حوزه های پیچیده و بدون ساختار، اسپیرو و همکارانش، نظریه انعطاف پذیری شناختی را ارائه دادند و در آن، از شکلهای چندگانه مدلهای پداگوژیکی، تشبیه ها و تمثیل ها و نمایش های متعدد اطلاعات، طرفداری کرده اند. انعطافپذیری شناختی، توانایی انسان برای سازگاری با استراتژی ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: بهمنظور حل مشکل آموزش در حوزه های پیچیده و بدون ساختار، اسپیرو و همکارانش، نظریه انعطاف پذیری شناختی را ارائه دادند و در آن، از شکلهای چندگانه مدلهای پداگوژیکی، تشبیه ها و تمثیل ها و نمایش های متعدد اطلاعات، طرفداری کرده اند. انعطافپذیری شناختی، توانایی انسان برای سازگاری با استراتژی های فرایند شناختی، جهت مقابله با شرایط جدید و غیرمنتظره در محیط است و میتواند به یادگیرندگان کمک کند تا درک عمیقی از مفاهیم پیچیده، به دست آورند. در انعطاف پذیری شناختی، انتقال اطلاعات از یک موقعیت به موقعیت دیگر، به یادگیرنده اجازه می دهد دانش ساخته شده را برای حل مسائل کنونی بهکار برد. محیط های یادگیری الکترونیکی و مجازی، قابلیت هایی دارند که از طریق آنها بهتر میتوان به تقویت انعطاف پذیری شناختی یادگیرندگان پرداخت. تعدد در محتوا، فعالیت ها، تعامل و مشارکت فعال از جمله معیارهای مورد نظر انعطاف پذیری شناختی است که از طریق محیط های یادگیری الکترونیکی و مجازی قابل دسترسی است؛ بنابراین، هدف از این مطالعه، ارائه چارچوبی برای طراحی محیط های یادگیری الکترونیکی و مجازی براساس اصول و معیارهای انعطافپذیری شناختی است. روشها: این مطالعه، یک پژوهش کیفی است که به شیوه فراترکیب، انجام شده است. برای جمع آوری دادهها، ابتدا کلید واژه هایی مانند نظریهی انعطاف پذیری شناختی، محیطهای یادگیری الکترونیکی و مجازی، انعطاف پذیری شناختی، اصول و معیارهای نظریه انعطاف پذیری شناختی و ... انتخاب شدند و در پایگاه های معتبر، به جستجوی مقالات، پایاننامه ها و متون مرتبط در بازهی زمانی 1992 تا 2020 پرداخته شد. در نهایت، 30 منبع مرتبط یافت شد. از میان این منابع، 25 منبع از مرتبط ترین متون مرتبط با سؤالات پژوهش، انتخاب شدند. بعد از مطالعه دقیق متون، با توجه به سؤالات پژوهش، اطلاعات لازم استخراج شد.یافتهها: نتایج یافته ها در پاسخ به سؤال اول پژوهش، ارائه اصول و معیارهای نظریه انعطافپذیری شناختی بود و در پاسخ به سؤال دوم پژوهش، براساس اصول و معیارهای نظریه انعطاف پذیری شناختی، چارچوب لازم برای طراحی محیط های یادگیری الکترونیکی و مجازی ارائه شد. در این چارچوب، دو بخش شکل های مختلف یادگیری و دیدگاه های مختلف درباره یادگیری مطرح شده و در هر بخش، ابعاد محتوا، ابزارهای پداگوژیکی، تعاملات انسانی، ارزیابی و ملاکهای مربوط به هر بعد، معرفی شده اند. با توجه به معیارهای مطرح شده در بعد شکلهای مختلف یادگیری، می توان گفت برای افزایش انعطاف پذیری شناختی یادگیرندگان در محیط های یادگیری الکترونیکی، تنوع محتوا، تنوع روش ها و فعالیت ها، تنوع تعاملات و تنوع ابزارهای ارزیابی، اهمیت خاصی دارند. همچنین، با توجه به معیارهای مطرح شده در بعد دیدگا ههای مختلف یادگیری نیز میتوان نتیجه گرفت برای افزایش انعطاف پذیری شناختی یادگیرندگان در محیط های یادگیری الکترونیکی، تنوع نمونه ها، تمرین ها و مثالها، تنوع در روابط متقابل بین مفاهیم، تنوع در نقطه نظرات افراد، بررسی، تحلیل و ترکیب نقطهنظرات متنوع، تنوع بخشیدن به نظرات گوناگون در مورد موضوع بحث شده، و تنوع روشها و راه حلها در فرایند حل مسأله، بسیار اهمیت دارند. این محیط ها، باید طوری تدارک دیده شوند که زمینه درگیری و فعالیت یادگیرنده را فراهم نمایند تا یادگیرنده بتواند درگیری فعالانه ای در جریان یادگیری داشته باشد و به ساخت دانشی بپردازد که پاسخگوی نیازهای موقعیتی مختلف و قابل کاربرد در حل مسائل واقعی است.نتیجهگیری: براساس نتایج پژوهش، اصول و معیارهای انعطاف پذیری شناختی استخراج شد و بر مبنای آن اصول و معیارها، چارچوب لازم برای طراحی محیط های یادگیری الکترونیکی و مجازی ارائه شد که این چارچوب میتواند راهنمای عمل برنامه ریزان، طراحان محیط های یادگیری الکترونیکی و مجازی، معلمان، و سایر آموزشدهندگان باشد تا از طریق طراحی محیطهای یادگیری الکترونیکی و مجازی مناسب، انعطافپذیری شناختی یادگیرندگان را تقویت نمایند.
