محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
ریحانه رئیسی؛ کاوه فتاحی؛ سید محمد حسین ذاکری؛ سارا دانشمند
چکیده
پیشینه و اهداف: محیط یادگیری به هر گونه محیطی اطلاق می شود که فرایند یادگیری در آن اتفاق می افتد. در سال های اخیر، پژوهشهای متنوعی با رویکردهای متفاوت به تجزیه و تحلیل کیفیتهای محیط فیزیکی یادگیری به منظور بهبود و ارتقا عملکرد یادگیرندگان در محیط های یادگیری پرداخته اند. در همین راستا پیشرفتهای شکل گرفته در رویکرد معماری ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: محیط یادگیری به هر گونه محیطی اطلاق می شود که فرایند یادگیری در آن اتفاق می افتد. در سال های اخیر، پژوهشهای متنوعی با رویکردهای متفاوت به تجزیه و تحلیل کیفیتهای محیط فیزیکی یادگیری به منظور بهبود و ارتقا عملکرد یادگیرندگان در محیط های یادگیری پرداخته اند. در همین راستا پیشرفتهای شکل گرفته در رویکرد معماری عصب محور، زمینه ای رو به رشد که اصول علوم اعصاب را در طراحی معماری ادغام می کند، منجر به کاربست این رویکرد جدید در بهینه سازی ویژگیهای محیطهای یادگیری و ارتقا عملکرد یادگیرندگان شده است. تحقیقات قبلی در زمینه معماری عصب محور، ویژگیهای فیزیکی مختلفی را در محیطهای آموزشی، از جمله اندازه کلاس، رنگ کلاس، نورو صدا،و آسایش حرارتی در محیطهای یادگیری را بررسی کردهاند و تأثیرات آنها را بر حافظه، توجه، واکنشهای عاطفی، عملکرد شناختی و پیشرفت یادگیری آشکار کردهاند. با این وجود، بررسی ها نشان داد که در این پژوهشها توجه محدودی به بررسی تاثیر شیب سقف کلاس بر سطح استرس و عملکردهای شناختی دانشجویان شده است. در همین راستا، هدف این پژوهش آنست که با ارزیابیهای شناختی و عملکرد فیزیولوژیکی مخاطبان در مواجهه با کلاس درس به این سوال پاسخ دهد که چگونه جهتگیریهای شیب سقف بر پاسخهای فیزیولوژیکی مرتبط با برانگیختگی استرس مخاطبان و همچنین عملکرد شناختی آنها تأثیر میگذارد؟ یافتههای این پژوهش به حوزه معماری عصب محور کمک میکند و بینش جدیدی در مورد اینکه چگونه عوامل فیزیکی، بهویژه شیب سقف کلاسها، بر سلامت روان و عملکرد شناختی یادگیرندگان تأثیر میگذارد، ارائه میکند.روشها: در این پژوهش از روش شبه آزمایشی برای بررسی تأثیر تغییرات مختلف شیب سقف بر برانگیختگی ناشی از استرس و عملکرد شناختی شرکتکنندگان استفاده شده است. در این راستا 18 شرکت کننده، شامل 9 دانشجوی مرد و 9 دانشجوی زن، در محیط واقعیت مجازی(VR) مورد آزمایش قرارگرفتند، که انتخاب آنها به صورت نمونه گیری دو مرحله ای از بین داوطلبین شرکت در آزمایش و بر اساس پنج معیار تعیین شده برای حفظ روایی و پایایی پژوهش شکل گرفت. فرایند آزمایش شامل سه گام جداگانه بود: 1) سطح استرس شرکتکنندگان از طریق استفاده از حسگر فیزیولوژیکی Emotibit و آزمون مقیاسهای آنالوگ دیداری (VAS) مورد ارزیابی قرار گرفت. این فرایند شامل ثبت تنوع ضربان قلب (HRV) و فعالیت الکترودرمال (EDA) آنها بود. 2) با استفاده از آزمون استاندارد N-back حین تجربه مجازی فضای کلاسها، به ارزیابی عملکرد شناختی شرکتکنندگان پرداخته شد. هدف این دو گام آن بود که بررسی شود چگونه جهت گیری های مختلف سقف بر عملکرد شناختی و سطح برانگیختگی استرس شرکتکنندگان تأثیر میگذارد.3) رابطه بین جهت گیری های مختلف سقف و پاسخهای شناختی و فیزیولوژیکی شرکتکنندگان با استفاده از آزمون تحلیل واریانس (ANOVA) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. این بررسی با هدف تعیین ارتباط بین برانگیختگی ناشی از استرس و عملکرد شناختی در رابطه با جهتگیریهای متنوع شیب سقف انجام شد.یافتهها: یافته ها نشان می دهد که جهت شیب سقف، به سمت جلو و عقب کلاس درس، به طور معناداری بر سطح استرس و عملکرد شناختی شرکت کنندگان تأثیر می گذارد. طراحی سقف با شیب به سمت عقب کلاس درس، عملکرد شناختی بهتر و تعداد پاسخ های نادرست پایین تر در آزمون شناختی N-back را در مقایسه با کلاسهای درس با سقف بدون شیب و یا با شیب سقف به سمت جلو نشان می دهد. این مطالعه همچنین نشان میدهد که تغییرات شیب سقف باعث ایجاد تغییراتی در پاسخهای فیزیولوژیکی شرکت کنندگان میشود.از نتایج دیتالاگر Emotibit و آزمون VAS شرکتکنندگان مشخص میگردد، کلاس با سقف شیبدار به سمت عقب کلاس میتواند به طور قابلتوجهی سطح استرس را در شرکتکنندگان مورد بررسی کاهش دهد.نتیجهگیری: این پژوهش بر نقش کلیدی کیفیت طراحی محیطهای فیزیکی یادگیری در کاهش استرس و ارتقای عملکرد شناختی در بین یادگیرندگان تأکید میکند. نتایج نشان میدهند استفاده از طراحی سقف کلاسهای درس با شیب به سمت عقب کلاس میتواند منجر به کاهش سطح استرس و ارتقا عملکرد شناختی دانشجویان شود. این پژوهش هم راستا با مطالعات معماری عصب محور پیشین در زمینه محیطهای یادگیری، تاکید می کند که در طراحی کلاسهای درس، طراحان آموزشی باید به کیفیتهای فیزیکی محیطهای یادگیری از جمله جهت شیب سقف کلاسها توجه مضاعف داشته باشند تا محیطهایی را ایجاد کنند که فرآیندهای شناختی-احساسی-ادراکی یادگیرندگان را پشتیبانی کرده و به یادگیری، رشد، و در نهایت بهزیستی کلی دانشجویان و یادگیرندگان کمک کنند.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
زهره شرعی؛ هادی حاج آبادی
چکیده
پیشینه و اهداف: نوآوری به یکی از مهارتهای کلیدی سازمانها برای مقابله با تغییرات محیط خارجی تبدیل شدهاست. توسعه مبانی نظری و الزامات عملکرد مدیریت نشان میدهد که مکانیسم نوآوری کارکنان باید از منظر برنامهریزی فعال و خود مدیریتی کارکنان مورد بررسی قرار گیرد. براساس تئوری هدفگرا که بر ابتکار و خودانگیختگی تمرکز دارد، میتوان ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: نوآوری به یکی از مهارتهای کلیدی سازمانها برای مقابله با تغییرات محیط خارجی تبدیل شدهاست. توسعه مبانی نظری و الزامات عملکرد مدیریت نشان میدهد که مکانیسم نوآوری کارکنان باید از منظر برنامهریزی فعال و خود مدیریتی کارکنان مورد بررسی قرار گیرد. براساس تئوری هدفگرا که بر ابتکار و خودانگیختگی تمرکز دارد، میتوان مبنایی نظری برای مطالعه نحوه مدیریت فعال و ترویج نوآوری توسط کارکنان فراهم کرد. بنابراین، برای سازمان آموزش و پرورش شناخت کارکنان هدفگرا و بررسی تأثیر این ویژگی بر عملکرد نوآورانه میتواند اهمیت بسیاری داشته باشد و زمینهساز بهبود عملکرد نوآورانه در این سازمان باشد. شایان ذکر است که بسیاری از مطالعات تنها بر روی عامل واحد عملکرد نوآوری کارکنان تمرکز میکنند، درصورتیکه عملکرد نوآورانه نیازمند وجود کارکنانی است که خلاقیت داشته باشند و اهدافشان با اهداف سازمان سازگاری داشته باشد. بنابراین هدف اصلی این پژوهش بررسی تأثیر شخصیت خلاق و جهتگیری هدف بر عملکرد نوآورانه است.روشها: پژوهش حاضر از نظر هدف جزء تحقیقات کاربردی است و از لحاظ روش در دسته تحقیقات توصیفی- همبستگی قرار میگیرد. جامعه آماری این پژوهش را کارکنان آموزش و پرورش و معلمان شهرستان درمیان که 500 نفر بودند، تشکیل میدهد و حجم نمونه براساس فرمول کوکران 217 نفر تعیین شد که پرسشنامهها بهصورت تصادفی ساده توزیع شدند. ابزار گردآوری دادهها، پرسشنامه استاندارد جهتگیری هدف با ابعاد یادگیری هدف، اثبات عملکرد و اجتناب از عملکرد ونده، پرسشنامه عملکرد نوآورانه ژو و جورج و پرسشنامه شخصیت خلاق گاف با طیف پنج گزینهای لیکرت استفاده شد. فرضیهها بهروش مدلسازی معادلات ساختاری در نرمافزار 3 PLS آزمون شدند و برازش مدل مورد بررسی قرار گرفت.یافتهها: یافتهها، نشانمیدهد جهتگیری یادگیری هدف، جهتگیری اثبات عملکرد و شخصیت خلاق تأثیر مثبت و معناداری بر عملکرد نوآورانه دارند؛ در حالی که تأثیر جهتگیری اجتناب از عملکرد بر عملکرد نوآورانه معکوس است (96/1<T). همچنین، یافتهها نشان داد جهتگیری هدف در رابطه بین شخصیت خلاق بر عملکرد نوآورانه نقش میانجی دارد (96/1<T) ولی این رابطه را تعدیل نمیکند (96/1>T).نتیجهگیری: معلمان و کارکنان آموزش و پرورش وقتی رویکرد جهتگیری هدف یادگیری را داشتهباشند، در پی افزایش مهارتها و کسب اطلاعات جدید در خصوص نحوه انجام کار خود و تدریس برمیآیند و نیازی به پاداش از طرف سازمان ندارند و بهخاطر احساس رضایت از خودشان و برتری، به کسب اطلاعات میپردازند تا شیوههای انجام کارشان را بهبود بخشند. همچنین، این معلمان و کارکنان بهخاطر جهتگیری اثبات عملکرد، به یادگیری روشهای جدید انجام وظایف علاقه نشان میدهند و از فراگیری مهارتهای جدید استقبال میکنند که اینها زمینه عملکرد نوآورانه معلمان و کارکنان را فراهم میکند. چنانچه یادگیری فقط برای اجتناب از شکست باشد، و معلمان و کارکنان از اینکه تواناییهای آنها زیر سؤال نرود به یادگیری روی آورند، این یادگیری نمیتواند آنها را به عملکرد نوآورانه تشویق کند. در سازمان آموزش و پرورش درمیان و معلمان شاغل در این شهرستان ویژگیهای شخصیتی خلاق میتوانند عملکرد نوآورانه را بهبود بخشند، افراد دارای شخصیت خلاق از ریسک کردن نمیترسند و در عین حال، فقط سعی میکنند که کارها را بهنحو درست و معنادار انجام دهند. این ویژگی برای معلمان میتواند در امر تدریس بسیار کمککننده باشد که بتوانند تدریس و رفتار متناسب با محیط درس و کلاس داشته باشند و با عملکرد نوآورانه خود باعث ایجاد خلاقیت و نوآوری در دانشآموزان شوند. پس میتوان گفت معلمان و کارکنانی که خلاقیت دارند با استفاده از کسب مهارت و تبادل دانش و یادگیری راه حلهای جدید برای انجام وظایف میتوانند عملکرد نوآورانهای داشته باشند؛ ولی اگر ترس از پرسیدن سؤالات و ابهامات داشته باشند و برای اجتناب از ناتوانی در حل مسائل با دیگر معلمان و کارکنان، دانشی را مبادله نکنند ممکن است قادر به بروز عملکرد نوآورانه نباشند. با توجه به نتایج بهدست آمده، اگر سازمان آموزش و پرورش بتواند آگاهی خود مدیریتی و جهتگیری هدف معلمان و کارکنان را از طریق یک سری اقدامات تحریک و تنظیم کند نقش بیشتری در بهبود منابع انسانی و دستیابی به رشد پایدار خواهد داشت.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
محدثه جعفری؛ مریم سادات قریشی خوراسگانی؛ پروین صمدی
چکیده
پیشینه و اهداف: یکی از مهمترین رسالتهای آموزش و پرورش، تربیت متوازن دانشآموزانی محقق و خلاق با روحیه و تفکر کارآفرینانه است. در این راستا، آموزش مهارت و پرورش انسان خلاق و نوآور در تولید علم و فناوری و ارتقای کارآفرینی ازجمله گزارههایی است که در سند چشمانداز و سند تحول بنیادین آموزشوپرورش بهطور ویژه به آنها پرداخته ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: یکی از مهمترین رسالتهای آموزش و پرورش، تربیت متوازن دانشآموزانی محقق و خلاق با روحیه و تفکر کارآفرینانه است. در این راستا، آموزش مهارت و پرورش انسان خلاق و نوآور در تولید علم و فناوری و ارتقای کارآفرینی ازجمله گزارههایی است که در سند چشمانداز و سند تحول بنیادین آموزشوپرورش بهطور ویژه به آنها پرداخته شده است. بنابراین، براساس این اهمیت و تأکید اسناد بالادستی، مدارس باید بتوانند در شکوفایی ویژگیهایی چون خلاقیت، خودباوری، آیندهنگری، خطرپذیری و تمایل به کامیابی (روحیه کارآفرینی) در دانشآموزان نقش مؤثری ایفا کنند؛ چرا که پرورش تفکر کارآفرینانه در مدارس منجر به مسئولیتپذیری، افزایش خلاقیت در دستیابی به اهداف و کشف فرصتهای جدید، مهارتهای دانشی و کارآفرینی در دانشآموزان میشود؛ بنابراین در پی اهمیت این مهم، پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش مدارس هوشمند و غیرهوشمند در ارتقاء تفکر کارآفرینانه دانشآموزان انجام شد.روشها: پژوهش حاضر به لحاظ هدف، کاربردی، ازنظر رویکرد، کمّی و به روش علّی مقایسهای انجامشده است. جامعه آماری پژوهش شامل (690 نفر) دانشآموزان مدارس دخترانه متوسطه دوم هوشمند و غیرهوشمند شهرستان قزوین بود. براساس جدول مورگان و روش نمونهگیری خوشهای تعداد 266 نفر بهعنوان نمونه پژوهش انتخاب شد. برای گردآوری دادهها از پرسشنامه محقق ساخته شامل 5 مؤلفه اصلی و 20 گویه استفاده شد. روایی صوری و محتوایی پرسشنامه توسط سه متخصص در زمینه مورد مطالعه بررسی و تائید شد. پایایی پرسشنامه با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ محاسبه و 779/0 بهدست آمد. برای تحلیل دادهها از آزمونهای تحلیل واریانس چند متغیره یکراهه، آزمون شاپیرو ویلک و آزمون لوین بهره گرفته شد.یافتهها: یافتهها نشان داد، تفکر کارآفرینانه در 5 مؤلفه اصلی شامل تفکر خلاق (243/7)، استقلال طلبی (059/6)، توفیق طلبی (642/7)، مخاطره پذیری (473/6) و مرکز کنترل درونی (513/5) در دانشآموزان دختر مدارس هوشمند بیشتر از دانشآموزان دختر مدارس غیرهوشمند بوده است. بهطورکلی مدارس با استفاده از فناوریهای نوین هوشمند، شایستگیهایی ازجمله تفکر خلاق، استقلال طلبی، توفیق طلبی، مخاطره پذیری و مرکز کنترل درونی را در دانشآموزان پرورش داده است. این مهم، باعث شده دانشآموزان در مدارس هوشمند موفقیت بیشتری را احساس کرده و باانگیزه و عزت نفس بیشتری به خلق ایدههای جدید بپردازند. درنتیجه، به پرورش و بروز تفکر کارآفرینانه منجر شود.نتیجهگیری: از آنجا که، تفکر کارآفرینانه بهعنوان قدرت اساسی ذهن بشر، از اهداف اصلی مدارس و مراکز آموزشی است؛ بنابراین مدارس باید بتوانند بستر مناسبی برای شکوفایی ویژگیهایی همچون خلاقیت، خودباوری، آیندهنگری، خطرپذیری و روحیه کارآفرینی در دانشآموزان را فراهم آورند. چرا که، رقابت جهانی و نیاز مشاغل آینده به افراد دارای مهارت و کارآمد، ضرورت ایجاد فرهنگ کارآفرینی در مدارس را بیش از پیش نشان میدهد. لازمه رسیدن به این هدف در کشور آگاهسازی، ترویج فرهنگ کارآفرینی و فراهم کردن زیرساختهای لازم در آموزش و پرورش است. براساس یافتههای پژوهش، جهت پرورش تفکر کارآفرینانه در دانشآموزان باید، شیوههای آموزش عملی، روش تدریس مبتنی بر کار تیمی و مشارکت فعالانه، تدوین محتوای الکترونیکی کارآفرینی در قالب چندرسانهای، بازخورد دورهای درباره عملکرد دانشآموزان، واگذاری مسئولیت انجام برخی وظایف مدرسه، دادن حق انتخاب به دانشآموز با گزینههای محدود، حل مشکلات بهصورت مستقل و برپایی دورههای کارورزی کارآفرینانه برای دانشآموزان را در دستور کار مدارس قرار گیرد
