محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
لیلی پلاشی؛ مهری حدادنارافشان؛ لیلا انجم شعاع
چکیده
پیشینه و اهداف: به سبب تغییرات در امر آموزش، یادگیری برخط به رویکردی غالب در آموزش تبدیل شدهاست. بین آنچه دانشآموزان در مدرسه فرامیگیرند و آنچه برای حفظ بقای خود در دنیای واقعی نیاز دارند؛ فاصلهای است که برخاسته از تغییرات موجود در جهان و نظام آموزشی است. این تغییرات، مدارس را تحت فشار زیادی قرار داده تا برای کم کردن ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: به سبب تغییرات در امر آموزش، یادگیری برخط به رویکردی غالب در آموزش تبدیل شدهاست. بین آنچه دانشآموزان در مدرسه فرامیگیرند و آنچه برای حفظ بقای خود در دنیای واقعی نیاز دارند؛ فاصلهای است که برخاسته از تغییرات موجود در جهان و نظام آموزشی است. این تغییرات، مدارس را تحت فشار زیادی قرار داده تا برای کم کردن این فاصله، در جهت کمک به دانشآموزان و کسب و پرورش مهارتهای آنها در زندگی، فرآیندهای آموزشی خود را به شیوههای نوآورانه ارائه دهند. این مهارتها میتوانند دانشآموزان را به سوی داشتن یک زندگی معنادار هدایت کنند. در این راستا، یکی از تکنیکهای مؤثر، یادگیری پروژهمحوراست. همانگونه که از اسم این تکنیک مشخص است، یادگیری پروژهمحور مشتمل بر اصلاح، بهبود و تقویت مهارتهای زبانی دانشآموزان از طریق انجام و تکمیل پروژههایی در داخل و خارج از کلاس است. برای دستیابی به این هدف، معلمان بایستی فرهنگ خلاقیت و تعهد را در کلاس درس ترویج دهند. اشتراک گذاشتن نتیجه پروژه و تعمق و تأمل درباره فرآیندهای انجام پروژه، به بهبود عملکرد دانشآموزان کمک میکند. این سبک از آموزش با روشهای معلم محور، که در آن دانشآموزان در کلاس درس غیرفعال بوده و به ندرت فرصتی در اختیارشان قرار میگیرد تا مهارتها و دانش زبانی خود را ابراز کنند و یا گسترش دهند، متفاوت است. در این روش، آنچه که دانشآموزان را جذب و متعهد به انجام پروژه میکند، انجام تحقیق و پژوهش است. این رویکرد آموزشی به دانشآموزان این فرصت را میدهد تا دانش و مهارتهای خود را به واسطه انجام مجموعهای از پروژهها و رویارویی با چالشها و مشکلات دنیای واقعی، پرورش دهند. هدف از تحقیق حاضر، مقایسه تأثیر اجرای دو نوع روش آموزشی پروژه محور، یکی مبتنی بر فناوری و دیگری مبتنی برروش تدریس سنتی، برتوسعه واژگان انگلیسی و هویت اجتماعی فراگیرانِ زبان انگلیسی است.روشها: در پژوهش شبه آزمایشی حاضر، دو کلاس به دو گروه یادگیری پروژهمحور مبتنی بر روش سنتی و مبتنی بر فناوری اختصاص داده شد. متغیر مستقل در این پژوهش، یادگیری پروژهمحور و متغیرهای وابسته، هویت اجتماعی و پیشرفت دانش لغت فراگیران زبان انگلیسی بود. پژوهش با مشارکت 30 دانشآموز در دو گروه آزمایش و کنترل (هر گروه شامل 15 دانشآموز) در طول 6 ماه) چهل و هشت جلسه) انجام شد. در طول این مدت، شرکتکنندگان گروه آزمایش و کنترل بهترتیب در معرض یادگیری پروژه - محور مبتنی بر فناوری و روش سنتی قرار گرفتند. آموزش در هر دو گروه با بهرهگیری ازانجام پروژهها صورت گرفت. در گروه آزمایش، پروژهها با استفاده از یادگیری پروژهمحور اعمال شد و در گروه کنترل، پروژهها در قالب توانمندیها و فعالیتهای کلاسی بدون استفاده از فناوری انجام گرفت. به منظورسنجش میزان پیشرفت فراگیران قبل و بعداز انجام این پژوهش، پیرامون دانش لغت وهویت اجتماعی، از پیشآزمون و پسآزمون استفاده شد.