مقاله پژوهشی
آموزش الکترونیکی- مجازی
نسترن زنجانی؛ زهره سادات میرمقتدایی؛ داوود رسولی
چکیده
پیشینه و اهداف: با توجه به ماهیت در حال تحول علوم پزشکی، لازم است دانشجویان پزشکی علاوه بر دانش حرفهای، مهارتهای یادگیری مادام العمر مانند خودراهبری را نیز کسب کنند تا بتوانند با پیشرفت روزافزون دانش در این حوزه همگام شوند. بهکارگیری رویکرد جیگسا، بهعنوان یک روش مشارکتی، فرصتی را برای غلبه بر محدودیتهای رویکردهای سنتی تدریس ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: با توجه به ماهیت در حال تحول علوم پزشکی، لازم است دانشجویان پزشکی علاوه بر دانش حرفهای، مهارتهای یادگیری مادام العمر مانند خودراهبری را نیز کسب کنند تا بتوانند با پیشرفت روزافزون دانش در این حوزه همگام شوند. بهکارگیری رویکرد جیگسا، بهعنوان یک روش مشارکتی، فرصتی را برای غلبه بر محدودیتهای رویکردهای سنتی تدریس فراهم میکند و میتواند مشارکت داوطلبانه دانشجویان در کلاس، یادگیری خودراهبر و کیفیت یادگیری را افزایش دهد. در روش جیگسا، هر گروه در مورد یک موضوع خاص مطالعه میکند و سپس، به گروه بزرگتری از همکلاسان خود در مورد آن آموزش میدهد. با وجود اینکه ابعاد مختلف رویکرد روش جیگسا، کلاس معکوس و یادگیری خودراهبر مورد مطالعه قرار گرفته است؛ اثربخشی روش جیگسا در یک کلاس معکوس مجازی بر مهارت یادگیری خودراهبر دانشجویان به خوبی مطالعه نشده است. ازاینرو، پژوهش حاضر تأثیر این روش تدریس را در کلاس معکوس مجازی بر مهارت یادگیری خودراهبر دانشجویان مورد بررسی قرار میدهد.روشها: پژوهش حاضر، یک پژوهش نیمه تجربی با پیشآزمون- پسآزمون، گروه مداخله (گروه جیگسا) و گروه کنترل است که هر دو در یک کلاس معکوس مجازی شرکت کردند. شرکتکنندگان 50 نفر (هر گروه 25 نفر) دانشجوی کارشناسی ارشد رشته آموزش پزشکی دانشکده مجازی دانشگاه علوم پزشکی تهران در درس روش تحقیق بودند. پرسشنامه ارزشیابی یادگیری خودراهبر در محیط آموزش الکترونیکی، در این پژوهش استفاده شده است. به این منظور، ابتدا محتوا آماده شد و تمامی منابع شامل متون، برنامه درسی و جدول زمانی توسط مدرس در یک سیستم مدیریت محتوای (LMS) سفارشی بارگذاری شد. دانشجویان موظف بودند مطالب آموزشی را مرور کنند، تکالیف را انجام دهند و در یک زمانبندی از قبل برنامهریزی شده، ارسال کنند. استاد از روش یادگیری مسألهمحور در جلسات مجازی استفاده میکرد که در آن، یک مشکل یا سناریو ارائه میشد و دانشجویان میبایست بهصورت انفرادی، براساس دانش خود و از طریق چت خصوصی مشکل را حل میکردند. در مرحله آخر، همه دانشجویان با یکدیگر گفتگو میکردند تا به درک مشترکی از مسأله برسند. در گروه مداخله، دانشجویان به 5 گروه 5 نفره، تقسیم و محتوای طرح درس، بین گروهها تقسیم شد. گروههای جیگسا، موضوعات را به گروههای خبره اختصاص دادند و بهصورت مشترک یادگرفتند و سپس در گروههای خانگی از روش آموزش معکوس مجازی برای آموزش سایر دانشجویان استفاده کردند. اعضای گروهها، در پایان هر جلسه آموزشی فرصت تبادل نظر و بحث در مورد مطالب آموخته شده را داشتند. در گروه کنترل، تمامی مراحل توسط استاد انجام شد. در مرحله ارزشیابی، هر یک از اعضای گروه براساس تمام مواد آموزشی مورد ارزیابی قرار گرفتند.یافتهها: نتایج، نشان داد که میزان یادگیری خودراهبر در هر دو کلاس معکوس مجازی که توسط استاد یا دانشجو اداره میشد، افزایش یافته است؛ اما تفاوت معنیداری در گروه مداخله (جیگسا) مشاهده شد.نتیجهگیری: با توجه به مزایای آموزش مجازی و قابلیتهای مؤثر آن در آموزش پزشکی، ادغام این رویکرد در برنامههای درسی فعلی دانشگاهها، مفید به نظر میرسد. این مطالعه، بیان میکند که چگونه رویکردهای آموزشی چهره به چهره میتواند به طور مؤثر در یک محیط مجازی، پیادهسازی شود. مدرسان، میتوانند روش بهکار رفته در این پژوهش را برای تقویت همکاری دانشجویان، بهرهبردای بیشتر از امکانات آموزش الکترونیکی و کاهش کاستیهای آموزش مجازی در جلب مشارکت دانشجویان، بهکار برند. اگر کلاس درس معکوس مجازی، به همراه رویکرد جیگسا اجرا شود، مهارتهای یادگیری خودراهبر دانشجویان بهبود مییابد.
مقاله پژوهشی
آموزش الکترونیکی- مجازی
سهراب عظیم پور؛ حسین واحدی
چکیده
پیشینه و اهداف: در سالهای اخیر پژوهشهای بسیاری به استفاده از فناوری و رسانههای آموزشی در آموزش، توجه کردهاند. این رسانهها، هم دقت عمل را بهبود میبخشند و هم سرعت یادگیری و انتقال مفاهیم را افزایش میدهند. با توجه به ماهیت گرافیکی و فضایی محتوای درس هندسه و نیز مشکلات مربوط به ترسیم و تجسم دقیق و درست اشکال، استفاده از روشها ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: در سالهای اخیر پژوهشهای بسیاری به استفاده از فناوری و رسانههای آموزشی در آموزش، توجه کردهاند. این رسانهها، هم دقت عمل را بهبود میبخشند و هم سرعت یادگیری و انتقال مفاهیم را افزایش میدهند. با توجه به ماهیت گرافیکی و فضایی محتوای درس هندسه و نیز مشکلات مربوط به ترسیم و تجسم دقیق و درست اشکال، استفاده از روشها و ابزارهای نوین در آموزش، ضروری به نظر میرسد. هدف این پژوهش، بررسی و مقایسه اثربخشی روشهای آموزش با رسانههای آموزشی الکترونیکی (تصاویر گرافیکی پویا و ایستا) و آموزش به شیوهیمعمول در درس هندسه بر پیشرفت تحصیلی و خودکارآمدی تحصیلی هندسه دانشآموزان بود.