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
مریم قربان زاده؛ محمود گلابچی
چکیده
پیشینه و اهداف: فناوری آموزشی به سه حوزه اصلی؛ ابزاری، محتوایی و مدیریتی قابل تقسیم است. هدف فناوری محتوایی آموزش ایجاد و بسط دانش به منظور تعریف الگوها و روشهای آموزشی است. با عنایت به اینکه تدقیق مهارتهای کیفی نظیر معماری، تنها به کمک کمی کردن از طریق تعریف سلسله مراتبی روشهای طراحی و یادگیری صورت می پذیرد، لازم است در فناوری ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: فناوری آموزشی به سه حوزه اصلی؛ ابزاری، محتوایی و مدیریتی قابل تقسیم است. هدف فناوری محتوایی آموزش ایجاد و بسط دانش به منظور تعریف الگوها و روشهای آموزشی است. با عنایت به اینکه تدقیق مهارتهای کیفی نظیر معماری، تنها به کمک کمی کردن از طریق تعریف سلسله مراتبی روشهای طراحی و یادگیری صورت می پذیرد، لازم است در فناوری محتوایی آموزش معماری سازهپذیر، الگوها و فرآیندهایی را کنکاش کرد که ضمن مناسب بودن برای آموزش دانشجویان این رشته، با فناوری آموزشی محتوایی معاصر، که بر مبنای سازاگرایی یا سازندهگرایی است، منطبق باشند. الگوهای فوق در دو بخش کلی؛ فرآیندهای یادگیری (و در زیر مجموعه آن؛ آموزش) و فرآیندهای طراحی معماری سازهپذیر، تفکیک میگردند. این دو حوزه، با تمرکز بر فناوری محتوایی آموزش معماری، توسط طراحی پژوهان متعددی مورد توجه قرار گرفته است. مطالعات آنها تأکید بر شبیهسازی تدریس و طراحی معماری به یک تحقیق و اکتشاف دارد. اکتشافی که در قالب فرآیندی چرخهای و رو به تکامل، به منظور بهرهمندی از تمامی مولدهای اولیه از جمله سازه، در ارتقاء انگاره معماری، صورت میپذیرد. بررسی دقیق این مطالعات و به ویژه تأکیدی که بر تبدیل مداوم دانشهای صریح و ضمنی سازه دارند، موجب شناخت دقیق فرآیند طراحی معماری سازهپذیر و الزامات محیط یادگیری آن میشود، که در این مقاله به آن پرداخته شده است. براین اساس، هدف این مقاله، تدقیق فرآیند طراحی معماری سازهپذیر و الزامات فرآیندهای یادگیری و آموزش آن، بر مبنای نظریه تبدیل دانشهای صریح و ضمنی، به عنوان ارکان فناوری محتوایی آموزش معماری و به منظور کاربرد آنها در در محیطهای کارگاهی آموزش معماری است.روشها: در این مقاله ابتدا، با شناخت نظریه معماری سازهپذیر، نقشهای سازه در معماری، مشخص میگردد. سپس به کمک روش تحلیل محتوای کیفی، در مطالعات حوزه فرآیند طراحی معماری، ویژگیهای اصلی فرآیندهای معماری سازهپذیر، استخراج میگردد. در روش تحلیل محتوای کیفی، ابتدا باید واحد تحلیل از میان هفت عنصر عمده یعنی؛ کلمات، موضوعها، شخصیتها، پاراگرافها، اقلام، مفاهیم و نشانهها مشخص گردد. در این مقاله، واحد تحلیل انتخابی، کلمات و مقولهها میباشند. به این منظور، واژههای کلیدی از نظرات طراحیپژوهان استخراج گردیده و در قالب مقولهها، به گونهای تقسیم بندی میشوند که بتوان محتوای معنایی مدنظر آن طراحی پژوه را به کمک تفسیر کلنگر مشخص نمود و از آن، به منظور شناخت فرآیند یادگیری، آموزش و طراحی معماری سازهپذیر استفاده کرد. به کمک این روش و با استفاده از تفسیر کلنگر، ابتدا خصوصیات محیط یادگیری سازاگرا و فرآیند یادگیری در این محیط استخراج میشود و با توجه به نظریه تبدیل دانشها و راهبردهای آن، به چگونگی فرآیند آموزش، در تبدیل دانشهای صریح و ضمنی سازه، اشاره میگردد. در نهایت، فرآیند طراحی معماری سازهپذیر با تمرکز بر ویژگیهای اصلی شناخته شده، تدقیق میگردد.یافتهها: این مقاله، به کمک روش تحلیل محتوای کیفی و سپس تمرکز بر تفسیر کلنگر به شناخت ویژگیهای فرآیند طراحی معماری سازهپذیر و الزامات محیط یادگیری آن پرداخت. بر اساس نظریه تبدیل دانشها و بهویژه روشن کردن نقش مدرس در این تبدیل دانشها، مشخص گردید که در محیطهای آموزشی رشته معماری، در صورت برخورداری از فرآیند آموزش و یادگیری سازاگرا، میتوان در چرخهای تکوین پذیر با تبدیل مداوم دانش ضمنی و صریح سازه و از طریق راهبردهای اجتماعی کردن، برونسازی، ترکیب کردن و درونی کردن، به ایدهپردازی در معماری سازهپذیر نزدیک گردید و در این صورت نقشهای اعتباری، عملکردی و نمایشی سازه مدنظر طراح قرار خواهد گرفت. همچنین، با عنایت به بخشهای فرآیند یادگیری معماری سازهپذیر مستخرج از مقاله، مشخص گردید که فرآیند طراحی در این معماری، شش مرحله مشخص دارد: تحلیل، پیشانگاره، ارزیابی، بازبینی، ترکیب، انگاره. این مراحل در قالب چرخهای رو به تکامل قابل تعریف و شناسایی هستند و در مجموع چرخه فرآیند طراحی معماری سازهپذیر را میسازند که در انتهای مقاله ترسیم شده است. نتایج مستخرج از مقاله فوق میتوانند در راستای بهروزرسانی فناوری محتوایی آموزش معماری در آتلیههای معماری به کار برده شوند.نتیجهگیری: ارتقاء فناوری محتوایی آموزش معماری به کمک کنکاش فرآیندهای یادگیری، آموزش و طراحی معماری سازهپذیر، میتواند زمینه تلفیق مباحث سازهای را با ایدههای معماری فراهم نماید و به ایجاد معماری سازهپذیری بیانجامد که الزامات سازهای و دانش ضمنی آن را در کنار توجه به زیبایی و عملکرد معماری مدنظر قرار داده است. معماران و به ویژه دانشجویان معماری، به منظور بهرهمندی از تمامی قابلیتهای سازه، در تکمیل و پیشبرد انگاره خود، نیاز دارند فرآیند طراحی را به گونهای سپری نمایند که امکان پرداختن به نقشهای متفاوت سازه را در مرحله ساخت معنا در ذهن و در قالب دانش ضمنی (پنهان)، فراهم نماید. نقشهای سازه در معماری، با تفکیک دانش ضمنی و صریح سازه و آشنایی با فرآیند تبدیل و تکوین آنها، قابلیت حضور در ایدهپردازی معماران را مییابند. بنابراین چنانچه در امر آموزش و طراحی معماری، طی فرآیندی مشخص، به چرخه تکمیلی و تبدیل دانشهای مختلف به یکدیگر توجه گردد؛ میتوان امیدوار بود که انگاره نهایی خود را به سطوح معماری سازهپذیر نزدیک مینماید. همچنین، محیط یادگیری به منظور آموزش چنین فرآیندی، باید دارای قابلیتهایی باشد که زمینه حضور مداوم سازه را در ایدهپردازیهای یادگیرنده فراهم نماید. چنین محیطهایی خود را به محیطهای یادگیری سازاگرا نزدیک مینمایند و دارای الزامات مشخصی هستند که مهمترین آنها؛ یادگیری پویا و اکتشافی و توجه به مقام مدرس به عنوان انگیزهبخش و پرسشگر میباشند. شناخت دقیق این الزامات در مقاله حاضر و توجه به فرآیندهای یادگیری و طراحی با تأکید بر نقش مدرس و یادگیرنده، به همراه استفاده مداوم از دانش ضمنی و صریح سازه در معماری، میتواند آگاهی مدرس و یادگیرنده را به منظور پیشبرد اهداف آموزشی خود ارتقا دهد و مهمترین مسأله فناوری محتوایی آموزش فعلی معماری - ابهام در فرآیندهای طراحی و یادگیری- را رفع نماید. در فرآیندهای یادگیری، آموزش و طراحی منتج از مقاله، تأکید ویژه بر محیطهای یادگیری سازاگرا و پروسه اکتشاف و ابطال است که به طور خاص در قالب هفت مرحله مشخص در فرآیند یادگیری (برخورد اولیه، دریافت اولیه، دریافت تکمیلی، کنترل، انتقال و آگاهی و بصیرت) و تبدیل مداوم دانشهای ضمنی و صریح سازه از طریق چهار راهبرد دیده میشود. در نتیجه تمرکز بر این دو فرآیند یادگیری و آموزش، شش مرحله مشخص در قالب فرآیند طراحی معماری سازهپذیر (تحلیل، پیشانگاره، ارزیابی، بازبینی و ابطال، ترکیب و انگاره، و گزینش و انگاره) در انتهای مقاله تعریف و تدقیق میگردد. کاربرد فرآیند فوق در آموزش دروس مقدماتی معماری باعث ارتقا انگارههای معماری به معماری سازهپذیر میگردد.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
محمد عصارزادگان؛ مقدی خدابخشیان
چکیده
پیشینه و اهداف: اتصال محکم زندگی انسان و طبیعت بهعنوان عنصر ذاتی و فطری است. طبیعت تجلیگاه احساسات، شور، شعف و زیباییها است. به همین دلیل، انسان همواره میکوشد تا با آن همراه باشد. این نوع همراهی و همزیستی با طبیعت را بهخوبی میتوان در معماری دید. معماری بیوفیلیک ( زیست گرایی)، یکی از رویکردهای جدید در معماری امروز است که در پی ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: اتصال محکم زندگی انسان و طبیعت بهعنوان عنصر ذاتی و فطری است. طبیعت تجلیگاه احساسات، شور، شعف و زیباییها است. به همین دلیل، انسان همواره میکوشد تا با آن همراه باشد. این نوع همراهی و همزیستی با طبیعت را بهخوبی میتوان در معماری دید. معماری بیوفیلیک ( زیست گرایی)، یکی از رویکردهای جدید در معماری امروز است که در پی طراحی بناها با استفاده از عناصر طبیعت شکل میگیرد. طراحی بیوفیلیک( زیست گرایی)، در واقع تلاشی است برای از بین بردن شکافی که بین معماری امروز و نیاز انسانها به برقراری ارتباط با جهان طبیعی بهوجود آمده و یک رویکرد ابتکاری است که بر اهمیت ترمیم و نگهداری از تجربه سودمند و استفاده از طبیعت در محیط ساخته شده تأکید میکند. پژوهش حاضر به تحلیل سلسله مراتبی شاخصهای مؤثر بر کاربر در محیطهای آموزشی طراحی شده براساس الگوهای بیوفیلیک( زیست گرایی) پرداخته است.روشها: پژوهش حاضر، کاربردی توصیفی- تحلیلی است و از طریق کتابخانهای به مطالعه کاربرد 14 الگوی بیوفیلیک (زیست گرایی) در تعداد 8 نمونه موردی محیط آموزشی مرتبط با طبیعت در اقلیم گرم و مرطوب که بیشترین امکان استفاده از طبیعت را بهدلیل شرایط موجود مهیا مینماید، پرداخته است. شاخصهای چهارگانه فیزیولوژیکی، روانشناسی، شناختی و اجتماعی معنوی براساس نظر خبرگان اولویتبندی شدند و اعداد ده الگوی بصری از 14 الگوی بیوفیلیک(زیست گرایی) در این چهار شاخص دستهبندی گشتند و سپس، براساس الگوهای بهکار رفته در هر یک از محیطهای آموزشی تأثیرگذاری آن بر کاربر در زمینههای چهارگانه اولویتبندی شد. برای انتخاب شاخصهای نهایی جهت ارزیابی و اولویتبندی محیطهای آموزشی مورد مطالعه، پرسشنامهای با طیف لیکرت طراحی و با روش گلوله برفی شناسایی و جمعآوری شد. برای وزندهی و اولویتبندی شاخصها از مقایسات زوجی در قالب پرسشنامه ساعتی 9 تایی استفاده شد. در تحقیق حاضر، به جهت مواجه بودن با معیارهای کیفی از روش فرایند سلسله مراتب تحلیل(AHP) استفاده شده است.یافتهها: یافتهها، نشان داد که اولویت شاخصها در محیط آموزشی بهترتیب فیزیولوژیکی، روانشناسی، شناختی و اجتماعی معنوی است و بیشترین اثرگذاری بر کاربر، مطابق الگوهای بهکار رفته از شاخصهای چهارگانه در فیزیولوژیکی و روانشناسی و شناختی «محیط آموزشی گرین و بارن کلونگ» بیشترین اثر بر کاربر را داشتهاند. بررسی الگوهای بهکار رفته در این نمونهها نشان داد که محیط آموزشی کنزینگتون در مجموع بیشترین شاخصها و معیارهای بیوفیلیک (زیست گرایی) را رعایت نموده و رعایت این شاخصها در محیط آموزشی ووترنگنیا در کمترین میزان خود است.نتیجهگیری: توجه به اثرگذاری هریک از الگوهای بیوفیلیک(زیست گرایی) در یک یا چند شاخص از شاخصهای چهارگانه میتوان با استفاده هدفمند از این الگوها در محیط آموزشی، اثر یکی از شاخصهای فیزیولوژیکی، روانشناسی، شناختی و اجتماعی معنوی را بر کاربر بیشتر نمود و محیط اثرگذار در یکی از شاخصها براساس اولویت ارائه داد. استفاده هدفمند الگوهای بیوفیلیک( زیست گرایی) براساس شاخصهای چهارگانه، سبب بهبود عملکرد آموزشی در زمینههای گوناگون میگردد و افراد را نسبت به محیط آموزشی علاقمند نموده و منجر به افزایش یادگیری و پیشرفت تحصیلی میشود.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
انسیه میرزایی؛ مهرانگیز علی نژاد؛ بدرالسادات دانشمند
چکیده