یافتهها: پس از بررسی نرمال بودن دادهها، نتایج تحلیل انکوا نشاندهنده برتری افراد حاضر در گروه آزمایش (فراگیران پروژهمحور مبتنی بر فناوری) در زمینه دانش لغت انگلیسی و هویت اجتماعی نسبت به افراد گروه کنترل است که در معرض روش سنتی بودند. درواقع یافتههای تحقیق، بیانگر تأثیر مضاعف پروژههای فناوری محور نسبت به سنتی است.نتیجهگیری: روش پروژه محور مبتنی بر فناوری در ارتقا دانش لغوی و هویت اجتماعی دانشآموزان تأثیرگذار است و تلفیق پروژهها با فناوری، بازدهی و اثربخشی فرصتهای فراهم شده برای توسعه واژگان و ساخت هویت را بیشتر میکند. با توجه به نتایج حاصله میتوان گفت که بهکارگیری فناوری در پروژههای پژوهش حاضر، امری سودمند در مدارس است و به دانش رو به رشد پژوهشهای مربوطه در زمینه چگونگی تأثیر پروژههای فناوری محور بر دستاوردهای تحصیلی دانشآموزان و شکل گیری هویت آنها، میافزاید. امیدواریم که پژوهش حاضر با الهام از تأثیرات سودمند تلفیق و بهکارگیری فناوری بر فراگیران و اهمیت تعاملات عاطفی و حس مسئولیتپذیری که در حین فرآیند یادگیری از طریق انجام پروژهها در آن ها ایجاد می شود نقش مؤثری درشناخت عوامل آموزشی مدارسِ فناوری محور ایفا کند.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
سمیه صاحب الزمانی؛ امین نعیمی؛ مهری حدادنارافشان
چکیده
پیشینه و اهداف: در جهانی که به لحاظ فناوری بهسرعت در حال تکامل است، توسعه فردی بهطور فزایندهای، مورد توجه قرار گرفته است. این امر به نوبه خود، سیستمهای آموزشی مسئول را واداشته تا آموزش مهارتهای زندگی در قرن بیست و یکم، به ویژه یادگیری مهارت تفکر انتقادی از طریق تجربه و فناوری را، در برنامههای درسی خود نیز بگنجانند. ممکن است، ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: در جهانی که به لحاظ فناوری بهسرعت در حال تکامل است، توسعه فردی بهطور فزایندهای، مورد توجه قرار گرفته است. این امر به نوبه خود، سیستمهای آموزشی مسئول را واداشته تا آموزش مهارتهای زندگی در قرن بیست و یکم، به ویژه یادگیری مهارت تفکر انتقادی از طریق تجربه و فناوری را، در برنامههای درسی خود نیز بگنجانند. ممکن است، بین آنچه دانشآموزان در مدرسه یاد میگیرند و آنچه که در واقعیت، برای رویارویی و مشارکت در موقعیتهای غیرقابلپیشبینی زندگی تجربه میکنند، تفاوتهایی وجود داشته باشد. این امر، بخشهای مختلف آموزشی را تحت فشار قرار داده است، تا به بهبود و گسترش فرایندهای آموزشی خود بهصورت خلاقانه و مبتکرانه، بپردازند و از این طریق، به دانشآموزان در کسب تجربه و توسعه مهارتهای زندگی مورد نیاز، کمک کنند. بهمنظور آماده کردن دانشآموزان برای ایفای نقش فعال و سازنده در زندگی شخصی و اجتماعی، نظام آموزشی باید با کمک روشهای مختلف و براساس نظریههای متفاوت آموزشی، تمرکز خود را از صرفاً محتوا و رشد تحصیلی، به رشد فردی و غیرتحصیلی، تغییر دهد. یکی از این نظریهها، نظریه یادگیری تجربی کلب (1984Kolb, ) است. همانطور که از اسم نظریه مشخص است، یادگیری از طریق انجام دادن، صورت میگیرد که شامل فعالیتهای دانشآموزان و تقویت مهارتهای زبانی خود در داخل و خارج از کلاس است. برای مدیریت این امر، معلمان بهعنوان راهنمایان باور و عمل، باید فرهنگ خلاقیت، حل مسأله و تعامل و مشارکت در کلاس را با فرآیندهای ذهنی مانند مفهومسازی، بهکارگیری، تجزیه و تحلیل، ترکیب، و یا ارزیابی اطلاعات جمعآوری شده از طریق مشاهده، تجربه، تأمل و استدلال را، بهطور واضح و ماهرانه، ترویج و پرورش دهند. هدف از مطالعه حاضر، بررسی تأثیر یادگیری تجربی مبتنی بر فناوری بر درک مطلب و تفکر انتقادی زبانآموزان دختر 10 ساله، در یکی از مدارس ابتدایی شهر کرمان میباشد.