روشها: با توجه به ماهیت کار، روش پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی بود. برای انجام پژوهش، از طرح پیشآزمون- پسآزمون با گروه کنترل استفاده شده است. جامعه آماری مورد مطالعه این پژوهش، شامل کلیه دانشآموزان پسر پایه دهم رشته ریاضی در آموزش و پرورش ناحیه یک شهر تبریز در سال تحصیلی1400-1399 بود. نمونه آماری شامل 79 دانشآموز پسر پایه دهم رشته ریاضی است که شامل 3 کلاس بودند و بهصورت نمونه در دسترس انتخاب شدند. این سه کلاس بهصورت تصادفی در سه گروه پژوهش جای گرفتند. در گروه کلاسی آموزش با رسانه الکترونیکی تصاویر گرافیکی پویا 26 نفر، گروه کلاسی آموزش با رسانه الکترونیکی تصاویر گرافیکی ایستا، 26 نفر و گروه کلاس آموزش معمول، 27 نفر حضور داشتند. کلاس اول، آموزش خود را با استفاده از رسانه الکترونیکی تصاویر گرافیکی پویا دریافت کرد. کلاس دوم، آموزش خود را با استفاده از رسانه الکترونیکی تصاویر گرافیکی ایستا دریافت کرد و گروه سوم به همان شیوه آموزش معمول پیش رفت. ابزار مداخله این پژوهش، شامل نرمافزار آموزش الکترونیکی تصاویر گرافیکی پویا (جئوجبرا) و مجموعه اسلایدهای آموزشی طراحی شده توسط محققان برای آموزش تصاویر گرافیکی ایستا بود. گروههای مورد مطالعه به مدت 6 هفته و در هر هفته، 1 جلسه و هر جلسه، 90 دقیقه با استفاده از یکی از روشها در مورد مفاهیم ترسیمهای هندسی و استدلال، آموزش دیدند. بهمنظور جمعآوری دادههای مربوط به پیشرفت تحصیلی، هر سه گروه قبل و بعد از مداخله، با استفاده از دو آزمون موازی معلم ساخته شامل 14 پرسش، بهصورت پرسشهای باز پاسخ (تشریحی) درباره مفاهیم ترسیم و استدلال هندسی از کتاب هندسه 1 سال دهم رشته ریاضی، ارزیابی شدند. آزمون اول، بهعنوان پیشآزمون و آزمون دوم بهعنوان پسآزمون مورد استفاده قرار گرفت. همچنین، آزمودنیها قبل و پس از آموزش به پرسشنامه خودکارآمدی ریاضی پاسخ دادند. دادههای بهدست آمده از مراحل اجرای پیشآزمون و پسآزمون، پس از بررسی پیشفرضها، با استفاده از تحلیل کوواریانس یکراهه تحلیل شد.یافتهها: نتایج نشان داد که روشهای آموزش مورد مطالعه بر پیشرفت تحصیلی، تأثیر متفاوتی دارند. در پیشرفت تحصیلی، تفاوت بین گروههای آموزش الکترونیکی با تصاویر گرافیکی پویا و ایستا (009/0P<)، بین گروههای آموزش با تصاویر گرافیکی پویا و آموزش معمول (001/0P<) و بین گروههای آموزش الکترونیکی با تصاویر گرافیکی ایستا و آموزش معمول (001/0P<)، معنیدار است. همچنین، نتایج نشان داد که روشهای آموزش مورد مطالعه بر خودکارآمدی تحصیلی هندسه، تأثیر متفاوتی دارند. در خودکارآمدی تحصیلی، تفاوت بین گروههای آموزش با تصاویر گرافیکی پویا و ایستا (02/0P<)، بین گروههای آموزش با تصاویر گرافیکی پویا و آموزش معمول (05/0P<) و بین گروههای آموزش با تصاویر گرافیکی ایستا و آموزش معمول (001/0P<)، معنیدار است. در بین گروههای مورد مطالعه این پژوهش، بهترین نتیجه پیشرفت تحصیلی مربوط به آموزش الکترونیکی با تصاویر گرافیکی پویا است.نتیجهگیری: نتایج این تحقیق، اثربخشی استفاده از رسانههای آموزش الکترونیکی در آموزش درس هندسه را در پیشرفت تحصیلی و خودکارآمدی تحصیلی دانشآموزان، مورد تأئید قرار میدهد. بهکارگیری رسانههای الکترونیکی بهویژه استفاده از آموزش الکترونیکی تصاویر گرافیکی پویا، میتواند در بهبود عملکرد تحصیلی و خودکارآمدی تحصیلی دانشآموزان بهعنوان تسهیلگر آموزشی نقش ایفا کند.
مقاله پژوهشی
آموزش الکترونیکی- مجازی
حمید رضا مقامی؛ فاطمه اسدی؛ اسماعیل زارعی زوارکی
چکیده
پیشینه و اهداف: روشهای سنتی تدریس، دانشآموزان را برای زیستن در قرن بیست و یکم آماده نمیکند. دانشآموزان در قرن بیست و یک باید فراتر از دانش اساسی در زمینه موضوعی حرکت کنند و دنبال موضوعات مهمتری مانند کسب مهارت باشند. درحال حاضر داشتن مهارت خودکارآمدی و ایجاد درگیری تحصیلی توسط دانشآموزان یکی از چالشهای نظام آموزشی است. ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: روشهای سنتی تدریس، دانشآموزان را برای زیستن در قرن بیست و یکم آماده نمیکند. دانشآموزان در قرن بیست و یک باید فراتر از دانش اساسی در زمینه موضوعی حرکت کنند و دنبال موضوعات مهمتری مانند کسب مهارت باشند. درحال حاضر داشتن مهارت خودکارآمدی و ایجاد درگیری تحصیلی توسط دانشآموزان یکی از چالشهای نظام آموزشی است. همچنین نظامهای آموزش ابتدایی در کشورهای پیشرفته نیز تربیت دانشآموزانی با چنین مهارتهایی را جهت پیشرفت تحصیلی مدنظر قرار میدهند. لذا ضرورت دارد روشهای تدریس مناسبی که موجب ارتقای این دو مهارت در یادگیرندگان میشود را مورد بررسی قرار داد و از تمام ظرفیتهای موجود در آموزش برخط برای بهبود مهارت خودکارآمدی و درگیری تحصیلی استفاده نمود؛ زیرا استراتژیهای تدریس با پیشرفت چشمگیر فناوری در حال پیشرفتند و آموزش و پرورش باید به تدریج تمرکز خود را از فضای فیزیکی کلاس درس به محیطهای مجازی منتقل کند. یادگیری مبتنی بر پروژه یک رویکرد یادگیری عمیق و جامع برای تدریس و یادگیری در کلاس است و میتوان آن را با یادگیری الکترونیکی تلفیق کرد و برای دستیابی به مهارتهای اساسی مانند خودکارآمدی و درگیری تحصیلی از آن استفاده کرد. هدف این پژوهش نیز بررسی تأثیر آموزش الکترونیکی مبتنی بر پروژهی بر خودکارآمدی و درگیری تحصیلی دانشآموزان پایهی ششم ابتدایی است.روشها: روش تحقیق نیمه آزمایشی از نوع طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه دانشآموزان پایهی ششم ابتدایی سوادکوه در سال تحصیلی 1399-1400 بودهاند که 34 نفر از آنها (17 نفر در گروه آزمایش و 17 نفر در گروه کنترل) با استفاده از روش نمونهگیری در دسترس به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها شامل پرسشنامه درگیری تحصیلی آپلتون و همکاران (2006) و پرسشنامهی خودکارآمدی تحصیلی جینگ و مورگان (1999) بود.یافتهها: در یافتهها نشانه روشنی وجود داشت که یادگیری مبتنی بر پروژه میتواند دانشآموزان را به یادگیری ترغیب کند و خودکارآمدی و درگیری تحصیلی آنها را برای عملکرد بهتر در این زمینه تحریک کند. یافتههای تحقیق نشان داد آموزش مبتنی بر پروژه در محیط برخط بهطور کلی بر خودکارآمدی ( 05/0P< و46/4 F=) و درگیری تحصیلی دانشآموزان (05/0P< و 97/7 F=) تأثیر مثبت دارد.نتیجهگیری: با توجه به تأثیر مثبت آموزش مبتنی بر پروژه در محیط برخط برخودکارآمدی و درگیری تحصیلی دانشآموزان در این پژوهش و همچنین افزایش محبوبیت یادگیری مبتنی بر پروژه، باید برای بهبود آموزش و پرورش، معلمان رویکردهای تدریس خود را به سمت آموزش مبتنی بر پروژه سوق دهند. از الزامات این اقدام میتوان به توانمندسازی معلمان در حوزه نظام آموزش الکترونیک و طراحی کتابهای درسی متناسب برای یادگیری مهارتها و آموزش مبتنی بر پروژه اشاره نمود. همچنین پیشنهاد میشود معلمان به دانشآموزان مسئولیت یادگیری و نقش فعال ببخشند؛ زیرا آنها از طریق یادگیری مبتنی بر پروژه میتوانند یادگیری خود را درک کنند، محصولات خود را ارائه دهند که یادگیری و تلاش آنها را نشان میدهد.