پیشینه و اهداف: یادگیری الکترونیکی، بهعنوان یکی از مشخصههای دورههای آموزشی در قرن حاضر است. در تمام دورههای آموزشی، بهویژه در محیطهای یادگیری مجازی، تعامل میتواند موجب کارایی و اثربخشی فرایند آموزش شود. همچنین، طراحی دقیق و اندیشمندانه تعاملات مختلف در محیط یادگیری مجازی سبب توسعه ظرفیتهای موجود در جهت تقویت برنامههای ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: یادگیری الکترونیکی، بهعنوان یکی از مشخصههای دورههای آموزشی در قرن حاضر است. در تمام دورههای آموزشی، بهویژه در محیطهای یادگیری مجازی، تعامل میتواند موجب کارایی و اثربخشی فرایند آموزش شود. همچنین، طراحی دقیق و اندیشمندانه تعاملات مختلف در محیط یادگیری مجازی سبب توسعه ظرفیتهای موجود در جهت تقویت برنامههای آموزش الکترونیکی شده و کیفیت یادگیری را افزایش میدهد. لذا، با توجه به اهمیت تعاملات در محیط یادگیری مجازی، پژوهش حاضر بر آن است با تبیین عناصر برنامه درسی آموزشعالی (اهداف، محتوا، فعالیتهای یاددهی- یادگیری و روشهای ارزشیابی) براساس انواع تعاملات آموزشی در محیط یادگیری مجازی و با ارائه راهکارهای مناسب مدرسان را جهت برگزارکردن دورههای آموزش الکترونیکی اثربخش، یاری رساند.روشها: این پژوهش، از نوع پژوهشهای توصیفی و کاربردی است. جامعهآماری پژوهش، اعضای هیأت علمی دانشگاههای شهید باهنر، فرهنگیان و علوم پزشکی کرمان بودند که طبق جدول مورگان، 297 نفر با روش نمونهگیری سهمیهای بهعنوان نمونه آماری، انتخاب شدند. جهت گردآوری دادههای پژوهش، از ابزار پرسشنامه محققساخته استفاده شد که روایی و پایایی آن، به ترتیب 86/0 و 92/0 تعیین شد. جهت تجزیه و تحلیل دادههای پژوهش، از آزمون تی تکنمونهای، تحلیل عاملی تأییدی و معادلات ساختاری استفاده شد و از نرمافزارهای SPSS23، AMOS23 استفاده شد. الگوی اندازهگیری، با استفاده از الگویابی معادلات ساختاری برآورد شدند.یافتهها: نتایج، مشخص کرد برای ایجاد و افزایش انواع تعاملاتآموزشی در عناصر برنامه درسی آموزش عالی در محیط یادگیری مجازی، مقولههایی مؤثرند. در عنصر اهداف مقولههایی از قبیل توجه مدرس و برتامهریزان درسی در سطح وزارتخانه به تعاملاتآموزشی، واقعگرایی و فراگیر بودن در اهداف، در عنصر محتوا مقولههایی از قبیل مشارکت دانشجویان در تهیه محتوای الکترونیکی، سهولت دسترسی به محتوا، استفاده از محتوای تعاملی، نظرخواهی از دانشجویان، تدوین محتوای درسی متناسب با آخرین یافتههای علمی، تهیه محتوای تعاملی و تعامل اساتید با همکاران، در عنصر فعالیتهای یاددهی- یادگیری مقولههایی از قبیل روشهای تدریس مشارکتی، بهرهگیری از شبکههای اجتماعی، بهرهگیری از ابزارهایی مثل اتاقهای گفتگو، ارائه بازخورد، ترغیب دانشجویان به جستجوی اطلاعات از منابع گوناگون، ایجاد شبکه بین دانشجویان و منابع اطلاعاتی مختلف، در میان گذاشتن آخرین دستاوردهای علمی در حیطه درسی با استادان همکار، در عنصر روشهای ارزشیابی مقولههایی از قبیل ارزشیابی فرآیندمحور، اختصاص دادن بخشی از نمره برای کار عملی و مشارکت کلاسی، ارزیابی کار فردی هر دانشجو، توسط همکلاسیهایش و نقد نظرات سایر دانشجویان، مؤثر هستند. همچنین، نتایج مشخص کرد عناصر برنامه درسی آموزش عالی براساس انواع تعاملات آموزشی در محیط یادگیری مجازی، با هم رابطه دارند. نتایج حاصل از تحلیل برازش مدل، با توجه به شاخصهای برازندگی، نشان داد که مدل تحلیل عاملی جهت طراحی مدل مورد نظر دارای برازش مناسبی میباشد و میتوان از این مدل، در برنامه درسی آموزش عالی جهت ایجاد و افزایش انواع تعاملات آموزشی در محیط یادگیری مجازی، استفاده کرد. نتیجهگیری: به طور کلی، نتایج این پژوهش، بیانگر این است که ایجاد و افزایش انواع تعاملات آموزشی در آموزش الکترونیکی میتواند کیفیت آموزش را بهبود بخشد،. لذا، توصیه میشود طراحان، اعضای هیأت علمی، برنامهریزان، مدیران و به طورکلی متصدیان جهت برگزاری دورههای آموزش الکترونیکی از الگوی پیشنهادی در پژوهش حاضر استفاده نمایند.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
ریحانه پیروزمند؛ محمد علی رستمی نژاد؛ نسرین محمدحسنی؛ محسن آیتی
چکیده
پیشینه و اهداف: پیشرفتهای اخیر در فناوری رایانه، هوش مصنوعی و فناوری واقعیت مجازی، این امکان را به طراحان آموزشی داده که بتوانند عاملهای آموزشی را در روی صفحه نمایش در محیطهای یادگیری چندرسانهای ایجاد کنند؛ اما آنچه که مورد نیاز است تحقیقاتی در مورد چگونگی مؤثرتر ساختن عوامل آموزشی در بهبود یادگیری در بالاترین سطح ممکن، برای ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: پیشرفتهای اخیر در فناوری رایانه، هوش مصنوعی و فناوری واقعیت مجازی، این امکان را به طراحان آموزشی داده که بتوانند عاملهای آموزشی را در روی صفحه نمایش در محیطهای یادگیری چندرسانهای ایجاد کنند؛ اما آنچه که مورد نیاز است تحقیقاتی در مورد چگونگی مؤثرتر ساختن عوامل آموزشی در بهبود یادگیری در بالاترین سطح ممکن، برای یادگیرندگان است. از این رو، آنچه که در حال حاضر در حوزه پژوهش بر روی عوامل آموزشی متحرک حائز اهمیت است افزایش کارایی عوامل آموزشی با استفاده از راهبردهای پشتیبان است. نکته مهم در اولویت انتخاب از میان انواع راهبردهای پشتیبان، توجه به تفاوتهای فردی یادگیرندگان است که ضرورت استفاده از انواع راهبرد را مشخص میسازد. از جمله تفاوتهای فردی که میتواند بر یادگیری و پردازش یادگیرندگان تأثیر بگذارد و در طراحی آموزشی نیاز است مورد توجه طراحان قرار گیرد تفاوت در سبکشناختی یادگیرندگان است. نظر به اهمیت تفاوتهای فردی در طراحی محتوای آموزشی و نیز با توجه به اهمیت توجه دیداری در فرآیند دریافت و پردازش محتوای آموزشی، پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر علامتدهی دیداری عامل آموزشی متحرک بر توجه دانشجویان با سبک شناختی وابسته به زمینه در محیط یادگیری چندرسانهای، صورت گرفته است. روشها: مطالعه حاضر، پژوهشی کاربردی و از نوع طرح شبهآزمایشی تکآزمودنی است و در آن از طرح A-B-A با پیگیری استفاده شد. برای این کار ابتدا آزمون گروهی اشکال نهفته (GEFT) اجرا شد و سه دانشجو با سبکشناختی وابسته به زمینه که شرایط شرکت در آزمایش را داشتند، انتخاب شدند. سپس مشارکتکنندگان در مرحله خط پایه، طی 8 جلسه در معرض آموزش گرامر زبان انگلیسی با استفاده از چندرسانهای با عاملآموزشی متحرک قرار گرفتند و همزمان دادههای ردیابی چشم مشارکتکنندگان جمعآوری شد. در ادامه شرکتکنندگان در مرحله آزمایش به مدت 8 جلسه در معرض آموزش گرامر زبان انگلیسی با استفاده از چندرسانهای با عامل آموزشی متحرک همراه با علامتدهی دیداری قرار گرفتند و مطابق مرحله قبل دادههای مورد نظر جمعآوری شد. مرحله بازگشت به خط پایه نیز به مدت 8 جلسه، مانند مرحله خط پایه انجام گرفت. برای تجزیه و تحلیل دادهها از روشهای آمار توصیفی و استنباطی با استفاده از نرمافزار Spss و تحلیل نمودار دیداری استفاده شد.یافتهها: یافتههای پژوهش نشان داد که، با افزوده شدن علامتدهی دیداری به عامل آموزشی متحرک، توجه یادگیرنده با سبکشناختی وابسته به زمینه، به محتوای آموزشی افزایش مییابد( ). همچنین بررسی نمودارهای دیداری دستگاه ردیاب چشمی در پژوهش حاضر نشاندهنده این مهم بود که رفت و برگشت توجه یادگیرندگان بین محتوا و عاملآموزشی در موقعیت مداخله (علامتدهی دیداری عاملآموزشی متحرک)، مؤثر و هدفمند بوده است.نتیجهگیری: با توجه به تأثیر مثبت علامتدهی دیداری عامل آموزشی متحرک بر توجه یادگیرندگان با سبکشناختی وابسته به زمینه، طراحی چندرسانهایهای آموزشی همراه با عامل آموزشی متحرک با علامتدهی دیداری، میتواند بهعنوان محتوای آموزشی مفید، برای یادگیرندگان با سبکشناختی مذکور مورد استفاده قرار گیرند. همچنین، با توجه به تأثیر مثبت همزمانی علامتدهی دیداری با اشاره کلامی و غیرکلامی عامل آموزشی، بر هدفمند شدن روند انتخاب، در یادگیرندگان با سبک شناختی وابسته به زمینه، توصیه میشود از مجموع اشارات کلامی و غیرکلامی عاملآموزشی، در طراحی و تدوین محتواهای آموزشی چند رسانهای استفاده شود.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
لیلی پلاشی؛ مهری حدادنارافشان؛ لیلا انجم شعاع
چکیده
پیشینه و اهداف: به سبب تغییرات در امر آموزش، یادگیری برخط به رویکردی غالب در آموزش تبدیل شدهاست. بین آنچه دانشآموزان در مدرسه فرامیگیرند و آنچه برای حفظ بقای خود در دنیای واقعی نیاز دارند؛ فاصلهای است که برخاسته از تغییرات موجود در جهان و نظام آموزشی است. این تغییرات، مدارس را تحت فشار زیادی قرار داده تا برای کم کردن ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: به سبب تغییرات در امر آموزش، یادگیری برخط به رویکردی غالب در آموزش تبدیل شدهاست. بین آنچه دانشآموزان در مدرسه فرامیگیرند و آنچه برای حفظ بقای خود در دنیای واقعی نیاز دارند؛ فاصلهای است که برخاسته از تغییرات موجود در جهان و نظام آموزشی است. این تغییرات، مدارس را تحت فشار زیادی قرار داده تا برای کم کردن این فاصله، در جهت کمک به دانشآموزان و کسب و پرورش مهارتهای آنها در زندگی، فرآیندهای آموزشی خود را به شیوههای نوآورانه ارائه دهند. این مهارتها میتوانند دانشآموزان را به سوی داشتن یک زندگی معنادار هدایت کنند. در این راستا، یکی از تکنیکهای مؤثر، یادگیری پروژهمحوراست. همانگونه که از اسم این تکنیک مشخص است، یادگیری پروژهمحور مشتمل بر اصلاح، بهبود و تقویت مهارتهای زبانی دانشآموزان از طریق انجام و تکمیل پروژههایی در داخل و خارج از کلاس است. برای دستیابی به این هدف، معلمان بایستی فرهنگ خلاقیت و تعهد را در کلاس درس ترویج دهند. اشتراک گذاشتن نتیجه پروژه و تعمق و تأمل درباره فرآیندهای انجام پروژه، به بهبود عملکرد دانشآموزان کمک میکند. این سبک از آموزش با روشهای معلم محور، که در آن دانشآموزان در کلاس درس غیرفعال بوده و به ندرت فرصتی در اختیارشان قرار میگیرد تا مهارتها و دانش زبانی خود را ابراز کنند و یا گسترش دهند، متفاوت است. در این روش، آنچه که دانشآموزان را جذب و متعهد به انجام پروژه میکند، انجام تحقیق و پژوهش است. این رویکرد آموزشی به دانشآموزان این فرصت را میدهد تا دانش و مهارتهای خود را به واسطه انجام مجموعهای از پروژهها و رویارویی با چالشها و مشکلات دنیای واقعی، پرورش دهند. هدف از تحقیق حاضر، مقایسه تأثیر اجرای دو نوع روش آموزشی پروژه محور، یکی مبتنی بر فناوری و دیگری مبتنی برروش تدریس سنتی، برتوسعه واژگان انگلیسی و هویت اجتماعی فراگیرانِ زبان انگلیسی است.روشها: در پژوهش شبه آزمایشی حاضر، دو کلاس به دو گروه یادگیری پروژهمحور مبتنی بر روش سنتی و مبتنی بر فناوری اختصاص داده شد. متغیر مستقل در این پژوهش، یادگیری پروژهمحور و متغیرهای وابسته، هویت اجتماعی و پیشرفت دانش لغت فراگیران زبان انگلیسی بود. پژوهش با مشارکت 30 دانشآموز در دو گروه آزمایش و کنترل (هر گروه شامل 15 دانشآموز) در طول 6 ماه) چهل و هشت جلسه) انجام شد. در طول این مدت، شرکتکنندگان گروه آزمایش و کنترل بهترتیب در معرض یادگیری پروژه - محور مبتنی بر فناوری و روش سنتی قرار گرفتند. آموزش در هر دو گروه با بهرهگیری ازانجام پروژهها صورت گرفت. در گروه آزمایش، پروژهها با استفاده از یادگیری پروژهمحور اعمال شد و در گروه کنترل، پروژهها در قالب توانمندیها و فعالیتهای کلاسی بدون استفاده از فناوری انجام گرفت. به منظورسنجش میزان پیشرفت فراگیران قبل و بعداز انجام این پژوهش، پیرامون دانش لغت وهویت اجتماعی، از پیشآزمون و پسآزمون استفاده شد.یافتهها: پس از بررسی نرمال بودن دادهها، نتایج تحلیل انکوا نشاندهنده برتری افراد حاضر در گروه آزمایش (فراگیران پروژهمحور مبتنی بر فناوری) در زمینه دانش لغت انگلیسی و هویت اجتماعی نسبت به افراد گروه کنترل است که در معرض روش سنتی بودند. درواقع یافتههای تحقیق، بیانگر تأثیر مضاعف پروژههای فناوری محور نسبت به سنتی است.نتیجهگیری: روش پروژه محور مبتنی بر فناوری در ارتقا دانش لغوی و هویت اجتماعی دانشآموزان تأثیرگذار است و تلفیق پروژهها با فناوری، بازدهی و اثربخشی فرصتهای فراهم شده برای توسعه واژگان و ساخت هویت را بیشتر میکند. با توجه به نتایج حاصله میتوان گفت که بهکارگیری فناوری در پروژههای پژوهش حاضر، امری سودمند در مدارس است و به دانش رو به رشد پژوهشهای مربوطه در زمینه چگونگی تأثیر پروژههای فناوری محور بر دستاوردهای تحصیلی دانشآموزان و شکل گیری هویت آنها، میافزاید. امیدواریم که پژوهش حاضر با الهام از تأثیرات سودمند تلفیق و بهکارگیری فناوری بر فراگیران و اهمیت تعاملات عاطفی و حس مسئولیتپذیری که در حین فرآیند یادگیری از طریق انجام پروژهها در آن ها ایجاد می شود نقش مؤثری درشناخت عوامل آموزشی مدارسِ فناوری محور ایفا کند.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
زهره کرمی
چکیده
