آموزش الکترونیکی- مجازی
تیمور اسمعیل زاده؛ آزاد الله کرمی؛ فرانک موسوی
چکیده
پیشینه و اهداف: از روشهای بسیار مناسب که یکی از اهداف اصلی آن آموزش مهارت حل مسئله است؛ برنامه فلسفه برای کودکان است، علاقه به آموزش مهارتهای تفکر به اواخر سالهای 1960 برمیگردد، زمانی که پروفسور لیپمن در دانشگاه کلمبیا (واقع در نیویورک) در رشته فلسفه مشغول تدریس بود متوجه شد که دانشجویان او فاقد قدرت داوری و تمیز و استدلال هستند، ...
بیشتر
پیشینه و اهداف: از روشهای بسیار مناسب که یکی از اهداف اصلی آن آموزش مهارت حل مسئله است؛ برنامه فلسفه برای کودکان است، علاقه به آموزش مهارتهای تفکر به اواخر سالهای 1960 برمیگردد، زمانی که پروفسور لیپمن در دانشگاه کلمبیا (واقع در نیویورک) در رشته فلسفه مشغول تدریس بود متوجه شد که دانشجویان او فاقد قدرت داوری و تمیز و استدلال هستند، وی پس از مدتی متوجه شد برای اینکه قدرت تفکر این دانشجویان تقویت شود بسیار دیر شده است. تقویت این تواناییها میبایست در دوران کودکی این دانشجویان انجام میگرفت. بهعبارتدیگر وقتی این دانشجویان در دوران کودکی و نوجوانی بودند، باید یک سری دورههای درسی خاص درزمینه تفکر انتقادی یا حل مسئله یا هر مهارت دیگری که به منطق صوری و غیر صوری مربوط است را شروع میکردند. بنابراین با تأکید بر پرورش تفکر از دوران کودکی برنامه «فلسفه برای کودکان» را بنیان نهاد. محتوای آموزشی مختلف را میتوان با ابزارهای مختلف از کتاب و سخنرانی گرفته تا اینترنت و یا حتی رایانههای دستی به فراگیران ارائه داد. با توجه به اهمیت محتوای فلسفی برای کودکان و با در نظر گرفتن ظرفیت فناوریهای جدید همچون چندرسانهایها و فرا رسانهها میتوان با بهرهگیری از آنها زمینۀ یادگیری مؤثر و مداوم را فراهم آورد. در پژوهش حاضر اثربخشی چندرسانهای فلسفه برای کودک (P4C) بر حل مسئله دانش آموزان پایه ششم ابتدایی شهر جوانرود بررسی شد. روشها: روش پژوهش شبه آزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با دو گروه آزمایش و کنترل بود. جامعه آماری، شامل تمامی دانش آموزان پایه ششم ابتدایی شهرستان جوانرود در سال 96-1395 بود. برای انتخاب نمونه آماری با استفاده از روش خوشهای تصادفی 60 نفر از دانش آموزان انتخاب شدند که 30 نفر در گروه آزمایش و 30 نفر در گروه گواه قرار گرفتند. ابزار مورداستفاده پرسشنامه حل مسئله هپنر (PSI) بود. ابتدا از گروههای آزمایش و کنترل پیشآزمون گرفته شد و پس از پایان دوره آموزشی از هر دو گروه پسآزمون به عمل آمد. برای تجزیهوتحلیل دادهها از شاخصهای آمار توصیفی شامل میانگین و انحراف معیار و در بخش آمار استنباطی از تحلیل کوواریانس تک متغیره و چند متغیره استفاده شد. یافتهها: یافتههای پژوهش نشان داد که اجرای چندرسانهای فلسفه برای کودک بر حل مسئله و مؤلفههای آن (اعتماد به حل مسائل، گرایش– اجتناب و کنترل شخصی) در بین دانش آموزان ابتدایی اثرگذار است. نتیجهگیری: به دیگر پژوهشگران نیز توصیه میشود اثربخشی آموزش فلسفه به کودکان در بستر فناوری را بر دیگر متغیرهای مهم در تعلیم و تربیت را موردبررسی قرار دهند. همچنین پیشنهاد میگردد پژوهشهای مشابهی در دیگر مقاطع تحصیلی نیز انجام شود. مهمترین محدودیتهای پژوهش حاضر محدود بودن جامعه آماری به دانش آموزان پایه ششم مقطع ابتدایی بود، همچنین استفاده صرف از پرسشنامه و عدم استفاده از دیگر روشهای گردآوری دادهها مثل مشاهده و مصاحبه از دیگر محدودیتهای این پژوهش میباشد.