مقاله پژوهشی
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
ویسعلی بخشی خیلگاوانی؛ خدیجه علی آبادی؛ محمدرضا نیلی احمدآبادی؛ صمد برزویان؛ علی دلاور
چکیده
پیشینه و اهداف: در سالهای اخیر، ظهور فناوری اطلاعات و ارتباطات دنیای آموزش را تحت تأثیر قرار داده است. چنانکه به اذعان برخی صاحبنظران روشها، الگوها و نظریههای قبلی یادگیری و آموزش قادر به تبیین یادگیری و آموزش در این عصر نیستند. نظریه ارتباطگرایی، از جمله نظریههای جدید عصر دیجیتال است که تلاش میکند با نگاهی متفاوت به ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: در سالهای اخیر، ظهور فناوری اطلاعات و ارتباطات دنیای آموزش را تحت تأثیر قرار داده است. چنانکه به اذعان برخی صاحبنظران روشها، الگوها و نظریههای قبلی یادگیری و آموزش قادر به تبیین یادگیری و آموزش در این عصر نیستند. نظریه ارتباطگرایی، از جمله نظریههای جدید عصر دیجیتال است که تلاش میکند با نگاهی متفاوت به تبیین امر یادگیری بپردازد. هدف این تحقیق، اکتشاف عناصر یک الگوی آموزشی مناسب محیط، مبتنی بر ارتباطگرایی در آموزش و یادگیری است.روشها: تحقیق از نظر پارادایمی، کیفی و در بین انواع این نوع تحقیقات، تحلیل محتوای کیفی بود. جامعه تحقیق شامل مقالات علمی و پژوهشی مرتبط با آموزش و یادگیری ارتباطگرایی 10 سال اخیر( ابتدای2013 تا انتهای 2022) موجود در 4 بانک اطلاعاتی خارجی(1) اریک(ERIC)، (2) امرالد اینسایت(Emeraldinsight)، (3) اسپرینگر(Springer)، (4) ساینس دایرکت(ScienceDirect) با کلید واژههای مشخص، به تعداد 592 اثر بود که بعد از بررسی اولیه، چکیده و متن کامل در دو مرحله و حذف موارد نامرتبط، به تعداد 194مقاله تقلیل یافت. بعد از تنظیم مقالات باقیمانده و به شیوه نمونهگیری هدفمند، از بین این مقالات 28 اثر مورد تحلیل قرار گرفت و به علت تکراری بودن کدهای بهدست آمده و نیل به اشباع نظری، تحلیل باقی مانده مقالات جامعه مورد مطالعه، متوقف گردید. برای تحلیل متون، از کدگذاری آزاد با رویکرد استقرایی استفاده شد.یافتهها: از محتوای آثار مورد تحلیل، برای یک محیط یادگیری ارتباطگرا، سه لایه به نام «بنیانهای نظری و فناورانه»، «اصول و مفروضههای ارتباطگرایی» و «شبکههای یادگیری» بهعنوان مؤلفههای اصلی استخراج شد. لایه اول شامل 14 نظریه، رویکرد، جنبش و تحولات فناورانه بهعنوان زیرمؤلفه بود. هر یک از این نظریهها، جنبشها و رویکردها با اصول و مفروضههای خود دارای نفوذ مستقیم و غیرمستقیم بر لایههای بعدی هستند. لایه دوم به اصول، ویژگیها و مفروضههای کلی و اختصاصی درباره پدیدههای دانش، یادگیری و شبکه مرتبط بوده و زیر مؤلفههای آن، حاوی حقایقی هستند که لایه اجرایی محیط ارتباطگرا را به شدت متأثر ساخته و محیط یادگیری طراحی شده بر اساس این نظریه را از سایر نظریهها متمایز میسازد. در این لایه، چهار زیر مؤلفه با عناوین(1) اصول ارتباطگرایی زیمنس و دیگران، (2) مفروضههای ارتباطگرایی درباره یادگیری، (3) مفروضههای ارتباطگرایی درباره دانش، (4) ویژگیها و اصول شبکه/ محیط یادگیری نیز مشخص شد. در لایه سوم، شبکهها قرار گرفتهاند که هر شبکه، دارای 9 زیر مؤلفه به نام (1) انواع تکالیف، اقدامات و فعالیتهای یادگیری( به 6 شکل همپوشان همکاری، تعامل، ارزشیابی، ارتباط برقرار کردن، درگیر شدن و مشارکت کردن) (2) نقش معلم (3) نقش دانشآموز (4) مکان/ محل یادگیری (5) مراحل/ گامهای یادگیری (6) سطوح یادگیری (7) مهارتهای مورد نیاز (8) مواد/ منابع/ ضمائم/ رسانهها یا گرههای یادگیری (9) ساخت شبکههای جدید است.نتیجهگیری: نتایج تحقیق نشان داد که محیط یادگیری ارتباطگرا یک محیط باز، غیرهدفمند، آشوبی و فاقد چارچوب سازمان یافته و عناصر ثابت است. محیط عملیاتی یادگیری ارتباطگرا، متأثر از دو سطح نظری و مفروضههای اساسی بعنوان لایه است. نظریهها، بعنوان لایه اول، بنیانهای نظری و فناورانه ارتباطگرایی است که مانند یک چتر بر دو لایه دیگر تسلط دارند و تعیینکننده مفروضهها و فعالیتهای این محیط هستند. مفروضهها و اصول ارتباطگرایی که بعنوان لایه دوم این محیط تلقی میشوند، لایه سوم را تحت تأثیر قرار داده و چارچوب و انواع فعالیتهای علمیاتی این محیط را تعیین میکنند. در لایه سوم نیز، مؤلفههای اصلی یادگیری و چگونگی وقوع این مهم دیده شده است. زیر مؤلفههای لایه سوم یعنی شبکه، عناصر حداکثری اکتشافی برای یک شبکه یادگیری بوده و ممکن است تعداد آنها در شبکههای مختلف کاهش پیدا کند.