پیشینه و اهداف: بهمنظور حل مشکل آموزش در حوزه های پیچیده و بدون ساختار، اسپیرو و همکارانش، نظریه انعطاف پذیری شناختی را ارائه دادند و در آن، از شکلهای چندگانه مدلهای پداگوژیکی، تشبیه ها و تمثیل ها و نمایش های متعدد اطلاعات، طرفداری کرده اند. انعطافپذیری شناختی، توانایی انسان برای سازگاری با استراتژی ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: بهمنظور حل مشکل آموزش در حوزه های پیچیده و بدون ساختار، اسپیرو و همکارانش، نظریه انعطاف پذیری شناختی را ارائه دادند و در آن، از شکلهای چندگانه مدلهای پداگوژیکی، تشبیه ها و تمثیل ها و نمایش های متعدد اطلاعات، طرفداری کرده اند. انعطافپذیری شناختی، توانایی انسان برای سازگاری با استراتژی های فرایند شناختی، جهت مقابله با شرایط جدید و غیرمنتظره در محیط است و میتواند به یادگیرندگان کمک کند تا درک عمیقی از مفاهیم پیچیده، به دست آورند. در انعطاف پذیری شناختی، انتقال اطلاعات از یک موقعیت به موقعیت دیگر، به یادگیرنده اجازه می دهد دانش ساخته شده را برای حل مسائل کنونی بهکار برد. محیط های یادگیری الکترونیکی و مجازی، قابلیت هایی دارند که از طریق آنها بهتر میتوان به تقویت انعطاف پذیری شناختی یادگیرندگان پرداخت. تعدد در محتوا، فعالیت ها، تعامل و مشارکت فعال از جمله معیارهای مورد نظر انعطاف پذیری شناختی است که از طریق محیط های یادگیری الکترونیکی و مجازی قابل دسترسی است؛ بنابراین، هدف از این مطالعه، ارائه چارچوبی برای طراحی محیط های یادگیری الکترونیکی و مجازی براساس اصول و معیارهای انعطافپذیری شناختی است. روشها: این مطالعه، یک پژوهش کیفی است که به شیوه فراترکیب، انجام شده است. برای جمع آوری دادهها، ابتدا کلید واژه هایی مانند نظریهی انعطاف پذیری شناختی، محیطهای یادگیری الکترونیکی و مجازی، انعطاف پذیری شناختی، اصول و معیارهای نظریه انعطاف پذیری شناختی و ... انتخاب شدند و در پایگاه های معتبر، به جستجوی مقالات، پایاننامه ها و متون مرتبط در بازهی زمانی 1992 تا 2020 پرداخته شد. در نهایت، 30 منبع مرتبط یافت شد. از میان این منابع، 25 منبع از مرتبط ترین متون مرتبط با سؤالات پژوهش، انتخاب شدند. بعد از مطالعه دقیق متون، با توجه به سؤالات پژوهش، اطلاعات لازم استخراج شد.یافتهها: نتایج یافته ها در پاسخ به سؤال اول پژوهش، ارائه اصول و معیارهای نظریه انعطافپذیری شناختی بود و در پاسخ به سؤال دوم پژوهش، براساس اصول و معیارهای نظریه انعطاف پذیری شناختی، چارچوب لازم برای طراحی محیط های یادگیری الکترونیکی و مجازی ارائه شد. در این چارچوب، دو بخش شکل های مختلف یادگیری و دیدگاه های مختلف درباره یادگیری مطرح شده و در هر بخش، ابعاد محتوا، ابزارهای پداگوژیکی، تعاملات انسانی، ارزیابی و ملاکهای مربوط به هر بعد، معرفی شده اند. با توجه به معیارهای مطرح شده در بعد شکلهای مختلف یادگیری، می توان گفت برای افزایش انعطاف پذیری شناختی یادگیرندگان در محیط های یادگیری الکترونیکی، تنوع محتوا، تنوع روش ها و فعالیت ها، تنوع تعاملات و تنوع ابزارهای ارزیابی، اهمیت خاصی دارند. همچنین، با توجه به معیارهای مطرح شده در بعد دیدگا ههای مختلف یادگیری نیز میتوان نتیجه گرفت برای افزایش انعطاف پذیری شناختی یادگیرندگان در محیط های یادگیری الکترونیکی، تنوع نمونه ها، تمرین ها و مثالها، تنوع در روابط متقابل بین مفاهیم، تنوع در نقطه نظرات افراد، بررسی، تحلیل و ترکیب نقطهنظرات متنوع، تنوع بخشیدن به نظرات گوناگون در مورد موضوع بحث شده، و تنوع روشها و راه حلها در فرایند حل مسأله، بسیار اهمیت دارند. این محیط ها، باید طوری تدارک دیده شوند که زمینه درگیری و فعالیت یادگیرنده را فراهم نمایند تا یادگیرنده بتواند درگیری فعالانه ای در جریان یادگیری داشته باشد و به ساخت دانشی بپردازد که پاسخگوی نیازهای موقعیتی مختلف و قابل کاربرد در حل مسائل واقعی است.نتیجهگیری: براساس نتایج پژوهش، اصول و معیارهای انعطاف پذیری شناختی استخراج شد و بر مبنای آن اصول و معیارها، چارچوب لازم برای طراحی محیط های یادگیری الکترونیکی و مجازی ارائه شد که این چارچوب میتواند راهنمای عمل برنامه ریزان، طراحان محیط های یادگیری الکترونیکی و مجازی، معلمان، و سایر آموزشدهندگان باشد تا از طریق طراحی محیطهای یادگیری الکترونیکی و مجازی مناسب، انعطافپذیری شناختی یادگیرندگان را تقویت نمایند.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
ویسعلی بخشی خیلگاوانی؛ خدیجه علی آبادی؛ محمدرضا نیلی احمدآبادی؛ صمد برزویان؛ علی دلاور
چکیده
پیشینه و اهداف: در سالهای اخیر، ظهور فناوری اطلاعات و ارتباطات دنیای آموزش را تحت تأثیر قرار داده است. چنانکه به اذعان برخی صاحبنظران روشها، الگوها و نظریههای قبلی یادگیری و آموزش قادر به تبیین یادگیری و آموزش در این عصر نیستند. نظریه ارتباطگرایی، از جمله نظریههای جدید عصر دیجیتال است که تلاش میکند با نگاهی متفاوت به ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: در سالهای اخیر، ظهور فناوری اطلاعات و ارتباطات دنیای آموزش را تحت تأثیر قرار داده است. چنانکه به اذعان برخی صاحبنظران روشها، الگوها و نظریههای قبلی یادگیری و آموزش قادر به تبیین یادگیری و آموزش در این عصر نیستند. نظریه ارتباطگرایی، از جمله نظریههای جدید عصر دیجیتال است که تلاش میکند با نگاهی متفاوت به تبیین امر یادگیری بپردازد. هدف این تحقیق، اکتشاف عناصر یک الگوی آموزشی مناسب محیط، مبتنی بر ارتباطگرایی در آموزش و یادگیری است.روشها: تحقیق از نظر پارادایمی، کیفی و در بین انواع این نوع تحقیقات، تحلیل محتوای کیفی بود. جامعه تحقیق شامل مقالات علمی و پژوهشی مرتبط با آموزش و یادگیری ارتباطگرایی 10 سال اخیر( ابتدای2013 تا انتهای 2022) موجود در 4 بانک اطلاعاتی خارجی(1) اریک(ERIC)، (2) امرالد اینسایت(Emeraldinsight)، (3) اسپرینگر(Springer)، (4) ساینس دایرکت(ScienceDirect) با کلید واژههای مشخص، به تعداد 592 اثر بود که بعد از بررسی اولیه، چکیده و متن کامل در دو مرحله و حذف موارد نامرتبط، به تعداد 194مقاله تقلیل یافت. بعد از تنظیم مقالات باقیمانده و به شیوه نمونهگیری هدفمند، از بین این مقالات 28 اثر مورد تحلیل قرار گرفت و به علت تکراری بودن کدهای بهدست آمده و نیل به اشباع نظری، تحلیل باقی مانده مقالات جامعه مورد مطالعه، متوقف گردید. برای تحلیل متون، از کدگذاری آزاد با رویکرد استقرایی استفاده شد.یافتهها: از محتوای آثار مورد تحلیل، برای یک محیط یادگیری ارتباطگرا، سه لایه به نام «بنیانهای نظری و فناورانه»، «اصول و مفروضههای ارتباطگرایی» و «شبکههای یادگیری» بهعنوان مؤلفههای اصلی استخراج شد. لایه اول شامل 14 نظریه، رویکرد، جنبش و تحولات فناورانه بهعنوان زیرمؤلفه بود. هر یک از این نظریهها، جنبشها و رویکردها با اصول و مفروضههای خود دارای نفوذ مستقیم و غیرمستقیم بر لایههای بعدی هستند. لایه دوم به اصول، ویژگیها و مفروضههای کلی و اختصاصی درباره پدیدههای دانش، یادگیری و شبکه مرتبط بوده و زیر مؤلفههای آن، حاوی حقایقی هستند که لایه اجرایی محیط ارتباطگرا را به شدت متأثر ساخته و محیط یادگیری طراحی شده بر اساس این نظریه را از سایر نظریهها متمایز میسازد. در این لایه، چهار زیر مؤلفه با عناوین(1) اصول ارتباطگرایی زیمنس و دیگران، (2) مفروضههای ارتباطگرایی درباره یادگیری، (3) مفروضههای ارتباطگرایی درباره دانش، (4) ویژگیها و اصول شبکه/ محیط یادگیری نیز مشخص شد. در لایه سوم، شبکهها قرار گرفتهاند که هر شبکه، دارای 9 زیر مؤلفه به نام (1) انواع تکالیف، اقدامات و فعالیتهای یادگیری( به 6 شکل همپوشان همکاری، تعامل، ارزشیابی، ارتباط برقرار کردن، درگیر شدن و مشارکت کردن) (2) نقش معلم (3) نقش دانشآموز (4) مکان/ محل یادگیری (5) مراحل/ گامهای یادگیری (6) سطوح یادگیری (7) مهارتهای مورد نیاز (8) مواد/ منابع/ ضمائم/ رسانهها یا گرههای یادگیری (9) ساخت شبکههای جدید است.نتیجهگیری: نتایج تحقیق نشان داد که محیط یادگیری ارتباطگرا یک محیط باز، غیرهدفمند، آشوبی و فاقد چارچوب سازمان یافته و عناصر ثابت است. محیط عملیاتی یادگیری ارتباطگرا، متأثر از دو سطح نظری و مفروضههای اساسی بعنوان لایه است. نظریهها، بعنوان لایه اول، بنیانهای نظری و فناورانه ارتباطگرایی است که مانند یک چتر بر دو لایه دیگر تسلط دارند و تعیینکننده مفروضهها و فعالیتهای این محیط هستند. مفروضهها و اصول ارتباطگرایی که بعنوان لایه دوم این محیط تلقی میشوند، لایه سوم را تحت تأثیر قرار داده و چارچوب و انواع فعالیتهای علمیاتی این محیط را تعیین میکنند. در لایه سوم نیز، مؤلفههای اصلی یادگیری و چگونگی وقوع این مهم دیده شده است. زیر مؤلفههای لایه سوم یعنی شبکه، عناصر حداکثری اکتشافی برای یک شبکه یادگیری بوده و ممکن است تعداد آنها در شبکههای مختلف کاهش پیدا کند.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
سمیه صاحب الزمانی؛ امین نعیمی؛ مهری حدادنارافشان
چکیده
پیشینه و اهداف: در جهانی که به لحاظ فناوری بهسرعت در حال تکامل است، توسعه فردی بهطور فزایندهای، مورد توجه قرار گرفته است. این امر به نوبه خود، سیستمهای آموزشی مسئول را واداشته تا آموزش مهارتهای زندگی در قرن بیست و یکم، به ویژه یادگیری مهارت تفکر انتقادی از طریق تجربه و فناوری را، در برنامههای درسی خود نیز بگنجانند. ممکن است، ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: در جهانی که به لحاظ فناوری بهسرعت در حال تکامل است، توسعه فردی بهطور فزایندهای، مورد توجه قرار گرفته است. این امر به نوبه خود، سیستمهای آموزشی مسئول را واداشته تا آموزش مهارتهای زندگی در قرن بیست و یکم، به ویژه یادگیری مهارت تفکر انتقادی از طریق تجربه و فناوری را، در برنامههای درسی خود نیز بگنجانند. ممکن است، بین آنچه دانشآموزان در مدرسه یاد میگیرند و آنچه که در واقعیت، برای رویارویی و مشارکت در موقعیتهای غیرقابلپیشبینی زندگی تجربه میکنند، تفاوتهایی وجود داشته باشد. این امر، بخشهای مختلف آموزشی را تحت فشار قرار داده است، تا به بهبود و گسترش فرایندهای آموزشی خود بهصورت خلاقانه و مبتکرانه، بپردازند و از این طریق، به دانشآموزان در کسب تجربه و توسعه مهارتهای زندگی مورد نیاز، کمک کنند. بهمنظور آماده کردن دانشآموزان برای ایفای نقش فعال و سازنده در زندگی شخصی و اجتماعی، نظام آموزشی باید با کمک روشهای مختلف و براساس نظریههای متفاوت آموزشی، تمرکز خود را از صرفاً محتوا و رشد تحصیلی، به رشد فردی و غیرتحصیلی، تغییر دهد. یکی از این نظریهها، نظریه یادگیری تجربی کلب (1984Kolb, ) است. همانطور که از اسم نظریه مشخص است، یادگیری از طریق انجام دادن، صورت میگیرد که شامل فعالیتهای دانشآموزان و تقویت مهارتهای زبانی خود در داخل و خارج از کلاس است. برای مدیریت این امر، معلمان بهعنوان راهنمایان باور و عمل، باید فرهنگ خلاقیت، حل مسأله و تعامل و مشارکت در کلاس را با فرآیندهای ذهنی مانند مفهومسازی، بهکارگیری، تجزیه و تحلیل، ترکیب، و یا ارزیابی اطلاعات جمعآوری شده از طریق مشاهده، تجربه، تأمل و استدلال را، بهطور واضح و ماهرانه، ترویج و پرورش دهند. هدف از مطالعه حاضر، بررسی تأثیر یادگیری تجربی مبتنی بر فناوری بر درک مطلب و تفکر انتقادی زبانآموزان دختر 10 ساله، در یکی از مدارس ابتدایی شهر کرمان میباشد.روشها: پژوهش حاضر، یک تحقیق شبه آزمایشی با بهکارگیری طرح پیشآزمون و پسآزمون و با اختصاص دادن دو گروه کنترل و آزمایش بوده و از روش نمونهگیری در دسترس، با مشارکت 60 دانشآموز(هر گروه شامل 30 دانشآموز) به شیوه تصادفی در طول 4 ماه )هشتاد جلسه به مدت 75 دقیقه) انجام شده است. در ابتدای تحقیق، برای حصول اطمینان از عدم مداخله هرگونه متغیر تعدیلگر، و در معرض نبودن فراگیران به فرآیندهایی غیر از روند یادگیری تجربی زبان، از دانشآموزان و والدین آنها، خواسته شد تا زبانآموزان در معرض عوامل تأثیرگذار و مداخلهگر در روند تحقیق، اعم از کلاسهای متفرقه، خواندن متون متفاوت و استفاده از فناوریهای مختلف نباشند. در طول این مدت، شرکتکنندگان گروه آزمایش در معرض یادگیری تجربی مبتنی بر فناوری و گروه کنترل، در معرض یادگیری تجربی به روش سنتی قرار گرفتند. متغیر مستقل در این پژوهش، یادگیری از طریق تجربه برگرفته از تئوری (1984Kolb, ) و متغیرهای وابسته، تفکر انتقادی بر اساس طبقهبندی بلوم )1956(Bloom, و درک مطلب فراگیران زبان انگلیسی است.یافتهها: نتایج حاصل از آزمون شاپیرو- ویلک (Shapiro-Wilk Test) نشان میدهد که برابری واریانسها برقرار بوده و در نتیجه نرمال بودن توزیع دادهها، تأیید شد. با توجه به یافتههای بهدست آمده از آزمون همگنی واریانسها، پیشفرض همگنی واریانسها نیز، مورد تأیید قرار گرفت. نتایج تحلیل کوواریانس، نشان میدهد بین نمرات پسآزمون درک مطلب در گروه آزمایش فناوری- محور با گروه کنترل مبتنی بر روش سنتی تفاوت معنیداری وجود دارد. بنابراین، یادگیری تجربی مبتنی بر فناوری تأثیر قابل ملاحظهای بر بهبود درک مطلب فراگیران داشت (۰۱/۰ > P)، زیرا مجذور اتای جزئی که برابر است با (81/۰ = ۲ جزئی) بیانگر تأثیر چشمگیر تجربه بر مبنای فناوری است. علاوه بر آن، تفاوت معناداری میان میانگین نمرات گروه آزمایش فناوری- محور و گروه کنترل مبتنی بر روش سنتی در ارتباط با پسآزمون تفکر انتقادی وجود دارد. اگرچه، هر دو گروه در سطح تفکر انتقادی پیشرفت داشتند؛ اما تلفیق روش یادگیری تجربی با فناوری، تأثیر قابل ملاحظهتری بر بهبود تفکر انتقادی فراگیران در گروه آزمایش داشت (۰۱/۰ > P). مجذور اتای جزئی برابر با (90/۰ = ۲ جزئی) بیانگر تأثیر قابل توجه است.نتیجهگیری: نتایج تحقیق حاضر، اهمیت تلفیق فناوری با روش یادگیری از طریق تجربه را در آموزش و یادگیری زبان، مورد توجه قرار میدهد. براساس مباحث مطرح شده، اگرچه روش یادگیری تجربی در ارتقا درک مطلب و تفکر انتقادی دانشآموزان مؤثر است؛ اما ترکیب کلاسها با فناوری از طریق سیستمهای مدیریت یادگیری، فرصتها را برای افزایش مؤثرتر درک مطلب، ایجاد تفکر انتقادی و پیشرفت فردی دانشآموزان فراهم میسازد. امید است، پژوهش حاضر، نقش اثربخشی در شناسایی عوامل مؤثر آموزشی مبتنی بر تجربه و فناوری ایفا کند.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