روشها: پژوهش حاضر، یک تحقیق شبه آزمایشی با بهکارگیری طرح پیشآزمون و پسآزمون و با اختصاص دادن دو گروه کنترل و آزمایش بوده و از روش نمونهگیری در دسترس، با مشارکت 60 دانشآموز(هر گروه شامل 30 دانشآموز) به شیوه تصادفی در طول 4 ماه )هشتاد جلسه به مدت 75 دقیقه) انجام شده است. در ابتدای تحقیق، برای حصول اطمینان از عدم مداخله هرگونه متغیر تعدیلگر، و در معرض نبودن فراگیران به فرآیندهایی غیر از روند یادگیری تجربی زبان، از دانشآموزان و والدین آنها، خواسته شد تا زبانآموزان در معرض عوامل تأثیرگذار و مداخلهگر در روند تحقیق، اعم از کلاسهای متفرقه، خواندن متون متفاوت و استفاده از فناوریهای مختلف نباشند. در طول این مدت، شرکتکنندگان گروه آزمایش در معرض یادگیری تجربی مبتنی بر فناوری و گروه کنترل، در معرض یادگیری تجربی به روش سنتی قرار گرفتند. متغیر مستقل در این پژوهش، یادگیری از طریق تجربه برگرفته از تئوری (1984Kolb, ) و متغیرهای وابسته، تفکر انتقادی بر اساس طبقهبندی بلوم )1956(Bloom, و درک مطلب فراگیران زبان انگلیسی است.یافتهها: نتایج حاصل از آزمون شاپیرو- ویلک (Shapiro-Wilk Test) نشان میدهد که برابری واریانسها برقرار بوده و در نتیجه نرمال بودن توزیع دادهها، تأیید شد. با توجه به یافتههای بهدست آمده از آزمون همگنی واریانسها، پیشفرض همگنی واریانسها نیز، مورد تأیید قرار گرفت. نتایج تحلیل کوواریانس، نشان میدهد بین نمرات پسآزمون درک مطلب در گروه آزمایش فناوری- محور با گروه کنترل مبتنی بر روش سنتی تفاوت معنیداری وجود دارد. بنابراین، یادگیری تجربی مبتنی بر فناوری تأثیر قابل ملاحظهای بر بهبود درک مطلب فراگیران داشت (۰۱/۰ > P)، زیرا مجذور اتای جزئی که برابر است با (81/۰ = ۲ جزئی) بیانگر تأثیر چشمگیر تجربه بر مبنای فناوری است. علاوه بر آن، تفاوت معناداری میان میانگین نمرات گروه آزمایش فناوری- محور و گروه کنترل مبتنی بر روش سنتی در ارتباط با پسآزمون تفکر انتقادی وجود دارد. اگرچه، هر دو گروه در سطح تفکر انتقادی پیشرفت داشتند؛ اما تلفیق روش یادگیری تجربی با فناوری، تأثیر قابل ملاحظهتری بر بهبود تفکر انتقادی فراگیران در گروه آزمایش داشت (۰۱/۰ > P). مجذور اتای جزئی برابر با (90/۰ = ۲ جزئی) بیانگر تأثیر قابل توجه است.نتیجهگیری: نتایج تحقیق حاضر، اهمیت تلفیق فناوری با روش یادگیری از طریق تجربه را در آموزش و یادگیری زبان، مورد توجه قرار میدهد. براساس مباحث مطرح شده، اگرچه روش یادگیری تجربی در ارتقا درک مطلب و تفکر انتقادی دانشآموزان مؤثر است؛ اما ترکیب کلاسها با فناوری از طریق سیستمهای مدیریت یادگیری، فرصتها را برای افزایش مؤثرتر درک مطلب، ایجاد تفکر انتقادی و پیشرفت فردی دانشآموزان فراهم میسازد. امید است، پژوهش حاضر، نقش اثربخشی در شناسایی عوامل مؤثر آموزشی مبتنی بر تجربه و فناوری ایفا کند.