مقاله پژوهشی
یادگیری الکترونیکی
سمانه عبدلی؛ محمدرضا نیلی احمدآبادی؛ هاشم فردانش؛ محمد عسگری
چکیده
پیشینه و اهداف: سیستمهای مدیریت یادگیری یکی از مهمترین بسترهای آموزش مجازی هستند و قابلیت استفاده، مهمترین ویژگی تعیینکننده کیفیت آنهاست. در تحقیقات انجامشده، عوامل مختلفی بهعنوان عوامل مؤثر بر قابلیت استفاده سیستمهای مدیریت یادگیری مطرح شده است؛ اما وجود کاستیها در زمینه قابلیت استفاده این سیستمها و تعیین عوامل ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: سیستمهای مدیریت یادگیری یکی از مهمترین بسترهای آموزش مجازی هستند و قابلیت استفاده، مهمترین ویژگی تعیینکننده کیفیت آنهاست. در تحقیقات انجامشده، عوامل مختلفی بهعنوان عوامل مؤثر بر قابلیت استفاده سیستمهای مدیریت یادگیری مطرح شده است؛ اما وجود کاستیها در زمینه قابلیت استفاده این سیستمها و تعیین عوامل اثرگذار بر آن بهصورت یک نقشه راهنمای جامع و کاربردی که براساس آن بتوان قابلیت استفاده سیستم مدیریت یادگیری را ارزیابی کرده و بهبود بخشید، چالش مؤسسات آموزشی مختلف در آموزش مجازی است. بنابراین، هدف از پژوهش حاضر، استخراج مهمترین عوامل اثرگذار بر قابلیت استفاده و سپس ارائه این عوامل در قالب یک چارچوب جامع و کاربردی است.روشها: در پژوهش حاضر از روش کیفی و رویکرد فراترکیب استفاده شد. براساس مراحل رویکرد فراترکیب، بعد از بیان سؤال و اهداف تحقیق، از روش مرور نظاممند تحقیقات برای جستجوی گزارشهای تحقیقاتی در حوزه قابلیت استفاده سیستمهای مدیریت یادگیری که جامعه آماری این پژوهش بودند، استفاده کردیم و نمونه یعنی اسناد موجود در پایگاههای اطلاعاتی Scopus و Web of Science، از طریق نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند. سپس، کیفیت منابع تحقیقاتی از طریق ارزیابی منفرد و ارزیابی تطبیقی مورد بررسی قرار گرفت. یافتههای حاصل از تحقیقات طبقهبندی شدند؛ این یافتهها با رویکرد تحلیل طبقهبندی ترکیب شدند و در نهایت برای بررسی اعتبار یافتهها از روشهای مسیر حسابرسی، اعتبار توافقی و بررسی متخصصان همتا استفاده شد.یافتهها: یافتههای حاصل از این پژوهش، شامل عوامل قابلیت استفاده سیستمهای مدیریت یادگیری و ارائه این عوامل در قالب یک چارچوب است. در این چارچوب، عوامل براساس متولیان هر عامل، دستهبندی شد. عوامل شامل پیمایش، طراحی بصری، قابلیت یادگیری و قابلیت بهیادسپاری، کارایی، قابلیت دسترسی، رفع خطاها، حریم خصوصی و امنیت، سهولت استفاده، مسائل اخلاقی و انطباق در حوزه وظایف متخصصان فناوری اطلاعات و عوامل محتوا، دانش مدرس و جهتگیری یادگیری در حوزه وظایف مدرسان/طراحان آموزشی میشود. عواملی که هم متخصصان فناوری اطلاعات و هم مدرسان/طراحان آموزشی متولی آن هستند، عبارتند از تعامل، سنجش و بازخورد، کمک و مستندسازی، سودمندی و رضایت و لذت.نتیجهگیری: براساس نتایج این پژوهش، با در نظر گرفتن عوامل قابلیت استفاده در طراحی و ارزیابی سیستمهای مدیریت یادگیری، میتوان کارایی و اثربخشی این بسترها در آموزش مجازی و در نهایت میزان رضایت یادگیرندگان را افزایش داد. نتایج این پژوهش، ضمن غنی کردن ادبیات تحقیق در حوزه قابلیت استفاده سیستمهای مدیریت یادگیری، کمک میکند این سیستمها بهطور کارآمد، اثربخش و رضایتبخش مورد استفاده یادگیرندگان و مدرسان قرار گیرند. نتایج این پژوهش همچنین به توسعهدهندگان سیستم، طراحان آموزشی و ارزیابان کمک میکند که با طراحی و ارزیابی سیستمهای مدیریت یادگیری براساس چارچوب ارائه شده در این تحقیق، رویکرد مؤثرتری را برای بهبود قابلیت استفاده سیستم اتخاذ کنند. زمانبر بودن تست قابلیت استفاده سیستمهای مدیریت یادگیری مورد استفاده در دانشگاههای کشور ایران براساس چارچوب پیشنهادی، یکی از محدودیتهای پژوهش حاضر بود که محققان دیگر در پژوهشهای آینده میتوانند بر انجام این تست متمرکز شوند. همچنین پیشنهاد میشود تحقیقات آینده علاوه بر پایگاههای اطلاعاتی Scopus و Web of Science که در این تحقیق بهعنوان منابع گزارشهای تحقیقاتی انتخاب شده است، منابع موجود در پایگاههای اطلاعاتی دیگر مانند ERIC و Google Scholar را نیز در نظر بگیرند. افزایش تعداد بررسیکنندگان مقالات در بخش مرور نظاممند تحقیقات و افزایش تعداد ارزیابان منابع تحقیقاتی در مرحله ارزیابی کیفیت منابع و اعتباریابی یافتهها در تحقیقات آینده نیز تعمیم نتایج را قابلاعتمادتر میکند. در نهایت، استفاده از روشهای تحقیق کمّی و نیز ارزیابی اکتشافی عوامل قابلیت استفاده، میتواند مکمل این پژوهش کیفی باشد.