مریم منشی؛ سیّد عطااله طاهایی؛ شروین میرشاهزاده
چکیده
پیشینه و اهداف: تعلیم و تربیت دردانشکدههای معماری ایران با شیوههای نوین آموزشی در کشورهای پیشرفته صنعتی فاصله قابل توجهی دارد. شیوههای آموزشی ایران همچنان مانند دوران گذشته است که متأسفانه همگام با تغییرات عصر جدید پیش نرفته است و این میتواند یکی از دلایل ناکارآمدی آموزش معماری در ایران باشد.دانشکدههای معماری، با توجه به ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: تعلیم و تربیت دردانشکدههای معماری ایران با شیوههای نوین آموزشی در کشورهای پیشرفته صنعتی فاصله قابل توجهی دارد. شیوههای آموزشی ایران همچنان مانند دوران گذشته است که متأسفانه همگام با تغییرات عصر جدید پیش نرفته است و این میتواند یکی از دلایل ناکارآمدی آموزش معماری در ایران باشد.دانشکدههای معماری، با توجه به تحولات سیستم آموزشی و نیازهای رو به افزایش دانشجویان به ارتباطات وتکنولوژیهای روز،نیازمندتغییراست.به عبارت دیگر،فراگیر بودن فناوریهای نوین، بر نظام آموزشی تأثیر میگذارد و محیط آموزشی باید به طور پیوسته خود را با پیشرفتها و تحولات دنیای امروز هماهنگ سازد.مهم ترین هدف نظام آموزشی،تربیت و تعلیم افراد توانا و شایسته و تولید دانش گسترده برای رفع نیازهای متغیر دنیای مدرن برای زندگی و جامعهای در حال رشد است.در واقع، نظام آموزشی باید به طور پیوسته در پاسخ به تحول و نوآوریهای آموزشی و آمادهسازی دانشجویانی برای یک جهان به سرعت در حال تغییرتلاش کند.لزوم تغییرات،معاصرسازی و بهروزرسانی فضاهای آموزشی به موازات جریان نوین آموزشی در دانشکدههای معماری و شهرسازی دارای اهمیت است.این پژوهش به بررسی تطبیقی برنامه آموزشی،فضاهاوفناوریهای نوین آموزشی در نظام آموزش معماری دردانشگاههای منتخب جهان پرداخته است. هدف از پژوهش،شناخت راهکارهایی جهت اصلاح نظام آموزش دانشگاهی معماری ایران است.روشها: پژوهش تحقیق مورد استفاده در این پژوهش توصیفی – تحلیلی و کاربردی است و تحلیل محتوا با رویکرد استقرایی بود. نمونه پژوهش ، به صورت هدفمند از میان دانشگاههای معماری مطرح دنیا و پیشرو در آموزش معماری که منتخب ارزیابی های معتبر است ، انتخاب شد. رویکرد پژوهش کیفی و به روش تطبیقی طبق چهار مرحله تطبیق جرج بردی شامل توصیف،تفسیر، هم جواری و مقایسه صورت گرفته است. اسناد و مدارک مرتبط با موضوع از مطالعات کتابخانهای، کتب و مقالات، جستجو در منابع اینترنتی جمعآوری و درقالب جداول دستهبندی و تحلیل تطبیقی شدند و خصوصیات کیفی مشترک دانشکدههای برتر معماری جهان مشخص شد.یافتهها: تحلیلهای انجام شده روی نمونهها، نشان میدهد که به کارگیری فناوریهای نوین آموزشی در برنامه درسی نظام آموزش معماری نقش محوری دارد و در ارتقاء سطح آموزشی و یادگیری دانشجویان مؤثر است و همچنین بعضی از نوآوریهای این رشته در دانشگاههای برتر جهان شناسایی شد. از جمله، مهمترین این نوآوریها، بازنگریهای مکرر برنامه آموزشی،کار در محیطهای کارگاهی با تجهیزات پیشرفته، برگزاری سفرهای آموزشی، آمادهسازی دانشجویان برای بازار کار،برگزاری سخنرانیها و نمایشگاهها با حضور معماران معاصر،کار در محیطهای کاری با کارفرمای حقیقی و دفاتر برجسته معماری بود.نتیجهگیری: نتایج مقایسه ساختار آموزشی دانشگاههای ام ای تی،هاروارد،رایس ،سای – آرک وکوپرنیون نشان داد که دانشگاههای ام آی تی وهاروارد ضمن بهرهگیری از محیط آموزشی مناسب و دارای تجهیزات و امکانات پیشرفته و به روزمعماری،متنوعترین و منعطفترین برنامه آموزشی را میان دانشگاههای مورد مطالعه ارائه میدهند. دانشگاه رایس با امکان کارآموزی در دفاتر معماران برجسته و برگزاری کلاس و دورههایی درباره مسائل و چالشهای به روز و آینده معماری که سبب افزایش خلاقیت دانشجویان است،تأکید میکند. مدرسه سای – آرک با رویکرد ایجاد انعطاف و پویایی در روش آموزش،ابداعات نوآورانه و راهکارهای خلاقانه در طراحی معماری و برگزاری سخنرانیها و نمایشگاهها باحضور اساتید و معماران مطرح دنیا بر تعامل اساتید و دانشجویان تأکید میکند.مدرسه کوپرنیون علاوه بر مهیا ساختن فضای آموزشی مناسب،بر اجتماعپذیری فضاهای تجمعی و افزایش تعاملات اجتماعی میان عموم مردم و دانشجویان و اساتید متمرکز است.در نتیجه، دوره آموزش معماری دانشگاهی باید با تحولات جدید در فرایند آموزش هماهنگی داشته باشد.فناوری و ابزار پیشرفته آن و تفکر انتقادی بهعنوان عامل ضروری و اساسی برای موفقیت در آموزش معماری شمرده میشوند.لازم است تا با بهرهگیری از فناوریها و انجام کلیه تغییرات لازم برای بازنگری و سازماندهی مجدد نظام آموزشی،گامیدر جهت ارتقای کیفیت آموزش معماری برداشته شود.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
مریم حسینی؛ سیدباقر حسینی؛ فرهنگ مظفر
چکیده
پیشینه و اهداف: آموزش همراه با تأمل، در پژوهشهای گوناگونی مورد بررسی قرار گرفته است. تأمل در هنگام آموزش معماری همراه با طراحی، به دانشجو کمک میکند که ایده طراحی را ارزیابی و اصلاح نماید و این روند رفت و برگشتی مجدداَ تکرار میشود. کاربست آموزش تأملی در رشته معماری و در حین طراحی و میزان پایبندی مدرسان به این شیوه آموزشی در آتلیهها، ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: آموزش همراه با تأمل، در پژوهشهای گوناگونی مورد بررسی قرار گرفته است. تأمل در هنگام آموزش معماری همراه با طراحی، به دانشجو کمک میکند که ایده طراحی را ارزیابی و اصلاح نماید و این روند رفت و برگشتی مجدداَ تکرار میشود. کاربست آموزش تأملی در رشته معماری و در حین طراحی و میزان پایبندی مدرسان به این شیوه آموزشی در آتلیهها، نیاز به بررسی دقیقتر دارد. مطالعات نشان میدهد، ارزیابی (داوری) معماری بهعنوان ابزاری برای ایجاد تأمل، کاربرد دارد. در بررسی منابع گوناگون، چهار رویکرد پیمایش و پرسشنامه، مطالعات موردی تجربه محور، تحلیلهای بر پایه تجربه و پیشنهادات خبرگانی و نگاه کل نگر و معرفت شناسانه به موضوع داوری معماری تاکنون مورد برررسی قرار گرفتهاند. در این پژوهشها که در کشورهای گوناگون انجام شده، بررسی اثر داوری و رابطه آن با مقوله آموزش، ویژگیهای داوران مثل جنسیت و اثر آن بر نتایج داوری، نقد داوری موجود، ادراک ذهنی و اثر جلسات دانشجومحور بر داوری و نیز بررسی تاریخی شیوههای داوری و جهانبینی حاکم بر نگاه داوران مشاهده میشود. با توجه به گستردگی مطالعات انجام شده، بررسی و شناخت ویژگیهای داوری همراه با تأمل بهصورت تخصصی در آتلیه های معماری، موضوع این پژوهش استروشها: این پژوهش برای شناخت وضعیت داوری موجود در دانشکدههای معماری و بررسی رفتار مدرسان در این رشته و شناخت ترجیحات آنها در زمان داوری، انجام شد. از طریق پرسشنامه نیمه باز درباره میزان اهمیت به شاخصهای ارزیابی تأملی که شامل داوری منطقی همراه با ریزنمره، همراه با حضور دانشجویان، رفت و برگشتی و مبتنی بر فرآیند طراحی در کنار بررسی محصول نهایی میباشد، از یک نمونه پانزده نفره از جامعه مدرسان، سؤالاتی پرسیده شد. برای هر سؤال پاسخهای طیفی از یک(خیلی کم) تا پنج (خیلی زیاد) جمع آوری و بررسی شد. سپس از میزان ترجیحات آنها درباره انتخاب میان بیست و سه شاخص در داوری هر اثر بررسی به عمل آمد.یافتهها: بررسی شاخصهای ارزیابی تأملی در جامعه نمونه مورد بررسی این پژوهش نشان میدهد، 66 درصد از مدرسان، در عمل به ارزیابی تأملی پایبند هستند؛ بدین معنا که در زمان بررسی طرحها، به شیوه داوری منطقی همراه با ریزنمره، داوری در حضور دانشجویان و استفاده از الگوی همتایان مدرس، داوری رفت و برگشتی و مقایسه رشد هر دانشجو با خود او و داوری طرح همزمان با بررسی فرآیند طراحی عمل میکنند. همچنین بررسیها نشان میدهد، ارزیابی تأملی در معماری، در تمام انواع دانشگاههای کشور به یک اندازه کاربرد دارد. بررسی اثر جنسیت در داوری نشان میدهد، داوران زن، بیش از مردها به شاخصهای ارزیابی تأملی پایبند هستند. بررسی شاخص سن در داوری نشان میدهد، داوران مسنتر از داوری با ریزنمرات و رفت و برگشتی فاصله گرفته و به داوری تک مرحلهای و شهودی تمایل بیشتری نشان میدهند. کاربست ارزیابی تأملی در میان داوران نشان میدهد در میان داورانی که به ارزیابی تأملی پایبند هستند، بیش از هرچیز «کارایی و عملکرد طرح» اهمیت دارد و نوآوری در درجه بعدی قرار میگیرد؛ درحالیکه داوران دیگر، به «نوآوری»، «زیبایی طرح» ، «ارائه گرافیکی» و «کیفیت حجم پردازی و ترکیب بندی در طرح معماری» اهمیت بیشتری میدهند.نتیجهگیری: داوری همراه با تأمل، بهعنوان روشی جدید در پژوهش حاضر معرفی شده است. این شیوه با ارائه روشی منطقی، مرحله به مرحله، تعاملی و رفت و برگشتی، فرآیند داوری را از پایان ترم، به تمام طول ترم کشانده و از آن بهعنوان ابزاری برای آموزش استفاده کرده است. اثر این روش، که شاخصهای آن، مورد تأیید خبرگان جامعه آماری این پژوهش نیز قرارگرفت، نشان داد که تغییر شیوه آموزش، میتواند موجب ارتقای یادگیری مفاهیم پایه در دانشجویان معماری باشد. کارایی این روش، در زمانی است که مدرسان، فرآیند آموزش فعلی را بهصورت هدفمند، تغییر داده و با اولویتدهی به کارایی و عملکرد طرحهای دانشجویان، از داوری شهودی، تک مرحلهای، محصولمحور و فارغ از تعامل با دانشجویان، به سمت شاخصهای ارائه شده در این پژوهش حرکت کنند. یافتههای پژوهش نشان میدهد این مهم البته تاکنون در بیش از نیمی از آتلیههای آموزش معماری، محقق شده اما با توجه به نتایج مثبت آن در ارتقای یادگیری دانشجویان، نیاز به برنامهریزی دقیقتر و مدیریت منسجم در جهت تحقق این هدف دارد.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
فاطمه خالوندی؛ سیدرسول عمادی؛ محمد ادیب عمرانی
چکیده
پیشینه و اهداف: مدیریت محیط یادگیری الکترونیکی به معنای تأکید بر طراحی و اجرای آن دسته از راهبردهایی است که از یک طرف به تحقق رسالت و اهداف نظام تعلیم و تربیت کمک میکند و از طرف دیگر به یادگیری اثربخش میانجامد. این اصطلاح که در نوع خود به مجموعه جدیدی از دانش و مهارتها در زمینه استفاده مطلوب از مزایا و قابلیتهای محیط یادگیری ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: مدیریت محیط یادگیری الکترونیکی به معنای تأکید بر طراحی و اجرای آن دسته از راهبردهایی است که از یک طرف به تحقق رسالت و اهداف نظام تعلیم و تربیت کمک میکند و از طرف دیگر به یادگیری اثربخش میانجامد. این اصطلاح که در نوع خود به مجموعه جدیدی از دانش و مهارتها در زمینه استفاده مطلوب از مزایا و قابلیتهای محیط یادگیری الکترونیکی نیز دلالت میکند، با رویکردی آیندهنگرانه در صدد آماده ساختن ذهنیت و توان مهارت آموزی فراگیران برای تغییرات و تحولاتی است که در نتیجه ورود فناوری اطلاعات و ارتباطات به قلمروی آموزش به وقوع میپیوندد. از آنجا که طراحی و خلق الگوهای کاربردی و مفید در ارتباط با مدیریت محیط یادگیری الکترونیکی در دورههای مختلف تحصیلی نقش مهمی را در تحقق اهداف آموزشی و تربیتی ایفا میکند، پژوهش حاضر با هدف طراحی الگوی مفهومی مدیریت محیط یادگیری الکترونیکی برای معلمان در مدرسه انجام گرفته است.روشها: این مطالعه از لحاظ هدف کاربردی بوده و به روش آمیخته با طرح اکتشافی متوالی انجام شده است. بدین ترتیب که با استفاده از روش کیفی، نخست الگو یا چهارچوب مفهومی پژوهش بهدست آمد. سپس الگوی مورد نظر با استفاده از روش کمّی اعتباریابی شد. در بخش کیفی، جامعه آماری شامل خبرگان دانشگاهی شهر تهران در رشته تکنولوژی آموزشی و مدیریت آموزشی بود که با روش هدفمند گلوله برفی و رسیدن به اشباع نظری 17 نفر بهعنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار گردآوری دادهها در این مرحله، مصاحبه نیمهساختاریافته بود. برای سنجش روایی صوری و محتوایی ابزار در مرحله کیفی، از نظرات خبرگان شرکتکننده و برای اندازهگیری پایایی ابزار از ضریب هولستی استفاده شد که مقدار آن 92/0 محاسبه شد. در بخش کمّی، جامعه آماری شامل همه 114 نفر از معلمان خبره، کارشناسان و تکنولوژیستهای اداره آموزش و پرورش شهرستان شاهیندژ بود که با روش سرشماری بهعنوان نمونه آماری انتخاب شدند که از این تعداد 103 نفر پرسشنامه را تکمیل کردند. برای گردآوری دادههای کمی، از پرسشنامه محققساخته طبق مقیاس 5 درجهای لیکرت استفاده شد که دارای 56 گویه براساس شاخصهای شناسایی شده در مرحله کیفی بود. برای سنجش روایی پرسشنامه، علاوه بر روایی صوری و محتوا که براساس نظرات خبرگان انجام گرفت، از شاخص میانگین واریانس استخراج شده (AVE) استفاده شد که مقدار آن بیشتر از 6/0 محاسبه گردید. پایایی ابزار با دو معیار آلفای کرونباخ و پایایی ترکیبی (CR) اندازهگیری شد که در هر دو معیار، مقدار پایایی بالاتر از 8/0 بود. یافتهها: در بخش کیفی، براساس تحلیل دادههای حاصل از مصاحبهها که با استفاده از روش تحلیل مضمون و کدگذاری باز، محوری و انتخابی اشتراوس و کوربین انجام گرفت، 4 بعد، 15 مؤلفه و 56 شاخص شناسایی شد که سپس بر آن اساس الگوی اولیه و مفهومی مدیریت محیط یادگیری الکترونیکی پیشنهاد شد. 4 بعد این مدل به همراه مؤلفههای آنها عبارت بودند از «فرایند یاددهی-یادگیری» با مؤلفههای یادگیری فعال، نقش معلم، سبکهای یادگیری، انگیزش یادگیری، شیوههای ارزشیابی، «محتوای آموزش» با مؤلفههای تناسب محتوا، تولید محتوا، کیفیت محتوا، ارائه محتوا، «طراحی برنامه درسی» با مؤلفههای رویکرد سازندهگرایی، یادگیری مسأله محور، اجتماعی سازی فراگیران و «سطوح تعاملات» با مؤلفههای معلم-یادگیرنده، یادگیرنده-یادگیرند، معلم-والدین. اعتبارسنجی الگوی پیشنهادی با استفاده از روش مدلسازی معادلات ساختاری به کمک نرم افزار (Smart PLS) نشان داد که الگوی پیشنهادی از اعتبار لازم برخوردار است.نتیجهگیری: براساس نتایج پژوهش میتوان اظهار داشت که مدیریت محیط یادگیری الکترونیکی یک رویکرد کلگرایانه است که هدف آن شناسایی و طراحی راهبردهایی است که دستیابی به یادگیری فعال را برای فراگیران به ارمغان میآورد. ایجاد یک نظام مدیریتی یکپارچه و اثربخش در محیط یادگیری الکترونیکی میتواند به کارآمدتر کردن نظام آموزش الکترونیکی و شفاف ساختن فعالیتهای آن کمک کند. بهکارگیری سازوکارهای مناسب در مدیریت محیط یادگیری الکترونیکی از طریق مشخص کردن وضعیت موجود و مطلوب نظام آموزش الکترونیکی کمک میکند تا فرصتها و چالشهایی که این نظام با آن روبهرو است آشکار شده و زمینه برای اصلاح و بهبود روندهای موجود و ارتقا و تعالی وضعیتهای آتی نظام آموزش الکترونیکی فراهم شود.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
مصطفی ارغیانی؛ محی الدین صفار؛ محمد مهوش
چکیده
پیشینه و اهداف: امروزه یادگیری علوم مختلف به یکی از نیازهای اساسی انسانها تبدیلشده است و موانع متعددی وجود دارد که سرعت یادگیری را کاهش میدهد؛ ازجمله این موانع میتوان به استرس اشاره کرد. استرس نوعی پاسخ به تغییرات عاطفی یا فیزیکی ایجادشده در محیط و شرایط زندگی دانشآموزان است که میتواند با توجه به سن، موقعیت زندگی و شخصیت ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: امروزه یادگیری علوم مختلف به یکی از نیازهای اساسی انسانها تبدیلشده است و موانع متعددی وجود دارد که سرعت یادگیری را کاهش میدهد؛ ازجمله این موانع میتوان به استرس اشاره کرد. استرس نوعی پاسخ به تغییرات عاطفی یا فیزیکی ایجادشده در محیط و شرایط زندگی دانشآموزان است که میتواند با توجه به سن، موقعیت زندگی و شخصیت آنها به گونههای مختلف بروز پیدا کند. فضای یادگیری اگر بهطور مناسب طراحی شود، میتواند بخش زیادی از استرس را در دانشآموزان از بین ببرد. کاهش استرس در دانشآموزان میتواند به کشف استعدادهای نهفته آنها، افزایش اعتماد بهنفس و استفاده حداکثر از پتانسیل آنها منجر شود که یادگیری را افزایش خواهد داد. همچنین پژوهشهای مختلفی در کشورهای غربی و داخل در زمینه تأثیر معماری بر کاهش استرس کاربران صورت گرفته است که تعدادی محدودی از آنها به تأثیر معماری فضای آموزشی بر کاهش استرس با روشها و رویکردهای پژوهشی مختلف انجامگرفته است که هرکدام دارای مشکلات و ایرادات پژوهشی در دو حوزه دانش موضوعی و روششناختی و ... هستند. تحقیقات نشان داد پژوهشهای متنوعی در سه حوزه روانشناسی محیط، روانشناسی و معماری فضاهای آموزشی انجام پذیرفته است؛ اما در فصل مشترک این سه موضوع پژوهشهای کافی و دقیقی یافت نشد. این تحقیق قصد دارد با داشتن رویکردهای کمّی و کیفی به موضوع در دو حوزه دانشی روانشناسی (استرس، نظریات استرس) و معماری (روانشناسی محیط فضاهای آموزشی، معماری فضاهای آموزشی، سلامت و معماری و ...) بپردازد. این پژوهش برخی مزایا برای گروه دانشآموزان، معلمان و بهطورکلی کاربران فضاهای آموزشی در عمل خواهد داشت؛ بهگونهای که دانشآموزان و معلمان در محیطهای سلامتمحور قادر خواهند بود با تأمین نیازهای جسمی و روانی خود، استرس را در خود کاهش دهند. درنهایت این کاهش استرس منجر به تأمین نیاز روانی دانشآموزان و تقویت انگیزه تحصیلی در دانشآموز شده و افزایش یادگیری را در پی خواهد داشت. هدف پژوهش حاضر، شناخت عوامل کالبدی مؤثر بر کاهش استرس دانشآموزان در فضاهای آموزشی مدرسه است. تا شرایط افزایش بهرهوری در مدارس فراهم شده و بدین ترتیب مدارس نقش پررنگتری در پیشرفت و ارتقای علمی کشور داشته باشند. در واقع هدف از این پژوهش این است که تأثیر ابعاد کالبدی کاهنده استرس مورد ارزیابی واقع شود.روشها: به کمک روش دلفی از خبرگان رشته معماری خواسته شده است تا به دستهبندی عوامل مؤثر کالبدی بر کاهش استرس بپردازند؛ سپس به کمک تحلیل سلسه مراتبی(AHP) به تحلیل آزمون پرداخته شده است.یافتهها: پس از انجام کامل تحلیل سلسله مراتبی در ابتدا به رتبه دهی معیارهای اصلی با توجه به هدف و سپس رتبه بندی زیر معیارها بهطور دقیق پرداخته و درصد اهمیت هرکدام نیز مشخص شد. ازمیان معیارهای اصلی، تلفیق طبیعت و محیط با وزن 534/0 بیشترین وزن را کسب کرده است؛ بنابراین در میان معیارهای اصلی بالاترین اهمیت را دارد. معیارهای الگوبرداری از طبیعت و ویژگیهای فضایی محیط نیز در رتبه های بعدی قرار دارند. در ادامه به مقایسه زوجی زیرمعیارهای تلفیق طبیعت و محیط و ترتیب اهمیت آنها پرداخته شد که زیرمعیار نور با وزن 541/0 رتبه اول را به خود اختصاص داده است و زیرمعیارهای گیاهان و مناظر طبیعی و اکوسیستمها در رتبههای بعدی قرار دارند.نتیجهگیری: در طراحی هنرستانی با رویکرد کاهش استرس بهوسیله معماری زیست گرا، نور بهعنوان مهمترین عامل و پس ازآن به ترتیب گیاهان در داخل و خارج از محیط، مناظر طبیعی و اکوسیستمها باید در طراحی مورد توجه قرار گیرند.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
فرزانه تاری؛ محمد جوادی پور؛ رضوان حکیم زاده؛ مرضیه دهقانی
چکیده
پیشینه و اهداف: در پی شیوع بیماری کرونا، آموزش الکترونیکی فرصتی بینظیر برای مواجهه با محدودیتهای آموزش حضوری و تحقق آرمان آموزش برای همه را فراهم آورده است. از آنجا که معلمان به عنوان مهمترین عامل تأثیرگذار در فرایند یاددهی – یادگیری محسوب میشوند؛ لذا واکاوی تجارب موفق و ناموفق آموزشی ایشان میتواند به ما در درک ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: در پی شیوع بیماری کرونا، آموزش الکترونیکی فرصتی بینظیر برای مواجهه با محدودیتهای آموزش حضوری و تحقق آرمان آموزش برای همه را فراهم آورده است. از آنجا که معلمان به عنوان مهمترین عامل تأثیرگذار در فرایند یاددهی – یادگیری محسوب میشوند؛ لذا واکاوی تجارب موفق و ناموفق آموزشی ایشان میتواند به ما در درک عمیقتر شناخت وضعیت موجود و ارائه راهکارهایی برای نیل به وضعیت مطلوب و تقویت آن یاری برساند. با عنایت به انبوه پژوهشهای انجام شده در زمینه چالشها و مشکلات آموزش معلمان در بستر الکترونیک، پژوهش حاضر بر آن است که بهطور خاص، بر روی نقاط قوت تجارب آموزشی معلمان در محیط جدید آموزش متمرکز شود. از اینرو، هدف پژوهش حاضر شناسایی و مدلسازی تجارب موفق آموزشی معلمان دوره ابتدایی در محیط یادگیری الکترونیکی است.روشها: این مطالعه به روش کیفی و از نوع پدیدارشناسی است. مشارکتکنندگان این پژوهش شامل کلیه معلمان شاغل دوره ابتدایی بودند که تجربه تدریس در بستر الکترونیک (برنامه شاد) در سال تحصیلی1400-1399 را داشتند، که 18 نفر از آنان از طریق نمونهگیری هدفمند ملاکمحور انتخاب شدند و با استفاده از مصاحبه نیمهساختارمند نسبت به جمعآوری اطلاعات تا دستیابی محقق به اشباع نظری اقدام شد. یافتهها با استفاده از راهبرد هفت مرحلهای کلایزی مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفتند. تحلیل عمیق مصاحبهها به شناسایی 7 مقوله اصلی و تعداد 25 مقوله فرعی مرتبط منتج شد. در گام بعد، مقولات اصلی شناسایی شده وارد نرمافزار مدلسازی ساختاری تفسیری (ISM) شدند. در این بخش، نخست ساختار ارتباطات فیمابینی مقولات در قالب یک شبکه تعاملی ترسیم و پس از آن میزان اهمیت هر یک از آنها تعیین شد.یافتهها: یافتههای پژوهش نشان داد که تجارب موفق آموزشی معلمان دوره ابتدایی در محیط یادگیری الکترونیکی به ترتیب میزان اهمیت آنها شامل رشد صلاحیتهای فناورانه (61 امتیاز)، پیشرفت و نوسازی عناصر برنامه درسی (60 امتیاز)، توجه به نیازهای عاطفی – روانی (53 امتیاز)، ارتقای مهارتهای اجتماعی (51 امتیاز)، توسعه تربیت علمی (28 امتیاز)، توجه به جنبههای تربیت زیستی و بدنی (21 امتیاز) و تقویت ظرفیتهای زیباشناختی (17 امتیاز) است.نتیجهگیری: نتایج پژوهش حاضر را بهصورت پیوستاری میتوان در نظر گرفت که در یک سوی آن، رشد صلاحیتهای فناورانه با بالاترین میزان اهمیت قرار گرفته و در سوی دیگر طیف، تقویت ظرفیتهای زیباشناختی است، که کمترین میزان اهمیت را داراست. براساس نتایج حاصله، بازنگری اساسی در شیوههای آموزش بدو خدمت و ضمن خدمت معلمان، جهت همسویی با تحولات در محیطهای غنی از فناوری لازم است. همچنین شایسته است معلمان در راستای ارتقای کیفیت فرایند یاددهی و یادگیری در بستر الکترونیک، به اقتضائات خاص این محیط جدید آموزشی و ظرفیتهای پیشروی آن توجه نموده و به جای کاربرد شیوههای سنتی آموزش، محدوده و اولویت توجه خود را تربیت تمام ساحتی دانشآموزان، تشویق به همکاری گروهی و مشارکت در کلاس مجازی، پرورش حس کنجکاوی و شکوفایی خلاقیتهای فردی دانشآموزان، تقویت انگیزه دانشآموزان و توجه به توانایی، علایق، استعدادها و تفاوتهای فردی دانشآموزان در زیست بوم جدید معطوف نمایند؛ تا به این ترتیب امید به حضور مؤثر و فعال دانشآموزان در کلاسهای مجازی خود را داشته باشند.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
معصومه معطری؛ احسان پازوکی؛ رضا ابراهیم پور؛ محمد رضا رضایی
چکیده
پیشینه و اهداف: امروزه یادگیری الکترونیکی بهعنوان یک فنّاوری تحولآفرین و ابزاری مهم در فرایند آموزش و فعالیتهای آموزشی مطرح است. از طرفی نیاز به یادگیری زبان انگلیسی بهعنوان زبان اول دنیا بهمنظور مبادله اطلاعات و ارتباط برقرار کردن با سایر ملل با هدف بهکارگیری دانش روز غیرقابلانکار است، بنابراین استفاده از فناوری اطلاعات ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: امروزه یادگیری الکترونیکی بهعنوان یک فنّاوری تحولآفرین و ابزاری مهم در فرایند آموزش و فعالیتهای آموزشی مطرح است. از طرفی نیاز به یادگیری زبان انگلیسی بهعنوان زبان اول دنیا بهمنظور مبادله اطلاعات و ارتباط برقرار کردن با سایر ملل با هدف بهکارگیری دانش روز غیرقابلانکار است، بنابراین استفاده از فناوری اطلاعات بهمنظور تولید و ارائه خدمات آموزشی در راستای بهبود آموزش و یادگیری زبان انگلیسی مؤثر است. شناسایی عوامل مؤثر در یادگیری، یکی از مقولههای مهم و مورد پژوهش است. از آنجا که عوامل مؤثر بر یادگیری بسیار گسترده و وسیع هستند؛ شناسایی این عوامل در رفع مشکلات و نارساییهای سیستم آموزشی مهم است. یکی از این عوامل، سبکشناختی است. افراد به تناسب تفاوتهای فردی خود از سبکهای متفاوتی برای یادگیری بهره میجویند. سبک شناختی را میتوان بهعنوان روشی که افراد اطلاعات و تجربیات تازه را در ذهن خود پردازش میکنند، تعریف کرد؛ بنابراین ایجاد محیط شخصیسازی شده براساس سبک شناختی افراد، با هدف انطباق بیشتر راهبرد آموزشی با نیازها و توانایی کاربر و افزایش بازدهی روند یادگیری، امری ضروری است. در این پژوهش، از سبک شناختی رایدینگ که افراد را در دو بعد کلامی-تصویری و کلینگر-جزئینگر تقسیم میکند، بهعنوان عامل مؤثر در یادگیری استفاده میشود. این مطالعه با هدف پیشبینی سبکشناختی رایدینگ، براساس حرکت موس کاربران در یک نرمافزار آموزش زبان میباشد. در همین راستا، نرمافزار آموزش زبانی طراحی و پیادهسازی شد که در آن تمامی حرکات موس کاربر در مقیاس میلیثانیه هنگام مطالعه متن انگلیسی و استفاده از امکانات طراحی شده در نرمافزار، ثبت میشود. در ادامه با استفاده از روشهای یادگیری ماشین توسط دادههای تعاملی ذخیرهشده از کاربران هنگام کار با نرمافزار، مدل هوشمندی ارائه شد که افراد را در دو بعد مبتنی بر سبکشناختی رایدینگ دستهبندی میکند. این پژوهش از نظر هدف کاربردی است.روشها: در این پژوهش از آزمون سبکشناختی پترسن جهت استخراج سبکشناختی یادگیرندگان با هدف ساخت دادههای برچسبدار استفاده میشود. همچنین، دادههای موس افراد هنگام تعامل با نرمافزار ثبت شده و از الگوریتمها و مدلهای یادگیری ماشین مبتنی بر هوش مصنوعی جهت ساخت مدلهای هوشمند برای طبقهبندی و پیشبینی سبکشناختی افراد استفاده میشود. فرآیند آموزش و ساخت مدلهای هوشمند از طریق دادههای برچسبدار انجام میشود. در نهایت ارزیابی مدلهای استفاده شده، با مقایسه نتایج حاصل از آزمون سبک شناختی و خروجیهای مدلهای هوشمند انجام میشود. در آزمونهای انجام شده از دانشجویان خانم و آقا 22 تا 35 سال، دارای تحصیلات کارشناسی و کارشناسی ارشد آشنا به زبان انگلیسی کمک گرفتهایم.یافتهها: دادههای تعاملی ذخیرهشده کاربران بهعنوان ورودی پنج طبقهبند درخت تصمیم، شبکهعصبی، نزدیکترین همسایه، ماشین بردار پشتیبان و جنگل تصادفی، همچنین نتایج آزمون پترسون بهعنوان برچسب این مدلها استفاده شد؛ بنابراین افراد در دو بعد مبتنی بر سبکشناختی رایدینگ دستهبندی شدند. بهترین طبقهبندی، مربوط به درخت تصمیم با دقت 90% در بعد کلامی –تصویری و دقت 87% در بعد کلینگر- جزئینگر از نتایج این پژوهش بود.نتیجهگیری: با توجه به یافتههای این پژوهش، سامانه آموزش زبان طراحی شده میتواند بهصورت هوشمند سبک شناختی افراد را هنگام مطالعه متن انگلیسی با دقت مناسبی استخراج کند. بنابراین در آینده میتوان قابلیت ارائه محتوای شخصیسازی شده منطبق بر سبک شناختی افراد را به نرمافزار طراحی شده اضافه کرد.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