مقاله پژوهشی
کاربرد بازی در آموزش
محمد نظری دوست؛ محسن باقری
چکیده
پیشینه و اهداف: هدف پژوهش حاضر، بررسی تأثیر آزمون مبتنی بر بازیوارسازی بر اضطراب امتحان، علاقه و یادگیری درس ریاضی دانشآموزان پایه ششم ابتدایی است.روشها: روش مورد استفاده در پژوهش حاضر از نوع شبه تجربی و طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه کنترل بوده و از نظر هدف، جزو پژوهشهای کاربردی است. جامعه آماری در پژوهش ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: هدف پژوهش حاضر، بررسی تأثیر آزمون مبتنی بر بازیوارسازی بر اضطراب امتحان، علاقه و یادگیری درس ریاضی دانشآموزان پایه ششم ابتدایی است.روشها: روش مورد استفاده در پژوهش حاضر از نوع شبه تجربی و طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه کنترل بوده و از نظر هدف، جزو پژوهشهای کاربردی است. جامعه آماری در پژوهش حاضر، شامل همه دانشآموزان پسر پایه ششم ابتدایی شهرستان اسدآباد در سال تحصیلی 1401 -1400 است که از این میان 2 کلاس 17 نفره از دانشآموزان، به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. در طی 8 جلسه، پس از پایان آموزش در هر جلسه، در کلاس درس مجازی برای گروه کنترل، آزمون بهصورت معمولی اجرا شد. اما برای گروه آزمایش، آزمون بهصورت بازیوارسازی اجرا شد. به اینصورت که سؤالاتی براساس محتوا و سرفصلهایی که هر جلسه تدریس میشد، طراحی و در سامانه کاهوت بارگذاری میشد. پس از پایان هر جلسه معلم لینک را در اختیار دانشآموزان قرار میداد. دانشآموزان وارد سامانه میشدند و به سؤالات پاسخ میدادند. همزمان با پاسخ دادن به سؤالات، میتوانستند وضعیت خود را در مقایسه با سایر دانشآموزان ببیند. دانشآموزان آواتارهایی را انتخاب میکردند و در محیطی جذاب و چندرسانهای با سایرین به رقابت میپرداختند. همچنین معلم تابلوی امتیاز را پس از پایان هر آزمون در نرمافزار شاد به اشتراک میگذاشت و اسامی نفرات برتر ثبت میشد. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه اضطراب امتحان ابوالقاسمی و همکاران، پرسشنامه علاقه به ریاضی نعمتی و آزمون یادگیری محقق ساخته استفاده شد. برای تعیین روایی صوری و محتوایی آزمون از نظرات 12 تن از معلمان متخصص موضوعی استفاده شد. برای روایی محتوایی از شاخص CVR استفاده شد که این مقادیر در تک تک سوالات بررسی شدند و از مقدار 7/0 بیشتر بودند. لذا روایی محتوایی آزمون نیز مورد تأیید قرار گرفت. پایایی آزمون یادگیری ریاضی در پژوهش به روش کودرریچاردسون21،0 مقدار 81/0 به دست آمد که حاکی از پایایی مناسب این آزمون است. دادهها با استفاده از تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل گرفت.یافتهها: نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که مداخله آزمایشی نتوانسته است به طور معناداری سبب کاهش اضطراب امتحان، افزایش علاقه به ریاضی و افزایش میزان یادگیری دانشآموزان گروه آزمایش شود (05/0<P).نتیجهگیری: بر اساس نتایج میتوان استدلال کرد، استرس و اضطراب در ماهیت آزمونها وجود دارد و این متغیرها تحت تاثیر عوامل مختلف فرهنگی، خانوادگی و محیطی قرار دارند و تغییر فرایند آزمون با استفاده از بازیوار سازی نتوانسته است تأثیر معناداری بر متغیرهای اضطراب امتحان، علاقه به درس ریاضی و یادگیری ریاضی داشته باشد. از سوی دیگر، با توجه به فقدان سامانههای داخلی در رابطه با بازیوار سازی، از سامانه مطرح بینالمللی کاهوت استفاده شد که به دلیل عدم تطابق با برخی مؤلفههای فرهنگی ممکن است از دلایل عدم تأثیرگذاری باشد. با توجه به نتایج پژوهش، به کارگیری اصول بازیوار سازی در آزمونها در مقطع ابتدایی نیاز به بررسی جوانب و ابعاد مختلف دارد که پژوهشهای آتی میتوانند مورد توجه قرار دهند.
مقاله پژوهشی
فناوری آموزش- یادگیری تلفیقی
عاطفه غفرانی؛ فاطمه نارنجی ثانی؛ محمد علی شاه حسینی؛ خدایار ابیلی؛ جواد پورکریمی
چکیده
پیشینه و اهداف: رویکرد یادگیری ترکیبی به معنای بهکارگیری محیط یادگیری چهره به چهره همراه با ظرفیتهای محیط الکترونیکی، شناخته میشود. این رویکرد، به دلیل مزایای چشمگیری که با جبران معایب دو محیط یادگیری حضوری و الکترونیکی به همراه دارد، بیش از 15 سال است توجه پژوهشگران را به خود جلب کرده است. اما امروزه، پس از شیوع اپیدمی کووید 19 ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: رویکرد یادگیری ترکیبی به معنای بهکارگیری محیط یادگیری چهره به چهره همراه با ظرفیتهای محیط الکترونیکی، شناخته میشود. این رویکرد، به دلیل مزایای چشمگیری که با جبران معایب دو محیط یادگیری حضوری و الکترونیکی به همراه دارد، بیش از 15 سال است توجه پژوهشگران را به خود جلب کرده است. اما امروزه، پس از شیوع اپیدمی کووید 19 در دنیا، به یک انتخاب ضروری نه تنها برای پژوهشگران که برای مدیران و صاحبان کسب و کارها از جمله نظامهای آموزشی، مبدل گردیده است. از این رو، پژوهشگران در سراسر جهان بیش از پیش درصددند تا بهترین راههای بهرهمندی از مزایای هر دو رویکرد چهره به چهره و الکترونیکی را در قالب الگوهای یادگیری ترکیبی برای نظام آموزشی، از جمله دانشگاهها ارائه دهند. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف تبیین ابعاد و مؤلفههای الگوی نظام یاددهی-یادگیری ترکیبی در دانشگاه، انجام شده است.روشها: روش پژوهش کیفی نظریه، برخاسته از دادهها و از نوع نوخاسته بود. میدان پژوهش، شامل 15 نفر از مدرسان دانشگاهها بوده که از طریق نمونهگیری هدفمند و براساس ملاکهای از پیش تعیینشده، انتخاب شدند. ملاک انتخاب خبرگان، شامل «عضو انجمن یادگیری الکترونیکی و بیش از 5 سال حضور فعال در این عرصه» و «صاحب آثار برجسته علمی و سابقه تجربه عملیاتی در حوزه یادگیری الکترونیکی»، بوده است. به منظور گردآوری یافتهها از مصاحبه نیمه ساختار یافته، استفاده گردید و تا رسیدن به اشباع نظری، ادامه یافت. تحلیل یافتهها، با روش تحلیل محتوا در سه مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی انجام شد. میزان اعتبار یافتههای پژوهش با استفاده از چهار معیار لینکلن و گوبا شامل اعتبارپذیری، تأییدپذیری، انتقالپذیری و قابلیت اطمینان؛ و پایایی آن، توسط کدگذاری مجدد و دو کدگذار مورد بررسی قرار گرفت.یافتهها: نتیجه تحلیل یافتهها منجر به شناسایی 219 عبارت کلیدی گردید، سپس در قالب 29 مؤلفه اصلی شامل مدیریت تغییر، حمایت مدیران ارشد، برنامه راهبردی، برنامه عملیاتی، جذب، توسعه، نگهداشت، منابع فنی، منابع مالی و کالبدی، منابع اطلاعاتی و دانشی، راهبردهای تدریس و سناریونویسی، تعامل، بسته منابع درسی، ارزیابی از دانشجو، باور و نگرش مورد نیاز ذینفعان، مهارت مورد نیاز ذینفعان، دانش مورد نیاز ذینفعان، نگرشهای مشترک، ارزشهای مشترک، معانی و مفاهیم مشترک، پشتیبانی روانشناختی، پشتیبانی فرایندی و پداگوژیکی، پشتیبانی فنی، ارتباطات درون دانشگاهی، ارتباطات برون دانشگاهی، ارزیابی، نظارت، حفظ مالکیت معنوی، احترام به حریم خصوصی، دستهبندی شد و در نهایت، 11 عامل از جمله رهبری تحولآفرین، برنامهریزی، مدیریت سرمایه انسانی، تأمین منابع، مدیریت فرایند یاددهی- یادگیری، شایستگیهای مورد نیاز ذینفعان، فرهنگسازی درخصوص رویکردهای نوین، نظام پشتیبانی از ذینفعان اصلی و درونی، ارتباطات درون و برون دانشگاهی، نظام ارزیابی و تضمین کیفیت دانشگاه، و ملاحظات اخلاقی به منظور پیاده سازی رویکرد ترکیبی در دانشگاه، به دست آمد.نتیجهگیری: نتایج حاصل از این پژوهش، میتواند راهنمای عملی برای مدیران ارشد دانشگاهها و مؤسسات آموزشی عالی به منظور پیادهسازی رویکرد یادگیری ترکیبی در نهادهای مذکور، به ویژه دانشگاههای سطح یک باشد؛ تا بدینوسیله بتوانند خود را با آخرین تغییرات، به ویژه تحولات نوین در خصوص رویکردهای نظام یاددهی-یادگیری، همسو نگاه داشته، در راستای پرورش دانشجویانی با صلاحیتها و شایستگیهای مورد نیاز جامعه و بازارکار، عملکردی اثربخش داشته باشند و بتوانند تهدید استفاده از محیط الکترونیکی را به فرصتی برای ایجاد تحول در رویکردهای آموزشی و استقرار نظام یادگیری ترکیبی با استفاده از محیط برخط، تبدیل کنند.