سیدرسول عمادی؛ افسانه مختاری سمیع
چکیده
پیشینه و اهداف: عصر کنونی را عصر ارتباطات مینامند و بارزترین نماد آن رسانهها هستند. امروزه دستاندرکاران آموزشوپرورش و بهخصوص معلمان تلاش میکنند تا از رسانههای متنوع در جهت بهبود یاددهی و یادگیری استفاده کنند تا بتواند در کمترین زمان ممکن، بیشترین اطلاعات را به شکلی مؤثر به دانشآموزان ارائه کنند. در تحقیقات داخلی و خارجی ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: عصر کنونی را عصر ارتباطات مینامند و بارزترین نماد آن رسانهها هستند. امروزه دستاندرکاران آموزشوپرورش و بهخصوص معلمان تلاش میکنند تا از رسانههای متنوع در جهت بهبود یاددهی و یادگیری استفاده کنند تا بتواند در کمترین زمان ممکن، بیشترین اطلاعات را به شکلی مؤثر به دانشآموزان ارائه کنند. در تحقیقات داخلی و خارجی بسیاری، اینفوگرافیکها بهعنوان یکی از رسانههای بسیار مؤثر در زمینه آموزش معرفی شده است و پژوهشگران در تحقیقات بسیاری به این نتیجه دستیافتهاند که اینفوگرافیکها میتوانند موجب پیشرفت درسی در دانشآموزان شوند و یادگیری دانشآموزان دارای معلولیت را تسهیل کنند. ما نیز در این پژوهش سعی داریم تا تأثیر کاربرد اینفوگرافیک در محیط یادگیری مبتنی بر الگوی گلاسرزفلد بر میزان انگیزش، یادگیری و یادداری درس مطالعات اجتماعی پایه پنجم ابتدایی را مورد بررسی قرار دهیم. این پژوهش ازنظر هدف، کاربردی است.روشها: این پژوهش از نظر روش تحقیق، نیمهتجربی با استفاده از طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروههای مجزای آزمایش و کنترل بود. گروه آزمایش با استفاده از اینفوگرافیکهای طراحی شده (براساس اصول چندرسانهای مایر و اصول پنجگانه طراحی گرافیکی) در محیط یادگیری مبتنی بر الگوی گلاسرزفلد و گروه کنترل با شیوههای رایج آموزش دیدند. جامعه پژوهش تمامی دانشآموزان پایه پنجم شهرستان همدان و نمونه مورد نظر30 نفر از دانشآموزان همان پایه بودند که بهصورت تصادفی به دو گروه 15نفری (گروه کنترل و گروه آزمایش) تقسیم شدند. بهمنظور گردآوری دادهها از آزمونهای محقق ساخته که روایی آنها با نظر متخصصین موضوع، استادان تکنولوژی آموزشی و استاد راهنما و پایایی آزمونهای تستی با ضریب آلفای کرونباخ و برای سؤالات تشریحی از روش تصحیح مصححان استفاده شد. همچنین برای تجزیهوتحلیل دادههای جمعآوریشدۀ پژوهش از روشهای آمار توصیفی (میانگین، انحراف استاندارد، کجی و کشیدگی) و از روشهای آمار استنباطی (آزمون کالموگروف اسمیرنف، آزمون تی مستقل و تحلیل کوواریانس) به کمک نرمافزار spssاستفاده شد.یافتهها: نتایج پژوهش نشان داد که تفاوت معنیداری بین میزان یادگیری و یادداری دانشآموزانی که در درس مطالعات اجتماعی به کمک اینفوگرافیک در محیط یادگیری مبتنی بر الگوی گلاسرزفلد آموزشدیدهاند، با دانشآموزانی که از اینفوگرافیک استفاده نکردهاند، وجود دارد (05/0P<). اما در مورد انگیزش با توجه به اینکه 87/0P= و 02/0F= است، تفاوت معنیداری بین دو گروه دیده نشد و فرضیه مورد نظر تأیید نشد (05/0P>).نتیجهگیری: آموزشی مؤثر است که بتواند توجه دانشآموزان را جلب کند و آنها را در فرایند یادگیری درگیر و فعال نگه دارد. اینفوگرافیکها ابزاری هستند که اطلاعات را به دو صورت متن و تصویر ارائه میدهند و به یادگیرندگان امکان میدهند که از ظرفیت کامل شناخت خود استفاده کنند و این موجبات یاددهی-یادگیری بیشتر و بهتر را فراهم میآورد. اینفوگرافیک تجسم اطلاعات یا ایدهها است که اطلاعات پیچیده را به مخاطبان منتقل میکند؛ بهطوریکه بیش از حد سریع و بهراحتی قابلدرک و در نتیجه به راحتی قابل بازیابی باشد. ازآنجاکه اینفوگرافیک مطالب دشوار را آسانتر میکند؛ در یادگیری و یادداری دروس پیچیده و سخت بسیار کمککننده است. در روش آموزش با اینفوگرافیک در محیط یادگیری مبتنی بر الگوی گلاسرزفلد، شرایطی فراهم میشود تا فراگیر درگیر در آموزش شود و فعالانه به ساخت دانش بپردازد و بتواند مطالب پیچیده و دشوار را به شکلی ساده، مختصر و ساختارمند در ذهن خود تصویرسازی کند.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
ثریا خزایی؛ محبوبه عارفی
چکیده
پیشینه و اهداف: با ظهور یادگیری الکترونیکی چشمانداز آموزشی تغییر یافت. به دنبال این تغییرات و جداسازی فراگیران در دورههای آموزش مجازی یک حس انزوا و بیگانگی پدید آمد و به تهدیدی برای یادگیری در این دورهها تبدیل شد. نرخ ترک تحصیل از دورههای آموزش الکترونیکی در حدود 40% در مقایسه با 10% در دورههای دانشگاهی مستند شده است؛ ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: با ظهور یادگیری الکترونیکی چشمانداز آموزشی تغییر یافت. به دنبال این تغییرات و جداسازی فراگیران در دورههای آموزش مجازی یک حس انزوا و بیگانگی پدید آمد و به تهدیدی برای یادگیری در این دورهها تبدیل شد. نرخ ترک تحصیل از دورههای آموزش الکترونیکی در حدود 40% در مقایسه با 10% در دورههای دانشگاهی مستند شده است؛ به عبارت دیگر در مراکز آموزشی آنلاین بیش از 50% از یادگیرندگان ترک تحصیل کردند. چالشهای مربوط به فرسایش و ترک تحصیل منجر شد تا حفظ دانشجو یک عامل تعیین کننده در رتبه بندی علمی قلمداد گردد و این رتبه بندی در نهایت از اعتبار، رتبه علمی و مهمترین معیارهای موفقیت برای مؤسسات آموزش عالی حمایت کند؛ بنابراین حس حضور بهعنوان عامل مهم مطرح شد؛ زیرا با اعمال مناسب حس حضور در محیط یادگیری الکترونیکی نه تنها نرخ ترک تحصیل کاهش یافت بلکه منجر به یادگیری بهتر فراگیران شد. بنابراین مطالعه حاضر به ترجمه و اعتبارسنجی پرسشنامه حضور نسخه 3 (PQ3) پرداخت تا برای اولین بار در ایران با بررسی ساختار عاملی، روایی و پایایی ابزار پرسشنامه حضور بتوان در بسترهای متنوع محیطهای یادگیری مجازی از آن استفاده کرد.روشها: جامعه پژوهش در این مطالعه توصیفی، کلیه دانشجویان شرکتکننده در دورههای یادگیری مجازی دانشگاههای تهران در سال تحصیلی 1400- 1399 بود که از این میان330 دانشجوی کارشناسی ارشد و دکتری به روش نمونهگیری تصادفی ساده انتخاب شدند و با ابزار پیمایشی حضور ویتمر و سینگر (26) پاسخ دادند و از این میان 200 پرسشنامه قابلتحلیل بود.یافتهها: براساس نتایج تحلیل عاملی اکتشافی به روش مؤلفههای اصلی 4 عامل (درگیرکردن، کیفیتِ رابط کاربری، حمایت حسی و عامل انطباق- غوطهوری) با توجه به تعداد ارزشهای ویژه بالاتر از 1 استخراج و انتخاب شدند. این 4 عامل با توان 07/89 درصد، تغییرات کل حضور در محیطهای یادگیری مجازی را تبیین میکردند. نتایج آزمون آلفای کرونباخ برای بررسی پایایی آزمون نشان داد کل ابزار از همسانی مطلوبی (98/0) برخوردار است. نتایج آلفای کرونباخ برای خرده مقیاسها 94/0 الی 97/0 بود. نتایج تحلیل عاملی تأییدی برای بررسی روایی سازه نشان داد ساختار پرسشنامه برازش قابل قبولی با دادهها دارد و کلیه شاخصهای نیکویی برازش، مطلوب بودن مدل را تأیید کردند.نتیجهگیری: براساس نتایح تحلیل عاملی تأییدی، مرتبه دوم عاملهای درگیرکردن، حمایت حسی، عامل انطباق- غوطهوری و کیفیتِ رابط کاربری به ترتیب 69، 65، 89 و 71 درصد از واریانس حضور در محیط یادگیری مجازی را تبیین میکردند؛ بنابراین نتایج بهدست آمده حاکی از روایی و پایایی مطلوب و قابلقبول بودن عوامل ساختاری نسخه ترجمه شده پرسشنامه حضور برای استفاده در پژوهشهای مربوط به محیطهای مجازی در بین فراگیران ایرانی است.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
مهسا صمدپور شهرک؛ منصوره طاهباز
چکیده
پیشینه و اهداف: تحقیقات نشان میدهد حضور دانشآموزان در طبیعت و فضای باز موجب کاهش استرس، افزایش جنبوجوش و تحرک، بالا رفتن تمرکز و ... میشود. لذا نباید کودکان را از نعمت حضور در این محیط محروم کرد. امروزه با توجه به افزایش ساختوساز در ایران و توسعه فرهنگ آپارتماننشینی حیاط خانهها کوچکتر و در بیشتر موارد غیرقابل استفاده شده ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: تحقیقات نشان میدهد حضور دانشآموزان در طبیعت و فضای باز موجب کاهش استرس، افزایش جنبوجوش و تحرک، بالا رفتن تمرکز و ... میشود. لذا نباید کودکان را از نعمت حضور در این محیط محروم کرد. امروزه با توجه به افزایش ساختوساز در ایران و توسعه فرهنگ آپارتماننشینی حیاط خانهها کوچکتر و در بیشتر موارد غیرقابل استفاده شده است و جای خود را به تراس در هر واحد آپارتمانی داده است. این موضوع باعث شده تا ارتباط کودک با طبیعت و محیطهای طبیعی محدودشودواز آنجاییکه بعد از محیط خانه، اکثر اوقات کودکان در مدرسه سپری میشود، حیاط مدرسه میتواند محل مناسبی برای حضور در طبیعت را برایشان فراهم کند. گذران وقت در حیاط مدرسه اعم از اینک هدر فرصتهای تفریحی باشد یا آموزشی میتواند کمبود ارتباط کودکان با فضای باز را تا حدودی جبران کند. حیاط مدرسه به عنوان بخشی از فضای فیزیکی مدرسه دارای ویژگیهایی است که میتواند تاثیرات قابل توجهی در افزایش میزان یادگیری، رشد و پرورش دانشآموزان داشته باشد. از آنجا که در چند دهۀ اخیر در اکثر مدارس ساخته شده در ایران توجه به حیاط مدارس مورد غفلت واقع شده است، ضرورت توجه به این موضوع را بیان میکند.لذا پژوهش حاضر در پی تاکید ر اهمیت فضای باز مدارس، جهت بهبود شرایط فعلی با توجه به نیازهای دانشآموزان به عنوان بهرهبرداران اصلی است. روشها: در راستای دستیابی به این اهداف، با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی مبتنی بر مطالعات کتابخانهای و میدانی، به بررسی 8 مدرسه ابتدایی دخترانه با روش انتخاب تصادفی در شهر تبریز پرداخته شد. در این مقاله سعی شده از روشهای مشارکتی مانند نقاشی و نگارش، مصاحبه با دانشآموزان در مورد خواستههایشان از حیاط مدرسه استفاده شود. در مجموع از 280 دانشآموز مصاحبه بعمل آمد و نقاشیهایشان مورد بررسی قرارگرفت. اطلاعات بدست آمده در نرمافزار 11MAXQDA کدگذاری شده و میزان اهمیت دادن دانشآموزان به هر کدام از دادهها مشخص گردید و درنهایت برای ارزیابی رضایتمندی آنان از آزمونtزوجی و ویلکاکسون (Wilcoxon) در نرم افزار SPSS استفاده شد. یافتهها: نتایج نشان میدهد تفاوت معنیداری بین وضعیت حیاط مدرسه با وضعیت ایدهآلشان وجود دارد. در نهایت پیشنهادهایی در راستای ارتقای کیفیت حیاط مدارس ارائه گردید که برخی از آنها عبارتند از: افزایش ارتباط بین فضاهای باز و بسته، حوزهبندی عملکردها، استفاده از مصالح انعطافپذیر با رنگهای شاد در کف و جداره، استفاده از مبلمانهای متحرک و سبک. نتیجهگیری: با توجه به پژوهشهای صورت گرفته و یافتههای تحقیق میتوان نتیجه گرفت که محیط اطراف کودکان میتواند به صورت عامل بازدارنده و یا عامل تسهیلکننده در یادگیری، رشد و پرورش آنان عمل کند. میزان یادگیری و رشد کودک هنگام پیوند وی با محیط و ارتباط کودک با فضای باز و طبیعت بیشتر میشود. لذا باید با ایجاد محیطی مناسب و مطابق با نظر آنان تمایل کودکان به حضور در محیط را افزایش داد. عامل کلیدی در طراحی قادر بودن کودکان به خلق محیطهای یادگیری خودشان است، نه اینکه در محیطی قرار بگیرند که همه چیز از قبل برای آنها از پیش تعیین شده باشد. در پاسخ به سوال اول تحقیق میتوان به افزایش وسایل ورزشی و توجه به کیفیت و رعایت مقیاس با 97% و افزایش سبزینگی با 96% اشاره کرد که بیشترین سهم را در میان خواستههای دانشآموزان دارند. در پاسخ به دیگر سوالات تحقیق باید گفت که میان خواستههای آنان از حیاط مدرسه با شرایط فعلی تفاوت وجود دارد که با راهکارهای پیشنهاد شده در این تحقیق میتوان به خواستههای آنان جهت رسیدن به شرایط ایدهآل نزدیک شد.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
فاطمه ایمانی؛ خسرو موحد
چکیده
پیشینه و اهداف: یکی از عوامل موثر تربیتی در آموزش و پرورش جدید، نحوه معماری فضاهای آموزشی است. در تعلیم و تربیت جدید، فضای کالبدی مدرسه نه تنها یک محیط خشک و بی روح در فرآیند یادگیری محسوب نمیگردد، بلکه به عنوان یک عامل زنده و پویا درکیفیت فعالیت های آموزشی و تربیتی دانش آموزان نقش ایفا می کند. در محیط های یادگیری توجه به شاخصه های ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: یکی از عوامل موثر تربیتی در آموزش و پرورش جدید، نحوه معماری فضاهای آموزشی است. در تعلیم و تربیت جدید، فضای کالبدی مدرسه نه تنها یک محیط خشک و بی روح در فرآیند یادگیری محسوب نمیگردد، بلکه به عنوان یک عامل زنده و پویا درکیفیت فعالیت های آموزشی و تربیتی دانش آموزان نقش ایفا می کند. در محیط های یادگیری توجه به شاخصه های طراحی نه تنها در راستای ارتقای کیفی محیط بلکه به عنوان ابزاری برای بالا بردن تأثیر محیط بر ویژگی های رفتاری است. در برخی تحقیقات تازه از محیط کالبدی به عنوان «موضوع پنهان در برنامة آموزش» یاد می شود. در این تعبیر مقصود از «موضوع پنهان» هر آن چیزی است که علاوه بر مواد درسی رایج، به وسیلة سازماندهی هوشیارانه فضای آموزشی، نوجوان را تحت تأثیرات احساسی و روانی خود قرار می دهد. این موضوع ازآن جهت «پنهان» است که الزاماً واجد اثرات عینی و ملموس نیست و یا آنکه معمولا مورد غفلت همگان است. استرس های زندگی، نقش تعیین کننده ای در سالمت روانی و جسمانی دارند و به ویژه با آسیب های روانی و اجتماعی متعددی همراهند. شناسایی استرس های دانش آموزان، مبنای اساسی برای طراحی و تدوین برنامه های مختلف پیش گیرانه می باشد. در این میان مدرسه به عنوان مکانی که نوجوانان زمان زیادی را در آن می گذرانند از اهمیت خاصی برخوردار است و بایست با طراحی مناسب در جهت کاهش استرس دانش آموزان نقش ایفا کند. استرس، رابطه ای خاص بین فرد و محیط است که در این حالت، شخص محیط را فراتر از منابع خود یا تهدید کننده سلامت خود ارزیابی می کند. عوامل مختلفی در ایجاد استرس نقش دارد. یکی از این عوامل، عوامل محیطی است. روشها: پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر نور طبیعی بر کاهش استرس دانش آموزان در کلاس درس انجام شده است. تحقیق حاضر از نوع تحقیقات همبستگی است و به لحاظ هدف، تحقیقی کاربردی می باشد. روش تحقیق، روش پیمایشی و ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه استاندارد سنجش استرس، اضطراب و افسردگی (DASS-21) است. روایی این پرسشنامه با توجه به آلفای کرونباخ معادل 897/0 مورد تایید قرار گرفت. پرسشنامه ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 22 تحلیل شد. یافتهها: روش آزمون و بررسی فرضیات تحقیق با استفاده از آماره استیودنت (t)، همبستگی پیرسون و رگرسیون صورت گرفت، هم چنین از آزمون لوین نیز جهت اثبات فرضیه تحقیق استفاده شد. نتایج این پژوهش بیانگر آن است که بین استرس، اضطراب و افسردگی با وضعیت نور با ضریب همبستگی های به ترتیب 634/0، 742/0 و 698/0 در سطح معنی داری 01/0 رابطه وجود دارد. نتیجهگیری: نتایج این پژوهش حاکی از آن است که در محیط های با نور نامطلوب میزان افسردگی، اضطراب و استرس بیشتر از محیط های با نور مطلوب می باشد. به طور کلی می توان گفت که با توجه به تاثیر نور روز در کاهش استرس، اضطراب و افسردگی دانش آموزان و عملکرد بهتر آن ها، لذا اهمیت توجه به تاثیراتی که طراحی مدرسه بر روی استفاده کنندگان از ساختمان می گذارد بیش از پیش مشخص می گردد. معماران نقش اصلی را در طراحی فضاهای آموزشی بر عهده دارند و با طراحی صحیح و متناسب با نیازهای جسمی و روحی دانش آموزان می توانند سطح آموزش را در جامعه ارتقا بخشند. جهت بهره گیری مناسب از نور روز در فضاهای آموزشی موارد زیر بایست مدنظر قرار گیرد: ارتفاع پنجره ها (با افزایش ارتفاع پنجره عمق و مقدار نور روز زیاد می شود)، نوع سایبان (سایبان داخلی، خارجی و یا شیشه های کنترل کننده پرتو مستقیم خورشید) و خصوصیات شیشه از عوامل موثر در میزان نور روز است که بایستی به شکل صحیح طراحی شود. هم چنین علاوه بر مقدار مناسب نور و روشنایی طبیعی، باید تابش مستقیم آفتاب کنترل شود تا باعث خیرگی چشم و نیز برهم خوردن تعادل حرارتی فضاها نشود.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
حسین مرادی مخلص؛ جمشید حیدری؛ وحید صالحی؛ نسیبه پوطی
چکیده
عنصر تعامل یکی از عناصر تأثیرگذار بر یادگیری در محیطهای یادگیری الکترونیکی است. هدف پژوهش حاضر مقایسه تأثیر محیطهای یادگیری مبتنی بر رایانه و یادگیری غنیشدة مبتنی بر وب بر عناصر ششگانة تعامل (دانشجو– دانشجو، دانشجو–استاد، دانشجو– محتوا، استاد– استاد، استاد– محتوا و محتوا–محتوا) در فرایند آموزش درس بهداشت ...
بیشتر
عنصر تعامل یکی از عناصر تأثیرگذار بر یادگیری در محیطهای یادگیری الکترونیکی است. هدف پژوهش حاضر مقایسه تأثیر محیطهای یادگیری مبتنی بر رایانه و یادگیری غنیشدة مبتنی بر وب بر عناصر ششگانة تعامل (دانشجو– دانشجو، دانشجو–استاد، دانشجو– محتوا، استاد– استاد، استاد– محتوا و محتوا–محتوا) در فرایند آموزش درس بهداشت حرفهای بود. پژوهش حاضر از نوع شبه آزمایشی با طرح پیشآزمون- پسآزمون با گروه کنترل بود. جامعة آماری پژوهش را کلیه دانشجویان رشته بهداشت عمومی دانشکدة علوم پزشکی شهرستان اسدآباد در سال تحصیلی 95-1394 تشکیل میدادند. از این تعداد 60 نفر با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی انتخاب و بهصورت تصادفی در دو گروه کنترل و آزمایش (هر گروه 30 نفر) گماشته شدند. گروه اول (کنترل) در محیط یادگیری مبتنی بر رایانه و گروه دوم (آزمایش) در محیط یادگیری غنیشدة مبتنی بر وب آموزش دیدند. ابزار و مواد پژوهش شامل چندرسانهای آموزشی و پرسشنامه سنجش سطوح ششگانه تعامل با 60 سؤال در طیف لیکرت بود. برای تحلیل دادهها از آزمون آماری تحلیل کوواریانس استفاده شد. یافتههای پژوهش نشان داد که بین آموزش در محیطهای یادگیری مبتنی بر رایانه و آموزش در محیطهای یادگیری غنیشدة مبتنی بر وب در شش بُعدِ تعامل، تفاوت معناداری وجود دارد(05/ p<.). بهعبارتدیگر، آموزش در محیط یادگیری غنیشدة مبتنی بر وب نسبت به آموزش در محیطهای یادگیری مبتنی بر رایانه، اثربخشی بیشتری بر سطوح تعامل دارد.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
سمانه صیدی؛ علیرضا بادله
چکیده
هدف از پژوهش حاضر، تدوین استانداردهای هوشمندسازی مدارس و میزان رعایت این استانداردها در مدارس شهر تهران میباشد. روش پژوهش، روش آمیخته(کمی و کیفی) است. در بخش کمی، توصیفی از نوع پیمایشی و روش کیفی از روش اسنادی و کدگذاری استقرایی میباشد، بدینصورت که ابتدا تمامی اسناد و مدارک موجود، موردبررسی قرارگرفته و نسخ مربوط خط به خط خوانده ...
بیشتر
هدف از پژوهش حاضر، تدوین استانداردهای هوشمندسازی مدارس و میزان رعایت این استانداردها در مدارس شهر تهران میباشد. روش پژوهش، روش آمیخته(کمی و کیفی) است. در بخش کمی، توصیفی از نوع پیمایشی و روش کیفی از روش اسنادی و کدگذاری استقرایی میباشد، بدینصورت که ابتدا تمامی اسناد و مدارک موجود، موردبررسی قرارگرفته و نسخ مربوط خط به خط خوانده شده است (کد گردانی باز) و سپس با توجه به عبارات نوشتهشده در اسناد، مؤلفههای عمومی استخراج (کدگذاری محوری) و درنهایت در سند ارائهشده، شباهتها و تفاوتهای مؤلفههای عمومی و شاخصهای اصلی استخراج گردید (کدگذاری انتخابی). جامعة آماری، شامل کلیه مدارس هوشمند 22 گانه شهر تهران که 5 منطقه، یعنی مناطق(4،5،6،7،8) و از بین شان 20 دبیرستان هوشمند دخترانه به روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدند. ابزار پژوهش، یک فهرست استانداردشده محقق ساخته که درواقع ارزیابی وضعیت کنونی استانداردهای هوشمندسازی مدارس میباشد(مشاهده مستقیم و همکاری مدیران و مسئول فناوری اطلاعات مدارس). در این روش تحلیل دادهها از آمار توصیفی شامل جدول فراوانیها، درصد میانگین، انحراف استاندارد و آمار استنباطی از آزمونهای کلموگروف اسمیرنوف برای تعیین نرمال بودن توزیع دادهها و از آزمون t تک گروهی استفادهشده است. نتایج نشان داد که وضعیت کنونی مدارس هوشمند ازنظر محتوای یاددهی و یادگیری در سطح پایینی قرار دارند و همچنین زیرساختهای سختافزاری و دانش معلمان آموزشدیده در سطح بالا و زیرساختهای نرمافزاری و مدیریت در حد متوسط قرار دارند.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
محمدصادق طاهر طلوع دل؛ زینت امینی فر
چکیده
ویژگیهای کالبدی مدارس ازجمله مباحث مهم در ارتقای کیفیت آموزش و یادگیری است. شرایط نامناسب محیط مدارس و عدم هماهنگی بنا با محیط اطراف لزوم توجه به مسائل آسایش محیطی را دوچندان مینماید. پژوهش حاضر با هدف بازشناسانی معیارهای آسایش محیطی و ارائه راهکارهایی برای ارتقای کیفی کالبد مدارس مبتنی بر بهبود یادگیری دانشآموزان، انجام ...
بیشتر
ویژگیهای کالبدی مدارس ازجمله مباحث مهم در ارتقای کیفیت آموزش و یادگیری است. شرایط نامناسب محیط مدارس و عدم هماهنگی بنا با محیط اطراف لزوم توجه به مسائل آسایش محیطی را دوچندان مینماید. پژوهش حاضر با هدف بازشناسانی معیارهای آسایش محیطی و ارائه راهکارهایی برای ارتقای کیفی کالبد مدارس مبتنی بر بهبود یادگیری دانشآموزان، انجام شده است. روش تحقیق پیمایشی است و جامعة آماری مورد بررسی دو گروه میباشند. گروه اول متخصصان رشتههای معماری و روانشناسی دانشگاههای تهران و گروه دوم دبیران و هنرآموزان مشغول به فعالیت در سال تحصیلی 1394-1393 در شهرستان زاهدان هستند. گروه متخصصان مورد مصاحبه قرارگرفته، طبق روش دلفی1 12 نفر بودهاند و حجم نمونه گروه دوم 310 نفر به روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای تعیینشده است. استخراج متغیرهای تأثیرگذار با استفاده از پیشینة تحقیق و مصاحبه با متخصصان صورت گرفته است. در مرحلة دوم پرسشنامهای بر پایة متغیرهای بهدستآمده تهیه شده و از آن برای سنجش دیدگاه دبیران استفاده گردید. آنچه از تحلیل دادههای حاصل از پرسشنامه به دست آمد بیانگر این مطلب است که از میان عوامل تأمینکنندة آسایش محیطی، به ترتیب اهمیت پنج عامل شامل: استفاده از نور طبیعی، تعبیة پنجرة مناسب، کنترل دما، توجه به کیفیت هوا و کاهش آلودگیهای صوتی از مهمترین عوامل مؤثر بر بهبود کیفیت یادگیری در فضاهای آموزشی هستند. در تحقیقات پیشین اغلب بهصورت کیفی به تأثیر نور، دما، تهویه و صوت پرداخته شده است. در برخی موارد نیز تأثیر یکی از عوامل بر یادگیری مورد بررسی قرار گرفته است و معیار سنجش نمرات دانشآموزان یا دیدگاه آنها بوده است؛ اما در این پژوهش تأثیر پنج عامل محیطی بر یادگیری بهصورت کمّی و در قالب متغیر کلی آسایش محیطی مدارس بررسی شده است. در پایان توجه به هرکدام از مؤلفههای مؤثر در قالب راهکارهای معماری فضاهای آموزشی در راستای ارتقای یادگیری کاربران ارائه شده است.
محیط های یادگیری مبتنی بر فناوری
بهروز نظری؛ جواد پورکریمی
چکیده
با توجه به توسعهی روزافزون فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی (فاوا) در جامعه و مدارس، پژوهش حاضر به منظور مقایسهی پیشرفت تحصیلی و بهرهگیری از این فناوریها (ICT) در دانشآموزان دختر و پسر مدارس هوشمند و عادی و تعیین رابطهی این دو متغیر انجام شده است. جامعهی آماری این پژوهش کلیهی دانشآموزان پایهی پنجم دوره ابتدایی ...
بیشتر
با توجه به توسعهی روزافزون فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی (فاوا) در جامعه و مدارس، پژوهش حاضر به منظور مقایسهی پیشرفت تحصیلی و بهرهگیری از این فناوریها (ICT) در دانشآموزان دختر و پسر مدارس هوشمند و عادی و تعیین رابطهی این دو متغیر انجام شده است. جامعهی آماری این پژوهش کلیهی دانشآموزان پایهی پنجم دوره ابتدایی شهر تهران بود که با استفاده از روش نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای نمونهای تعداد 662 دانشآموز از مدارس هوشمند و عادی و به صورت تصادفی انتخاب شدند. روش تحقیق به جهت هدف کاربردی و به جهت نحوه گردآوری دادهها از نوع توصیفی بوده که به صورت پیمایش به گردآوری دادههای اقدام شده است. ابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامهی محققساخته با بهرهگیری از فاوا بود که روایی آن از نوع روایی محتوایی و پایایی آن توسط ضریب آلفای کرونباخ مورد بررسی قرار گرفت. ضریب آلفای محاسبه شده برای ابزار پژوهش 92/0 به دست آمد که نشاندهندهی پایایی بالای ابزار میباشد. یافتههای پژوهش نشان داد که رابطهای بین پیشرفت تحصیلی(سال قبل و ترم قبل) و استفاده از فاوا وجود ندارد(p=0.251؛ r =0.088؛r =0.048,p=0.534 )، همچنین میزان استفاده از فاوا در پسران بهطور معنیداری بالاتر از دختران است(p=0.003؛t=-2.98 ) و میزان استفاده از فاوا در مدارس هوشمند بهطور معنیداری بالاتر از مدارس عادی است(p=0.001؛t=3.68 ).