مقاله پژوهشی
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
سمیه صاحب الزمانی؛ امین نعیمی؛ مهری حدادنارافشان
چکیده
پیشینه و اهداف: در جهانی که به لحاظ فناوری بهسرعت در حال تکامل است، توسعه فردی بهطور فزایندهای، مورد توجه قرار گرفته است. این امر به نوبه خود، سیستمهای آموزشی مسئول را واداشته تا آموزش مهارتهای زندگی در قرن بیست و یکم، به ویژه یادگیری مهارت تفکر انتقادی از طریق تجربه و فناوری را، در برنامههای درسی خود نیز بگنجانند. ممکن است، ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: در جهانی که به لحاظ فناوری بهسرعت در حال تکامل است، توسعه فردی بهطور فزایندهای، مورد توجه قرار گرفته است. این امر به نوبه خود، سیستمهای آموزشی مسئول را واداشته تا آموزش مهارتهای زندگی در قرن بیست و یکم، به ویژه یادگیری مهارت تفکر انتقادی از طریق تجربه و فناوری را، در برنامههای درسی خود نیز بگنجانند. ممکن است، بین آنچه دانشآموزان در مدرسه یاد میگیرند و آنچه که در واقعیت، برای رویارویی و مشارکت در موقعیتهای غیرقابلپیشبینی زندگی تجربه میکنند، تفاوتهایی وجود داشته باشد. این امر، بخشهای مختلف آموزشی را تحت فشار قرار داده است، تا به بهبود و گسترش فرایندهای آموزشی خود بهصورت خلاقانه و مبتکرانه، بپردازند و از این طریق، به دانشآموزان در کسب تجربه و توسعه مهارتهای زندگی مورد نیاز، کمک کنند. بهمنظور آماده کردن دانشآموزان برای ایفای نقش فعال و سازنده در زندگی شخصی و اجتماعی، نظام آموزشی باید با کمک روشهای مختلف و براساس نظریههای متفاوت آموزشی، تمرکز خود را از صرفاً محتوا و رشد تحصیلی، به رشد فردی و غیرتحصیلی، تغییر دهد. یکی از این نظریهها، نظریه یادگیری تجربی کلب (1984Kolb, ) است. همانطور که از اسم نظریه مشخص است، یادگیری از طریق انجام دادن، صورت میگیرد که شامل فعالیتهای دانشآموزان و تقویت مهارتهای زبانی خود در داخل و خارج از کلاس است. برای مدیریت این امر، معلمان بهعنوان راهنمایان باور و عمل، باید فرهنگ خلاقیت، حل مسأله و تعامل و مشارکت در کلاس را با فرآیندهای ذهنی مانند مفهومسازی، بهکارگیری، تجزیه و تحلیل، ترکیب، و یا ارزیابی اطلاعات جمعآوری شده از طریق مشاهده، تجربه، تأمل و استدلال را، بهطور واضح و ماهرانه، ترویج و پرورش دهند. هدف از مطالعه حاضر، بررسی تأثیر یادگیری تجربی مبتنی بر فناوری بر درک مطلب و تفکر انتقادی زبانآموزان دختر 10 ساله، در یکی از مدارس ابتدایی شهر کرمان میباشد.روشها: پژوهش حاضر، یک تحقیق شبه آزمایشی با بهکارگیری طرح پیشآزمون و پسآزمون و با اختصاص دادن دو گروه کنترل و آزمایش بوده و از روش نمونهگیری در دسترس، با مشارکت 60 دانشآموز(هر گروه شامل 30 دانشآموز) به شیوه تصادفی در طول 4 ماه )هشتاد جلسه به مدت 75 دقیقه) انجام شده است. در ابتدای تحقیق، برای حصول اطمینان از عدم مداخله هرگونه متغیر تعدیلگر، و در معرض نبودن فراگیران به فرآیندهایی غیر از روند یادگیری تجربی زبان، از دانشآموزان و والدین آنها، خواسته شد تا زبانآموزان در معرض عوامل تأثیرگذار و مداخلهگر در روند تحقیق، اعم از کلاسهای متفرقه، خواندن متون متفاوت و استفاده از فناوریهای مختلف نباشند. در طول این مدت، شرکتکنندگان گروه آزمایش در معرض یادگیری تجربی مبتنی بر فناوری و گروه کنترل، در معرض یادگیری تجربی به روش سنتی قرار گرفتند. متغیر مستقل در این پژوهش، یادگیری از طریق تجربه برگرفته از تئوری (1984Kolb, ) و متغیرهای وابسته، تفکر انتقادی بر اساس طبقهبندی بلوم )1956(Bloom, و درک مطلب فراگیران زبان انگلیسی است.یافتهها: نتایج حاصل از آزمون شاپیرو- ویلک (Shapiro-Wilk Test) نشان میدهد که برابری واریانسها برقرار بوده و در نتیجه نرمال بودن توزیع دادهها، تأیید شد. با توجه به یافتههای بهدست آمده از آزمون همگنی واریانسها، پیشفرض همگنی واریانسها نیز، مورد تأیید قرار گرفت. نتایج تحلیل کوواریانس، نشان میدهد بین نمرات پسآزمون درک مطلب در گروه آزمایش فناوری- محور با گروه کنترل مبتنی بر روش سنتی تفاوت معنیداری وجود دارد. بنابراین، یادگیری تجربی مبتنی بر فناوری تأثیر قابل ملاحظهای بر بهبود درک مطلب فراگیران داشت (۰۱/۰ > P)، زیرا مجذور اتای جزئی که برابر است با (81/۰ = ۲ جزئی) بیانگر تأثیر چشمگیر تجربه بر مبنای فناوری است. علاوه بر آن، تفاوت معناداری میان میانگین نمرات گروه آزمایش فناوری- محور و گروه کنترل مبتنی بر روش سنتی در ارتباط با پسآزمون تفکر انتقادی وجود دارد. اگرچه، هر دو گروه در سطح تفکر انتقادی پیشرفت داشتند؛ اما تلفیق روش یادگیری تجربی با فناوری، تأثیر قابل ملاحظهتری بر بهبود تفکر انتقادی فراگیران در گروه آزمایش داشت (۰۱/۰ > P). مجذور اتای جزئی برابر با (90/۰ = ۲ جزئی) بیانگر تأثیر قابل توجه است.نتیجهگیری: نتایج تحقیق حاضر، اهمیت تلفیق فناوری با روش یادگیری از طریق تجربه را در آموزش و یادگیری زبان، مورد توجه قرار میدهد. براساس مباحث مطرح شده، اگرچه روش یادگیری تجربی در ارتقا درک مطلب و تفکر انتقادی دانشآموزان مؤثر است؛ اما ترکیب کلاسها با فناوری از طریق سیستمهای مدیریت یادگیری، فرصتها را برای افزایش مؤثرتر درک مطلب، ایجاد تفکر انتقادی و پیشرفت فردی دانشآموزان فراهم میسازد. امید است، پژوهش حاضر، نقش اثربخشی در شناسایی عوامل مؤثر آموزشی مبتنی بر تجربه و فناوری ایفا کند.
مقاله مروری
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
مریم منشی؛ سیّد عطااله طاهایی؛ شروین میرشاهزاده
چکیده
پیشینه و اهداف: تعلیم و تربیت دردانشکدههای معماری ایران با شیوههای نوین آموزشی در کشورهای پیشرفته صنعتی فاصله قابل توجهی دارد. شیوههای آموزشی ایران همچنان مانند دوران گذشته است که متأسفانه همگام با تغییرات عصر جدید پیش نرفته است و این میتواند یکی از دلایل ناکارآمدی آموزش معماری در ایران باشد.دانشکدههای معماری، با توجه به ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: تعلیم و تربیت دردانشکدههای معماری ایران با شیوههای نوین آموزشی در کشورهای پیشرفته صنعتی فاصله قابل توجهی دارد. شیوههای آموزشی ایران همچنان مانند دوران گذشته است که متأسفانه همگام با تغییرات عصر جدید پیش نرفته است و این میتواند یکی از دلایل ناکارآمدی آموزش معماری در ایران باشد.دانشکدههای معماری، با توجه به تحولات سیستم آموزشی و نیازهای رو به افزایش دانشجویان به ارتباطات وتکنولوژیهای روز،نیازمندتغییراست.به عبارت دیگر،فراگیر بودن فناوریهای نوین، بر نظام آموزشی تأثیر میگذارد و محیط آموزشی باید به طور پیوسته خود را با پیشرفتها و تحولات دنیای امروز هماهنگ سازد.مهم ترین هدف نظام آموزشی،تربیت و تعلیم افراد توانا و شایسته و تولید دانش گسترده برای رفع نیازهای متغیر دنیای مدرن برای زندگی و جامعهای در حال رشد است.در واقع، نظام آموزشی باید به طور پیوسته در پاسخ به تحول و نوآوریهای آموزشی و آمادهسازی دانشجویانی برای یک جهان به سرعت در حال تغییرتلاش کند.لزوم تغییرات،معاصرسازی و بهروزرسانی فضاهای آموزشی به موازات جریان نوین آموزشی در دانشکدههای معماری و شهرسازی دارای اهمیت است.این پژوهش به بررسی تطبیقی برنامه آموزشی،فضاهاوفناوریهای نوین آموزشی در نظام آموزش معماری دردانشگاههای منتخب جهان پرداخته است. هدف از پژوهش،شناخت راهکارهایی جهت اصلاح نظام آموزش دانشگاهی معماری ایران است.روشها: پژوهش تحقیق مورد استفاده در این پژوهش توصیفی – تحلیلی و کاربردی است و تحلیل محتوا با رویکرد استقرایی بود. نمونه پژوهش ، به صورت هدفمند از میان دانشگاههای معماری مطرح دنیا و پیشرو در آموزش معماری که منتخب ارزیابی های معتبر است ، انتخاب شد. رویکرد پژوهش کیفی و به روش تطبیقی طبق چهار مرحله تطبیق جرج بردی شامل توصیف،تفسیر، هم جواری و مقایسه صورت گرفته است. اسناد و مدارک مرتبط با موضوع از مطالعات کتابخانهای، کتب و مقالات، جستجو در منابع اینترنتی جمعآوری و درقالب جداول دستهبندی و تحلیل تطبیقی شدند و خصوصیات کیفی مشترک دانشکدههای برتر معماری جهان مشخص شد.یافتهها: تحلیلهای انجام شده روی نمونهها، نشان میدهد که به کارگیری فناوریهای نوین آموزشی در برنامه درسی نظام آموزش معماری نقش محوری دارد و در ارتقاء سطح آموزشی و یادگیری دانشجویان مؤثر است و همچنین بعضی از نوآوریهای این رشته در دانشگاههای برتر جهان شناسایی شد. از جمله، مهمترین این نوآوریها، بازنگریهای مکرر برنامه آموزشی،کار در محیطهای کارگاهی با تجهیزات پیشرفته، برگزاری سفرهای آموزشی، آمادهسازی دانشجویان برای بازار کار،برگزاری سخنرانیها و نمایشگاهها با حضور معماران معاصر،کار در محیطهای کاری با کارفرمای حقیقی و دفاتر برجسته معماری بود.نتیجهگیری: نتایج مقایسه ساختار آموزشی دانشگاههای ام ای تی،هاروارد،رایس ،سای – آرک وکوپرنیون نشان داد که دانشگاههای ام آی تی وهاروارد ضمن بهرهگیری از محیط آموزشی مناسب و دارای تجهیزات و امکانات پیشرفته و به روزمعماری،متنوعترین و منعطفترین برنامه آموزشی را میان دانشگاههای مورد مطالعه ارائه میدهند. دانشگاه رایس با امکان کارآموزی در دفاتر معماران برجسته و برگزاری کلاس و دورههایی درباره مسائل و چالشهای به روز و آینده معماری که سبب افزایش خلاقیت دانشجویان است،تأکید میکند. مدرسه سای – آرک با رویکرد ایجاد انعطاف و پویایی در روش آموزش،ابداعات نوآورانه و راهکارهای خلاقانه در طراحی معماری و برگزاری سخنرانیها و نمایشگاهها باحضور اساتید و معماران مطرح دنیا بر تعامل اساتید و دانشجویان تأکید میکند.مدرسه کوپرنیون علاوه بر مهیا ساختن فضای آموزشی مناسب،بر اجتماعپذیری فضاهای تجمعی و افزایش تعاملات اجتماعی میان عموم مردم و دانشجویان و اساتید متمرکز است.در نتیجه، دوره آموزش معماری دانشگاهی باید با تحولات جدید در فرایند آموزش هماهنگی داشته باشد.فناوری و ابزار پیشرفته آن و تفکر انتقادی بهعنوان عامل ضروری و اساسی برای موفقیت در آموزش معماری شمرده میشوند.لازم است تا با بهرهگیری از فناوریها و انجام کلیه تغییرات لازم برای بازنگری و سازماندهی مجدد نظام آموزشی،گامیدر جهت ارتقای کیفیت آموزش معماری برداشته شود.